figure out

/ˈfɪɡjərˈaʊt//ˈfɪɡəaʊt/

معنی: سنجیدن، فهمیدن، کشف کردن
معانی دیگر: محاسبه کردن، سر در آوردن از، معین کردن، حل کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to find an answer to a problem or puzzling question by using the power of the mind.

- It's a complex game, and it took us some time to figure out how to play it.
[ترجمه مهدی] این یک بازی پیچیده است و زمان زیادی از ما می گیرد تا چگونه بازی کردن آن را یاد بگیریم.
|
[ترجمه محمد م] این یک بازی پیچیده است و یاد گیری نحوه بازی کردن آن ، از ما مقداری زمان گرفت.
|
[ترجمه امین] این یک بازی پیچیده است و آن از ما مقداری زمان گرفت تا بفهمیم چطور ( باید ) آن را بازی کرد.
|
[ترجمه seat] این بازی پیچیده ایست، و مقداری از ما زمان گرفت تا بفهمیم که چگونه بازی اش کنیم.
|
[ترجمه الهیار] بازی پیچیده ای است و کمی طول کشید تا سردربیاوریم چطور بازی کنیم.
|
[ترجمه مائده] این یک بازی پیچیده بود، و ما مدتی طول کشید تا بفهمیم چطور آن را بازی کنیم
|
[ترجمه 🌠MM93🌠] بازی پیچیده ای است و برای ما کمی طول کشید تا بفهمیم چگونه آن را بازی کنیم.
|
[ترجمه مصطفی] این یک بازی پیچیده است، کمی طول کشید تا که ما بفهمیم چگونه بازیش را بکنیم!
|
[ترجمه مارال] بازیِ پیچیده ای است و کمی طول کشید تا بفهمیم چگونه بایدآن را بازی کنیم.
|
[ترجمه گوگل] این یک بازی پیچیده است و مدتی طول کشید تا بفهمیم چگونه آن را بازی کنیم
[ترجمه ترگمان] این یک بازی پیچیده است، و کمی طول کشید تا بفهمیم چطور آن را بازی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He figured out that he could save time by walking up the stairs instead of waiting for the elevator.
[ترجمه Fmn] او متوجه شد که با از پله ها بالا رفتن به جای منتظر آسانسور شدن میتواند در زمان صرفه جویی کند
|
[ترجمه A] او متوجه شد که می تواند زمان را صرفه جویی کند اگر به جای منتظر ماندن برای آسانسور از پله ها بالا برود.
|
[ترجمه گوگل] او متوجه شد که می تواند با بالا رفتن از پله ها به جای انتظار برای آسانسور در زمان خود صرفه جویی کند
[ترجمه ترگمان] او فهمید که می تواند زمان را با رفتن از پله ها به جای اینکه منتظر آسانسور باشد، از پله ها بالا برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can't figure out why she wants to quit; she never even complained about her job before.
[ترجمه seat] من نمی توانم بفهمم که چرا او می خواهد خارج شود، او هرگز قبل از این، در مورد شغلش اعلام نارضایتی نکرده بود.
|
[ترجمه مونا مقامزاد] من نمی توانم درک کنم چرا او ( مونث ) میخواهد اینجا را ترک کند او هرگز پیش از این از کارش شکایت نکرده بود
|
[ترجمه Fmn] متوجه نمیشم چرا میخواد استعفا بده، تا حالا از شغلش هیچ شکایتی نکرده بود.
|
[ترجمه گوگل] من نمی توانم بفهمم چرا او می خواهد ترک کند او قبلاً حتی از شغل خود شکایت نکرده بود
[ترجمه ترگمان] من نمی تونم بفهمم چرا اون می خواد استعفا بده؛ اون هرگز حتی از کارش شکایت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Please figure out the total cost.
[ترجمه نیما] لطفا هزینه کلی را محاسبه ( حساب ) کنید.
|
[ترجمه امین] لطفاً مجموع هزینه ( ها ) را محاسبه کنید.
|
[ترجمه فرید ف] لطفا هزینه ی کلی را در بیاورید
|
[ترجمه گوگل]لطفا هزینه کل را محاسبه کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا هزینه کل را مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It took them about one month to figure out how to start the equipment.
[ترجمه Negar] حدود یک ماه از وقت آنها صرف آشنایی با راه اندازی تجهیزات شد
|
[ترجمه شبنم خاتمی] حدود یک ماه از آنها زمان گرفت تا بفهمند چگونه تجهیزات را راه اندازی کنند
|
[ترجمه گوگل]حدود یک ماه طول کشید تا بفهمند چگونه تجهیزات را راه اندازی کنند
[ترجمه ترگمان]یک ماه طول کشید تا مشخص شود چطور این تجهیزات را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Father is trying to figure out his tax.
[ترجمه عرفان] پدر داره سعی میکنه تا مالیات اش رو محاسبه کنه
|
[ترجمه گوگل]پدر در تلاش است تا مالیات خود را بفهمد
[ترجمه ترگمان] پدر داره سعی می کنه که مالیات هاش رو بفهمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Figure out what you like. Try to become the best in the world of it.
[ترجمه نیما] چیزی را که دوست داری معین کن یا کشفش کن و سعی کن بهترین باشی در دنیای آن.
|
[ترجمه سارینا] چبزی را که دوست داری کشف کن و تلاش کن بهترین باشی از ان در دنیا
|
[ترجمه صفا] چیزی را که دوست داری پیدا کن و تلاش کن بهترین در جهان شوی
|
[ترجمه Leo] ببین چه چیزی را دوس داری و تلاش کن تا بهترین همان بشوی در جهان
|
[ترجمه گوگل]بفهمید که چه چیزی دوست دارید سعی کنید در دنیای آن بهترین شوید
[ترجمه ترگمان]ببینید چه چیزی را دوست دارید سعی کنید به بهترین شکل در دنیا تبدیل شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We must figure out how to solve the problem.
[ترجمه گوگل]ما باید بفهمیم که چگونه مشکل را حل کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید بفهمیم که چگونه این مشکل را حل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's got the smarts to figure out what to do next.
[ترجمه گوگل]او باهوشی دارد که بفهمد در آینده چه کاری باید انجام دهد
[ترجمه ترگمان]به هوش اومده که بفهمیم بعدش چی کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It took me the longest time to figure out how to open the windows.
[ترجمه مسعود] نحوه باز کردن پنجره ها بیشترین زمان را از من گرفت.
|
[ترجمه گوگل]طولانی ترین زمان برای من طول کشید تا بفهمم چگونه پنجره ها را باز کنم
[ترجمه ترگمان]خیلی طول کشید تا بفهمم چطور پنجره رو باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Could you help me figure out this problem?
[ترجمه مسعود] می تونی کمک کنی این مسئله رو حل کنم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به من کمک کنید تا این مشکل را بفهمم؟
[ترجمه ترگمان]میتونی کم کم کنی این مشکل رو حل کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I couldn't figure out who the lady with the sunglasses was.
[ترجمه گوگل]نتونستم بفهمم اون خانمی که عینک آفتابی داره کیه
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم بفهمم که آن خانم با عینک آفتابی چه کسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They're trying to figure out the politics of this whole situation.
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند سیاست کل این وضعیت را دریابند
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا سیاست این وضعیت را دریابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Scientists should figure out how to keep the natural world from mucking up the affairs of people.
[ترجمه مسعود] دانشمندان باید دریابند که چگونه می توانند دنیای دیوانه را از لکه دار کردن امور مردم دور نگه دارند.
|
[ترجمه گوگل]دانشمندان باید دریابند که چگونه می توانند دنیای طبیعی را از لکه دار کردن امور مردم دور نگه دارند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان باید بفهمند که چگونه جهان طبیعی را از سامان دادن به امور مردم حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm plucking a figure out of the air here, but let's say it'll cost about $000.
[ترجمه سحر] من دارم یک قیمت یا عدد همینجوری میگم، ولی بیایید فرص کنیم این 000 ارزش دارد
|
[ترجمه گوگل]من در اینجا یک رقم از هوا می‌کنم، اما فرض کنید قیمت آن حدود 000 دلار است
[ترجمه ترگمان]من دارم یه فکری از هوای اینجا بیرون می کشم، اما بیا فرض کنیم که قیمت ۱۰۰۰ دلار ارزش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I didn't figure out how to do it.
[ترجمه مسعود] سردرنیاوردم که چطوری باید انجامش داد.
|
[ترجمه گوگل]نفهمیدم چطور این کار را انجام دهم
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم چطور این کار را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She chiselled a figure out of the marble.
[ترجمه فیض] او از سنگ مرمر پیکره ای را تراشید
|
[ترجمه گوگل]او شکلی را از سنگ مرمر تراشید
[ترجمه ترگمان]هیکلی را از سنگ مرمر تراشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can you figure out how to do it?
[ترجمه مسعود] می تونی سردربیاوری که چطور انجام میشه؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید بفهمید که چگونه آن را انجام دهید؟
[ترجمه ترگمان]می تونی یه راهی پیدا کنی که چجوری انجامش بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

کشف کردن (فعل)
spot, find, detect, discover, find out, figure out, uncover, decipher, decode

تخصصی

[ریاضیات] دریافتن، استنباط کردن

انگلیسی به انگلیسی

• calculate, work out, solve; understand, grasp, comprehend

پیشنهاد کاربران

پیدا کردن راه حل چیزی
عبارت "figure out" به معنای درک و فهمیدن یا حل کردن چیزی است. وقتی از این عبارت استفاده می شود،
منظور این است که فردی سعی می کند مسئله ای را حل کند، یا درک یا فهمی از چیزی کسب کند. در زیر به برخی مثال های استفاده از "figure out" اشاره خواهم کرد:
...
[مشاهده متن کامل]

1. حل کردن مسئله: "I couldn't figure out the answer to the math problem" به این معنی است که نتوانستم پاسخ مسئله ریاضی را حل کنم.
2. درک کردن: "It took me a while to figure out what she meant" به این معنی است که مدتی طول کشید تا معنی آنچه او می گفت را درک کنم.
3. پیدا کردن راه حل: "We need to figure out a way to reduce costs" به این معنی است که ما باید راهی را بیابیم برای کاهش هزینه ها.
4. پی بردن به چیزی: "I need to figure out where I put my keys" به این معنی است که باید پی ببرم که کلید هایم را کجا گذاشته ام.
عبارت "figure out" نشان می دهد که فردی تلاش می کند تا با تفکر و تحقیق، به راه حلی برسد یا چیزی را درک کند. معنی دقیق آن بسته به متن و ساختار جمله ممکن است متفاوت باشد.

انتخاب کردن
We need some time to figure out our order dinner
ما یکم زمان نیاز داریم تا سفارش شاممون رو انتخاب کنیم.
مشخص کردن، تعیین کردن
I'll never let you figure me out
هرگز بهت اجازه نخواهم داد سر از کارم دربیاری!
ته توشو در آوردن
معنی دقیقش به فارسی میشه :
�دریافتن�
دریافتن
حل و فصل کردن، از شر یه مسئله ای خلاص شدن
تفاوت ها به این صورتند :
1
realize یعنی متوجه شدن یا فهمیدن طی یک تجربه عملی
I realized its importance = من به اهیمت اون پی بردم / اهمیتش رو درک کردم / فهمیدم
2
find out یعنی پی بردن / کشف کردن بر اساس اطلاعاتی که بصورت معمولا یهویی و اتفاقی بدست میاورید
...
[مشاهده متن کامل]

I found out that it was important = من پی بردم / کشف کردم که اون مهمه
3
figure out = یک تلاش هست زمانی که چیزی رو از روی قصد و با تلاش کشف می کنیم استفاده می کنیم.
. The police figured out how the robber was able to bypass the bank’s security
= پلیس پی برد که چطوری دزد میتونستعبور کنه از . . . . . . .
the detective figured out who stole the diamond
4
understand =برای یادگیری استفاده میشود ( understand" is learning information ) مثلا پس از یادگیری درس ریاضی
you can understand math if you start with basic operations"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خب حالا به سوال زیر جواب بدیم :باید کدام یک از دو جمله زیر را استفاده کنیم :
( 1 ) I have found out that driving too fast is dangerous
( 2 ) I realise that driving too fast is dangerous.
اینکه کدام یک دو جمبه بالا را بکار ببریم بستگی دارد یعنی:
اگر بر اساس خواندن آمار تصادفات و روی حساب کتاب و منطقی و دقیق حرف بزنیم باید جمله اول را بگوییم ولی اگر آمار تصادفات را نخوانده باشیم و دلی و قلبا بخوایم بگیم مثلا بر اساس این بگیم که قبلا برادرم تصادف کرده پس حس کنیم تو اعماق وجودمون که خطرناکه جمله دوم رو میگیم
Find out is an expression that came from Middle English which means "to discover by scrutiny" ( discover by deep analysis )
فهمیدن با نگاه موشکافانه ودقیق
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
5
DISCOVER=چیزی که هنوز کشف نشده و میخوایم کشفش کنیم

رقم زدن
بهترین و مناسب ترین واژگان برای این phrasal verb
این است: سردرآوردن
حل و فصل کردن
Understand something by thinking
Stop trying to figure every thing out
_دست از سردرآوردن از هر چیزی بردارید.
( ( سردرآوردن/سر کردن تو کاری تا ته و تویی اون کار رو متوجه بشی. ) )

فهمیدن. . . به یاد آوردن. . . . متوجه شدن
He couldn't figure out the accident
او نتوانست تصادف را به یاد بیاورد.
فهمیدن، پی بردن، سنجیدن
مچ کسی را گرفتن
معین کردن خیلی جاها معنی میده
undrestand
کشف کردن
کشف کردن، حل کردن
پی بردن
سر در آوردن
فهمیدن
متوجه شدن
. . .
از پس کاری بر آمدن.
To solve✔
To find a solution✅
متوجه شدن
از پس کاری برآمدن،
حل کردن ( مسئله، موضوع. . . )
یاد گرفتن
Understand, . Discover or determine, as in Let's figure out a way to help. [Early 1900s] 2. Solve or decipher, as in Can you figure out this puzzle? [Early 1800s]
درک کردن مثلا:
you never figure me out
یعنی: تو هیچ وقت من رو درک نکردی
figure out how
دستم میاد ک چجوری
همون دودوتا چهارتا کردن می باشد
محاسبه کردن
معناى تصمیم گرفتن هم در بعضی جاها دارد مثلا
Justin is the one who figures things out
جاستین است که تصمیم هارا میگیرد.
فهمیدن، پی بردن، محاسبه کردن
پیدا کردن، کشف کردن
Figure out
سر در. اوردن
دانستن
فهمیدن
it took them a long time to figure out how to work with the machine
برای اون ها مدت زمان زیادی گرفت تا بفهمن چجوری با دستگاه کار کنن ↔️
پی بردن
Find out

حساب کردن
فهمیدن توسط فکر کردن
understand sb/sth by thinking
Figure it out حلش کن آهنگ flames از sia

سنجیدن و کشف کردن یا حل کردن :Figure out
شکل دادن
فهمیدن
متوجه شدن
سر در آوردن
یافتن
سر در آوردن
خب فهمیدن به وسیله ی فکر کردن یعنی چی آخه یعنی
کشف کردن دیگه
نوکر مدیر سایت
figure:تجسم کردن، مجسم کردن، ( عامیانه ) فکر کردن
figure out:فهمیدن، سر درآوردن از، محاسبه کردن
درک کردن
تجسم کردن
خطاب به han you ra
کپی از کتاب کانون هنر نی
فهمیدن—متوجه شدن
understand somebody or something by thinking
بررسی کردن
فهمیدن به وسیله فکر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٧)

بپرس