faulty

/ˈfɔːl.ti//ˈfɔːl.ti/

معنی: زده، مقصر، معیوب، ناقص، عیبناک، نکوهیده
معانی دیگر: لغزش دار، (دارای) اشتباه، (دارای) غلط، عیب دار، کاستی دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: faultier, faultiest
مشتقات: faultily (adv.), faultiness (n.)
• : تعریف: having imperfections, faults, or defects.
مترادف: bad, damaged, defective, flawed, imperfect
متضاد: faultless
مشابه: amiss, broken, coarse, deficient, ill, lacking, liable, unsound, wanting, wrong

- The faulty engine was replaced by the car manufacturer.
[ترجمه گوگل] موتور معیوب توسط سازنده خودرو جایگزین شد
[ترجمه ترگمان] موتور معیوب با تولید کننده خودرو جایگزین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His argument breaks down because of faulty logic.
[ترجمه گوگل] استدلال او به دلیل منطق معیوب شکسته می شود
[ترجمه ترگمان] استدلال او به دلیل منطق معیوب، تجزیه و تحلیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. faulty reasoning
استدلال غلط

2. faulty spelling
املای نادرست

3. faulty wiring caused a fire
سیم کشی بد موجب حریق شد.

4. faulty wiring is responsible for this fire
علت این آتش سوزی نقص در سیم کشی است.

5. a faulty sentence
جمله ی غلط

6. to use faulty logic
غلط استدلال کردن

7. heat loss due to faulty insulation
هدر رفتن حرارت به واسطه ی عایق بندی نادرست

8. this project's skeleton is faulty
اسطقس این طرح معیوب است.

9. the disaster was laid to faulty wiring
آن فاجعه را ناشی از سیم کشی ناقص دانستند.

10. We traced the trouble to a faulty transformer.
[ترجمه گوگل]ما مشکل را به یک ترانسفورماتور معیوب ردیابی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما مشکل a معیوب رو ردیابی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ask for a refund if the goods are faulty.
[ترجمه گوگل]در صورت معیوب بودن کالا، درخواست بازپرداخت کنید
[ترجمه ترگمان]اگر کالا معیوب است درخواست بازپرداخت آن را بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A faulty fuse was the villain of the piece.
[ترجمه گوگل]یک فیوز معیوب، شرور قطعه بود
[ترجمه ترگمان] یه فیوز معیوب، اون آدم شرور اون تیکه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Consumers have the right to reject faulty goods and demand a refund.
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان حق دارند کالاهای معیوب را رد کنند و تقاضای بازپرداخت وجه کنند
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان حق دارند اجناس معیوب را رد کنند و درخواست بازپرداخت نمایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The couple were suffocated by fumes from a faulty gas fire.
[ترجمه گوگل]این زوج بر اثر دود ناشی از آتش سوزی معیوب گاز خفه شدند
[ترجمه ترگمان]این دو نفر با دود چراغ گاز خفه شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A machine of faulty design will not sell well.
[ترجمه گوگل]ماشینی با طراحی معیوب فروش خوبی نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه طراحی معیوب خوب فروش نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The accident has been assigned to a faulty part in the engine of the bus.
[ترجمه گوگل]این حادثه به نقص موتور اتوبوس اختصاص یافته است
[ترجمه ترگمان]این تصادف به بخش معیوب در موتور اتوبوس اختصاص داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The gauge must be giving a faulty reading.
[ترجمه گوگل]گیج باید خوانش معیوب داشته باشد
[ترجمه ترگمان] اون دستگاه حتما داره یه مطالعه ناقص انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The explosion may have been caused by a faulty electrical connection.
[ترجمه گوگل]انفجار ممکن است ناشی از اتصال برق معیوب باشد
[ترجمه ترگمان]این انفجار ممکن است ناشی از یک اتصال الکتریکی معیوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زده (صفت)
beaten, faulty

مقصر (صفت)
faulty, blamable, blameful, blameworthy, culpable, guilty

معیوب (صفت)
perverse, damaged, vicious, cripple, faulty, blemished, defective, imperfective

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

عیبناک (صفت)
faulty

نکوهیده (صفت)
faulty

انگلیسی به انگلیسی

• defective, flawed; damaged
a faulty machine or piece of equipment is not working properly.

پیشنهاد کاربران

ناقص ، معیوب
Errors of this kind are known as faulty parallelism
خطا هایی از این نوع شناخته شده هستن به عنوان همسانی ناقص
faulty: دارای نقص
دارای خطا
معیوب
نا صحیح
عیب دار
مختل
غلط
مشکل دار
ایراد دار
Doesn't work well
نیم سوز شده - نیمه خراب

بپرس