fastidious

/fæˈstɪdiəs//fəˈstɪdɪəs/

معنی: سخت گیر، بیزار، مشکل پسند، باریک بین
معانی دیگر: دیرشاد، ایرادگیر، ایرادی، بهانه گیر، دیرپسند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fastidiously (adv.), fastidiousness (n.)
(1) تعریف: exceedingly particular or demanding esp. in matters of detail; exacting.
مترادف: dainty, exacting, finicky, persnickety, picky
متضاد: lax
مشابه: captious, careful, choosy, demanding, difficult, fussy, hypercritical, meticulous, niggling, painstaking, particular

- She was not particularly fond of organizing and keeping records, and so she appreciated an assistant who was fastidious.
[ترجمه گوگل] او علاقه خاصی به سازماندهی و نگهداری سوابق نداشت و از این رو از دستیار سختگیر قدردانی می کرد
[ترجمه ترگمان] او به ویژه دوست نداشت آن ها را مرتب کند و اسناد را نگه دارد، بنابراین از یک دستیار که fastidious بود قدردانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: excessively sensitive or delicate in matters of food, manners, dress, or personal hygiene.
مترادف: dainty, precious, squeamish
مشابه: delicate, fussy, proper, sensitive

- Always fastidious about his clothing, he made sure his tie went perfectly with his suit.
[ترجمه گوگل] او که همیشه در مورد لباس‌هایش سخت‌گیر بود، مطمئن شد که کراواتش کاملاً با کت و شلوارش همخوانی دارد
[ترجمه ترگمان] همیشه در مورد پوشاک خود سختگیر بود و اطمینان داشت که کراوات او کاملا با کت و شلوارش جور درمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. our teacher was fastidious about cleanliness
معلم ما در مورد نظافت سختگیر بود.

2. He is very fastidious about how a suitcase should be packed.
[ترجمه Amin] او در مورد اینکه چگونه یک چمدان باید بسته بندی شود بسیار سخت گیر است
|
[ترجمه گوگل]او در مورد نحوه بسته بندی یک چمدان بسیار سختگیر است
[ترجمه ترگمان]او در مورد این که چگونه یک چمدان باید بسته بندی شود بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was fastidious about his appearance.
[ترجمه amirreza-gh] او نسبت به ظاهرش وسواس داشت.
|
[ترجمه گوگل]او در مورد ظاهر خود سختگیر بود
[ترجمه ترگمان]به ظاهر او دقیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was fastidious in his preparation for the big day.
[ترجمه گوگل]او در آماده سازی خود برای روز بزرگ سخت کوش بود
[ترجمه ترگمان]او در تدارک یک روز بزرگ خیلی سختگیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Everything was planned in fastidious detail.
[ترجمه گوگل]همه چیز با جزئیات دقیق برنامه ریزی شده بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز در جزئیات دشوار برنامه ریزی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Be particularly fastidious about washing your hands before touching food.
[ترجمه گوگل]در مورد شستن دست ها قبل از دست زدن به مواد غذایی سختگیر باشید
[ترجمه ترگمان]به خصوص در مورد شستن دست ها قبل از لمس کردن غذا سختگیر باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They were too fastidious to eat in a fast-food restaurant.
[ترجمه گوگل]آنها برای خوردن در یک رستوران فست فود خیلی سختگیر بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای خوردن در یک رستوران فست فود بسیار مشکل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She is so fastidious about her food that I never invite her for dinner.
[ترجمه گوگل]او آنقدر در مورد غذای خود سختگیر است که من هرگز او را برای شام دعوت نمی کنم
[ترجمه ترگمان]او آنقدر در مورد غذا سختگیر است که من او را برای شام دعوت نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That he satisfied so impatient and fastidious a monarch for so long says much for his efficiency and sensitivity.
[ترجمه گوگل]این که او پادشاهی اینقدر بی حوصله و سخت کوش را برای مدت طولانی راضی کرد، گویای کارایی و حساسیت اوست
[ترجمه ترگمان]که او آن قدر ناشکیبا و مشکل پسند است که پادشاه را برای مدت طولانی به خاطر کارایی و حساسیت خود بسیار محدود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was fastidious about his hair, which he grew long and lacquered in place over a balding pate.
[ترجمه گوگل]او در مورد موهایش سختگیر بود، موهایش را بلند می کرد و روی یک دستمال طاس روی آن لاک می زد
[ترجمه ترگمان]او در مورد موهای او خیلی سختگیر بود که سر کله تاس کله کله تاس و یخچال پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such questions are distasteful for a fastidious cleric who thinks of sexuality as a loss of self-control.
[ترجمه گوگل]چنین سؤالاتی برای یک روحانی سختگیر که تمایلات جنسی را از دست دادن خویشتن داری می داند ناپسند است
[ترجمه ترگمان]چنین سوالاتی برای یک روحانی fastidious که در مورد تمایلات جنسی به عنوان فقدان کنترل خود فکر می کند، ناخوشایند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And second, the boy was fastidious with his toy.
[ترجمه گوگل]و دوم اینکه، پسر با اسباب بازی خود سختگیر بود
[ترجمه ترگمان]و دوم این که بچه از این اسباب بازی خوشش نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But: less fastidious ministers in future may draw the corporatist moral.
[ترجمه گوگل]اما: وزرای کمتر سخت گیر در آینده ممکن است اخلاقیات شرکتی را جلب کنند
[ترجمه ترگمان]اما: کم تر بودن وزرا در آینده ممکن است جنبه اخلاقی corporatist را به خود جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It advertised a character of fastidious and correct nature, some one whose collars would be uncomfortably starched.
[ترجمه گوگل]این کاراکتری با ماهیت سختگیر و درست را تبلیغ می کرد، شخصی که یقه هایش به طرز ناراحت کننده ای نشاسته می شد
[ترجمه ترگمان]تبلیغ a را تبلیغ می کرد که collars به طرز ناراحت کننده ای آهار می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت گیر (صفت)
hard, difficult, astringent, strict, stern, demanding, intransigent, exacting, squeamish, severe, fastidious, hard and fast, hard-bitten, hard-handed, unrelenting, priggish

بیزار (صفت)
averse, tired, weary, fed-up, loath, hateful, fastidious

مشکل پسند (صفت)
fastidious

باریک بین (صفت)
fastidious, meticulous

انگلیسی به انگلیسی

• hard to please, critical; choosy; overly refined; painstaking, paying immense attention to minute details
someone who is fastidious is fussy and likes things to be clean, tidy, and properly done; a formal word.

پیشنهاد کاربران

سخت گیر. مشکل پسند. وسواسی. ایرادی
مثال:
My wife was so fastidious.
همسرم خیلی سخت گیر و ایرادی بود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : fastidiousness
صفت ( adjective ) : fastidious
قید ( adverb ) : fastidiously
[میکروبیولوژی] Fastidious Organisms = ارگانیسم های سخت رشد
fastidious ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: پُرنیاز
تعریف: ریزاندامگانی که برای رشد به تغذیه یا محیط کشت پیچیده نیاز دارد
مشکل پسند
حساس
وسواسی

بپرس