1. The place felt faintly familiar to me.
[ترجمه گوگل]این مکان برایم به طرز محسوسی آشنا بود
[ترجمه ترگمان]این مکان برای من کمی آشنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She found the whole concept faintly absurd.
[ترجمه گوگل]او کل این مفهوم را به شدت پوچ یافت
[ترجمه ترگمان]تمام مفهوم را اندکی بی معنی می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A faintly comic figure, he fears ridicule above all else.
[ترجمه گوگل]او که شخصیتی کممعنا است، بیش از هر چیز از تمسخر میترسد
[ترجمه ترگمان]او با صدایی ضعیف و مضحک از هر چیز دیگر از تمسخر ترس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The moon glimmered faintly through the mists.
[ترجمه گوگل]ماه در میان مه ها کم نور می درخشید
[ترجمه ترگمان]ماه در میان مه می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. From the slope below, the wild goats bleated faintly.
[ترجمه گوگل]از شیب پایین، بزهای وحشی به طور ضعیفی خون می کردند
[ترجمه ترگمان]از سراشیبی پایین، بز وحشی با صدای ضعیفی می غرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The smell of lavender lingered faintly in the room.
[ترجمه گوگل]بوی اسطوخودوس کمرنگ در اتاق پیچید
[ترجمه ترگمان]بوی of در اتاق کم مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The sun shone faintly through the clouds.
[ترجمه گوگل]خورشید کمرنگ از میان ابرها می تابد
[ترجمه ترگمان]خورشید در میان ابرها می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A beginning beard faintly shadowed his chin and lean cheeks.
[ترجمه گوگل]ریش ابتدایی به طور کمرنگی روی چانه و گونه های لاغرش سایه انداخته بود
[ترجمه ترگمان]ریش و چانه اش کمی تیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He is a faintly comical figure who fears being made fun of.
[ترجمه گوگل]او یک شخصیت کممعضل است که میترسد مسخره شود
[ترجمه ترگمان]او یک مرد بسیار مضحک است که از آن می ترسد و از این کار لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Calypso music played faintly in the distance.
[ترجمه گوگل]موسیقی کالیپسو در دوردست به آرامی پخش می شد
[ترجمه ترگمان]صدای موزیکی که از دور به گوش می رسید صدای ضعیفی از دور به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She could faintly hear voices as she began to regain consciousness .
[ترجمه گوگل]هنگامی که شروع به به هوش آمدن می کرد، او به طور ضعیف صداها را می شنید
[ترجمه ترگمان]همچنان که به هوش می آمد، صدای faintly به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. One can faintly discern the flavour of lemon.
[ترجمه گوگل]می توان به طور ضعیف طعم لیمو را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]می توان بوی لیمو را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The tea tasted faintly of chrysanthemum.
[ترجمه گوگل]طعم چای کمرنگ گل داودی بود
[ترجمه ترگمان]مزه چای کمی از گل داودی خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The water was shining faintly in the moonlight.
[ترجمه گوگل]آب در نور مهتاب کمرنگ می درخشید
[ترجمه ترگمان]آب زیر نور مهتاب می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She looked faintly surprised at my remark.
[ترجمه گوگل]او از اظهارات من کمی متعجب نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او با تعجب به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید