فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: expresses, expressing, expressed
حالات: expresses, expressing, expressed
• (1) تعریف: to state or otherwise make known (ideas, thoughts, or feelings).
• مترادف: communicate, convey, state, verbalize
• متضاد: repress, suppress
• مشابه: embody, indicate, pass, put, represent, reveal, say, shape, signify, speak, voice
• مترادف: communicate, convey, state, verbalize
• متضاد: repress, suppress
• مشابه: embody, indicate, pass, put, represent, reveal, say, shape, signify, speak, voice
- After watching the film, the students wanted to express their opinions on it.
[ترجمه گوگل] پس از تماشای فیلم، دانش آموزان خواستند نظرات خود را در مورد آن بیان کنند
[ترجمه ترگمان] بعد از تماشای فیلم، دانش آموزان می خواستند نظراتشان را در مورد آن بیان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از تماشای فیلم، دانش آموزان می خواستند نظراتشان را در مورد آن بیان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His father loved him but found it hard to express his feelings.
[ترجمه ROHAM] پدرش عاشق او بود اما به سختی می توانست احساساتش را بیان کند|
[ترجمه گوگل] پدرش او را دوست داشت اما بیان احساساتش برایش سخت بود[ترجمه ترگمان] پدرش او را دوست داشت، اما بسیار دشوار می یافت که احساساتش را بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He expressed great remorse for what he had done.
[ترجمه گوگل] او از کاری که انجام داده بود ابراز پشیمانی شدید کرد
[ترجمه ترگمان] برای کاری که کرده پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای کاری که کرده پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She expressed her thoughts in her journal.
[ترجمه SSA] او افکارش را در مقاله اش بیان کرد.|
[ترجمه گوگل] او افکار خود را در دفتر خاطرات خود بیان کرد[ترجمه ترگمان] افکارش را در دفتر خاطرات خود بیان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In his memoir, he expressed that he had never really loved his wife.
[ترجمه گوگل] او در خاطرات خود بیان کرد که هرگز واقعاً همسرش را دوست نداشته است
[ترجمه ترگمان] در خاطراتش نوشته بود که هرگز همسرش را دوست نداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در خاطراتش نوشته بود که هرگز همسرش را دوست نداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make known the thoughts or feelings of (oneself).
- She prefers to express herself in writing as it gives her time to think.
[ترجمه گوگل] او ترجیح می دهد خود را به صورت نوشتاری بیان کند زیرا به او فرصت فکر کردن می دهد
[ترجمه ترگمان] ترجیح می دهد خودش را با نویسندگی بیان کند، زیرا به او فرصت فکر کردن می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ترجیح می دهد خودش را با نویسندگی بیان کند، زیرا به او فرصت فکر کردن می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He uses his art as a way to express himself.
[ترجمه گوگل] او از هنر خود به عنوان راهی برای بیان خود استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] او از هنر خود به عنوان راهی برای ابراز خود استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از هنر خود به عنوان راهی برای ابراز خود استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to show or make manifest.
• مترادف: evince, reveal, show
• مشابه: declare, demonstrate, display, evidence, exhibit, manifest, reflect
• مترادف: evince, reveal, show
• مشابه: declare, demonstrate, display, evidence, exhibit, manifest, reflect
- The look on his face clearly expressed guilt.
[ترجمه علی] نگاه چهرش به وضوح گناهشو بیان میکرد|
[ترجمه گوگل] قیافه اش به وضوح بیانگر گناه بود[ترجمه ترگمان] نگاهی که به صورتش بود به وضوح احساس گناه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to send by rapid transport.
• مشابه: expedite, hasten, hurry, speed, streamline
• مشابه: expedite, hasten, hurry, speed, streamline
- They expressed the package to him this morning.
[ترجمه گوگل] بسته را امروز صبح به او بیان کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها امروز صبح بسته را به او اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها امروز صبح بسته را به او اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: clear, precise, and fully stated; explicit.
• مترادف: avowed, explicit, stated
• متضاد: implied, vague
• مشابه: clear, precise, unambiguous, unequivocal, unmistakable, very
• مترادف: avowed, explicit, stated
• متضاد: implied, vague
• مشابه: clear, precise, unambiguous, unequivocal, unmistakable, very
- It was the mother's express desire that her daughter should inherit the house with all its property.
[ترجمه گوگل] آرزوی صریح مادر این بود که دخترش خانه را با تمام دارایی اش به ارث ببرد
[ترجمه ترگمان] تنها آرزوی مادر این بود که دخترش خانه را با تمام مایملک خود به ارث ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تنها آرزوی مادر این بود که دخترش خانه را با تمام مایملک خود به ارث ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I went downtown with the express purpose of paying the parking ticket, but I forgot it was a holiday.
[ترجمه گوگل] من با هدف پرداخت بلیط پارکینگ به مرکز شهر رفتم، اما فراموش کردم تعطیلات است
[ترجمه ترگمان] من به مرکز شهر رفتم تا برای پرداخت قبض پارکینگ به مرکز شهر بروم، اما یادم رفته بود که تعطیلات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من به مرکز شهر رفتم تا برای پرداخت قبض پارکینگ به مرکز شهر بروم، اما یادم رفته بود که تعطیلات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of transportation, making few or no stops before the destination; rapid. (Cf. local.)
• مترادف: direct, nonstop
• متضاد: local
• مشابه: fast, rapid, streamlined
• مترادف: direct, nonstop
• متضاد: local
• مشابه: fast, rapid, streamlined
- We can still get there on time if we take the express train.
[ترجمه گوگل] اگر سوار قطار سریع السیر شویم، هنوز هم می توانیم به موقع به آنجا برسیم
[ترجمه ترگمان] اگر قطار سریع السیر بگیریم، هنوز می توانیم به آنجا برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر قطار سریع السیر بگیریم، هنوز می توانیم به آنجا برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: any of several rapid means of transporting people, goods, or messages. (Cf. local.)
• متضاد: local
• متضاد: local
- I sent the documents by express, so they should have arrived by now.
[ترجمه گوگل] من مدارک رو با اکسپرس فرستادم باید تا الان می رسیدند
[ترجمه ترگمان] من اسناد را با بیان فرستادم، بنابراین آن ها باید تا الان رسیده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من اسناد را با بیان فرستادم، بنابراین آن ها باید تا الان رسیده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: expressible (expressable) (adj.), expresser (n.)
مشتقات: expressible (expressable) (adj.), expresser (n.)
• : تعریف: by rapid means.
• مشابه: fast, nonstop, rapidly
• مشابه: fast, nonstop, rapidly
- Please send the money express.
[ترجمه گوگل] لطفا پول اکسپرس را ارسال کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا پول را ارسال کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا پول را ارسال کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید