explicit


معنی: صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح
معانی دیگر: عیان، آشکار، بی پرده (در برابر: ناآشکار، مضمر implicit)، رک، رک و روباز، بی رودربایستی، بی شیله پیله، ساده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: explicitly (adv.), explicitness (n.)
(1) تعریف: stated fully, clearly, and without equivocation.
مترادف: blunt, direct, express, forthright, plain, point-blank, straightforward, unequivocal
متضاد: ambiguous, equivocal, implicit, tacit, unspoken, vague
مشابه: bold, candid, definite, factual, flat, frank, full, precise, trenchant, unambiguous, unqualified, unsparing

- I gave him explicit instructions, so there should be no mistake.
[ترجمه سورو] من دستورالعمل واضحی به او دادم پس نباید اشتباهی رخ دهد
|
[ترجمه گوگل] من به او دستورات صریح دادم، بنابراین نباید اشتباهی رخ دهد
[ترجمه ترگمان] من به او دستور صریح دادم، پس نباید اشتباهی رخ داده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You leave too much for the reader to guess at; this paragraph needs to be more explicit.
[ترجمه امیر] بخش های زیادی را بر عهده خواننده می گذارید تا حدس بزند. این پاراگراف باید واضح تر باشد
|
[ترجمه گوگل] شما بیش از حد برای خواننده باقی می گذارید تا حدس بزند این پاراگراف باید واضح تر باشد
[ترجمه ترگمان] شما بیش از حد به خواننده مراجعه می کنید تا حدس بزنید، این مقاله باید صریح تر صحبت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her refusal was quite explicit and left no hope of her changing her mind.
[ترجمه امیر] امتناع او کاملا صریح بود و هیچ امیدی برای تغییر نظرش باقی نگذاشت
|
[ترجمه گوگل] امتناع او کاملاً صریح بود و هیچ امیدی برای تغییر نظرش باقی نگذاشت
[ترجمه ترگمان] جواب رد کاملا واضح بود و هیچ امیدی برای تغییر عقیده او باقی نمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: defined or formulated clearly and completely.
مترادف: well-defined
متضاد: ambiguous, undefined, vague
مشابه: clear, definite, formal, precise, trenchant

- Research is guiding us in our development of an explicit theory to account for these phenomena.
[ترجمه گوگل] تحقیقات ما را در توسعه یک نظریه صریح برای توضیح این پدیده ها راهنمایی می کند
[ترجمه ترگمان] تحقیقات ما را در توسعه یک نظریه صریح برای شرح این پدیده هدایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: marked by frankness and forthrightness.
مترادف: blunt, detailed, forthright, frank, straightforward, unabashed, uninhibited
متضاد: murky, vague
مشابه: candid, factual, flat, open, point-blank, unequivocal

- The article gave an explicit description of the torture of prisoners in the camp.
[ترجمه سورو] این مقاله توصیف واضحی از شکنجه زندانیان داخل اردوگاه داد
|
[ترجمه گوگل] در این مقاله به تشریح صریح شکنجه زندانیان در اردوگاه پرداخته شده است
[ترجمه ترگمان] این مقاله شرح آشکاری از شکنجه زندانیان اردوگاه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: marked by the clear depiction of nudity or sexual acts.
مشابه: erotic, pornographic

- He was arrested at the airport for attempting to bring explicit books and films into the country.
[ترجمه مهران] او در فرودگاه برای تلاش برای آوردن کتاب ها و فیلم های مستهجن به کشور دستگیر شد
|
[ترجمه گوگل] او در فرودگاه به دلیل تلاش برای آوردن کتاب ها و فیلم های صریح به کشور دستگیر شد
[ترجمه ترگمان] او در فرودگاه برای تلاش برای آوردن کتاب ها و فیلم های صریح به کشور دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an officer's explicit orders to the soldier
دستورات صریح افسر به سربازان

2. let's be explicit about our expectations
بیا درباره ی توقعات خود رک و روباز باشیم.

3. We think such information should be made explicit and not left vague.
[ترجمه گوگل]ما فکر می کنیم که چنین اطلاعاتی باید صریح باشد و مبهم بماند
[ترجمه ترگمان]ما فکر می کنیم که چنین اطلاعاتی باید صریح و نه مبهم باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The contrast could not have been made more explicit .
[ترجمه Ehsan Omidvar] تضاد، از این تابلوتر ( آشکارتر ) دیگه نمیتونسته بشه.
|
[ترجمه گوگل]تضاد را نمی‌توان واضح‌تر بیان کرد
[ترجمه ترگمان]این تضاد ممکن نبود واضح تر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He gave me explicit directions on how to get there.
[ترجمه سورو] او به من دستورات واضحی برای رسیدن به آنجا داد
|
[ترجمه گوگل]او به من دستورات واضحی داد که چگونه به آنجا بروم
[ترجمه ترگمان]به من دستور صریح می داد که چطور باید به آنجا برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's an explicit statement.
[ترجمه گوگل]این یک بیانیه صریح است
[ترجمه ترگمان]این یک بیانیه روشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The document contains an explicit denial that the company ever sold arms.
[ترجمه گوگل]این سند حاوی تکذیب صریح این است که این شرکت هرگز سلاح فروخته است
[ترجمه ترگمان]این سند شامل یک انکار صریح است که شرکت تا به حال اسلحه می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The film contains explicit scenes of violence.
[ترجمه گوگل]این فیلم حاوی صحنه های صریح خشونت است
[ترجمه ترگمان]این فیلم دارای صحنه های صریح خشونت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The reasons for the decision should be made explicit.
[ترجمه گوگل]دلایل تصمیم باید صریح باشد
[ترجمه ترگمان]دلایل این تصمیم باید صریح باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was explicit about his intention to overhaul the party's internal voting system.
[ترجمه گوگل]او به صراحت در مورد قصد خود برای اصلاح سیستم رأی گیری داخلی حزب صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد قصد خود برای تغییر سیستم رای گیری داخلی این حزب، صریح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They gave explicit reasons for leaving.
[ترجمه گوگل]آنها دلایل صریح برای رفتن را بیان کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها دلایل روشنی برای ترک گفتن داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He made the rules without being explicit about them.
[ترجمه گوگل]او قوانین را بدون صراحت در مورد آنها وضع کرد
[ترجمه ترگمان]او قوانین را بدون اینکه در مورد آن ها صریح باشد، مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The kidnappers have given us explicit instructions not to involve the police.
[ترجمه گوگل]آدم ربایان به ما دستورات صریح داده اند که پلیس را درگیر نکنیم
[ترجمه ترگمان]آدم ربایان به ما دستور صریح داده اند که پلیس را درگیر نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Films containing explicit sex are banned.
[ترجمه گوگل]فیلم های حاوی رابطه جنسی آشکار ممنوع است
[ترجمه ترگمان]فیلم هایی که سکس صریح دارند ممنوع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The government has been quite explicit about its intentions.
[ترجمه گوگل]دولت در مورد اهداف خود کاملاً صریح بوده است
[ترجمه ترگمان]دولت در مورد اهداف خود کاملا صریح بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صریح (صفت)
straight, abstract, definite, definitive, clear, explicit, express, frank, unequivocal, precise, open, punctual, clean-cut, clear-cut, perspicuous

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

اشکار (صفت)
out, clear, explicit, plain, apparent, open, bare, signal, open-and-shut, manifest, obvious, flagrant, evident, patent, crying, public, conspicuous, overt, palpable, self-explaining, self-explanatory, semblable, transpicuous

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

واضح (صفت)
clear, explicit, plain, vivid, open-and-shut, obvious, well-known, lucid, clean-cut, distinct, crystalline, kenspeckle, graphic, luculent, overt, palpable, perspicuous, self-explaining, self-explanatory, transpicuous

تخصصی

[ریاضیات] روشن، آشکار، واضح، صریح
[پلیمر] صریح

انگلیسی به انگلیسی

• clear, described in detail, leaving nothing to the imagination
something that is explicit is shown or expressed clearly and openly, without hiding anything.
if you are explicit about something, you express yourself clearly and openly.

پیشنهاد کاربران

صریح، آشکار
صراحتا قصد و غرض را بیان کردن
به راحتی
1. صریح. روشن. 2. بی پرده. عیان. آشکار 3. رک
مثال:
explicit directions about nursing care
دستورالعملهای روشن و صریح درباره مسئولیت پرستاری
بی واسطه
بلا واسطه
explicit and implicit
explicit= صریح و آشکار
implicit= تلویحی و غیر صریح
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : explicitness
✅️ صفت ( adjective ) : explicit
✅️ قید ( adverb ) : explicitly
To make expkicit
وضوح بخشیدن
Exploit : استثمار - بهره کشی
Explicit : صریح - واضح و سانسور نشده ( درباره محتوا : مبتذل/لختی/سکسی ) - روشن - روراست و آشکار - بی پرده
Implicit :
سربسته - دو پهلو
غیر مستقیم - غیر صریح
تلویحی - ضمنی - اشاره شده
...
[مشاهده متن کامل]

مطلق - بی چون و چرا - کامل
⬛ IMPLICIT ⬛
adjective
1 : understood though not clearly or directly stated
◀️an implicit agreement/warning/promise
◀️Their plans are based on the implicit [=implied] assumption that the proposal will be accepted
◀️There is a sense of moral duty implicit in her writings
2 : not affected by doubt : absolute, complete
◀️I have implicit trust/confidence/faith in her honesty
- an implicit threat
- تهدید سربسته
- The obligations that are implicit in marriage and child - rearing
- وظایفی که ازدواج و بچه داری دربردارد
- Her silence was an implicit rejection of our proposal
- سکوت او به منزله رد کردن پیشنهاد ما بود
- I have implicit trust in her
- نسبت به او اعتماد بی چون وچرا دارم
⬛ EXPLICIT ⬛
adjective
[more explicit; most explicit]
1 : very clear and complete : leaving no doubt about the meaning
◀️They were given explicit instructions
◀️Changes to the property can't be done without their explicit consent
◀️The law is very explicit about how these measures should be enacted
2 a : showing or referring very openly to nudity, violence, or sexual activity
◀️explicit photographs
◀️They're concerned about exposing children to ( sexually ) explicit films
◀️a song with explicit lyrics
🔴b : openly shown
◀️The movie contains scenes of explicit violence
◀️two people engaging in explicit sex
◀️sexually explicit conduct
- an officer's explicit orders to the soldier
- دستورات صریح افسر به سربازان
- Let's be explicit about our expectations
- بیا درباره ی توقعات خود شفاف باشیم

بی پرده
عینی
( صفت ) صریح
متضادش : implicit
نوعی یادگیری روشن، واضح، مدرسه ای، مقابل یادگیری در کلاس زندگی ( implicit )
explicit: برابر های فارسی این واژه "هویدا" ، " روشن" و " آگاهانه"، "بارز "، و "نمایان"
خیلی صریح و واضح و آشکار - چیزیکه صراحتا و بطور مستقیم نمایش میده ( خصوصا صحنه های خشونت آمیز و سکسی و . . . )
This game contains scenes of explicit violence and gore
Hide explicit results
پنهان کردن نتایج غیراخلاقی
دارای محتوای غیراخلاقی
بیان چیزی به صورت مستقیم، بر عکس implicit
be explicit = صراحت داشتن
صاف و ساده
واضح
1. صریح
2. رکیک
ضمنی
اگر به صورت explicit content بیاد به معنای محتوای زشت هستش مثل عکس لختی یا آهنگ دارای کلمات رکیک
اگر به عنوان صفت برای عکس استفاده بشه به معنی لخت هست.
Explicit photo عکس لخت
ساده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس