expediency


معنی: شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم
معانی دیگر: سودجویی، سودگزینی، فرصت طلبی، ترفند (expedience هم می گویند)، مصلحت، مصلحت اندیشی، تدبیر، رایزنی، بیارش، expedience شتاب، عجله

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: expediencies
مشتقات: expedience (n.)
(1) تعریف: suitability, or the thing or action suitable, to the specific purpose or circumstances.

(2) تعریف: advantageousness to one's own interests, as opposed to moral rightness or justice.

جمله های نمونه

1. i was torn between principle and expediency
بین اصول اخلاقی و سود شخصی گیر کرده بودم.

2. He acted out of expediency, not principle.
[ترجمه مریم سالک زمانی] اقدام او از سر مصلحت بود نه ضوابط.
|
[ترجمه گوگل]از روی مصلحت عمل کرد نه اصول
[ترجمه ترگمان]او این کار را انجام داده بود، نه اصل و نسب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He acted from expediency, not from principle.
[ترجمه گوگل]از روی مصلحت عمل کرد نه از روی اصول
[ترجمه ترگمان]او از مصلحت بود، نه از اصل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government is torn between principle and expediency.
[ترجمه مریم سالک زمانی] کشاکش بین مصلحت و ضوابط اخلاقی ، دولت را داغون کرده است.
|
[ترجمه گوگل]دولت بین اصل و مصلحت سرگردان است
[ترجمه ترگمان]دولت بین اصل و مصلحت نابود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is, unashamedly, a policy of relegating by expediency rather than by any stated objectives.
[ترجمه گوگل]این، بی شرمانه، سیاستی است که از طریق مصلحت اندیشی به جای هر هدفی اعلام شده است
[ترجمه ترگمان]این یک سیاست موکول به مصلحت است تا به هر هدف بیان شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Theirs was a relationship based upon expediency and convenience, not one of compatibility and mutual support.
[ترجمه مریم سالک زمانی] سنگ بنای رابطۀ آنها مصلحت اندیشی و راحت طلبی بود نه پشتبانی متقابل و سازگاری.
|
[ترجمه گوگل]رابطه آنها مبتنی بر مصلحت و راحتی بود، نه سازگاری و حمایت متقابل
[ترجمه ترگمان]روابط آن ها مبتنی بر مصلحت و راحتی بود، نه یکی از compatibility و حمایت متقابل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They put short-term expediency and selfish interest before the application of high principles.
[ترجمه مریم سالک زمانی] آنها ضوابط اخلاقی متعالی را در پای مصلحت های کوتاه مدت و منافع خودخواهانه قربانی کردند.
|
[ترجمه گوگل]مصلحت کوتاه مدت و منفعت خودخواهانه را بر اعمال اصول عالی مقدم می دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها مصلحت بلندمدت و علاقه خود خواهانه قبل از کاربرد اصول بالا را مطرح کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Legal change becomes prioritised and justified through expediency; opposition becomes reduced - an irritation to the smooth flow of economic policy.
[ترجمه گوگل]تغییر حقوقی از طریق مصلحت اولویت بندی و توجیه می شود مخالفت کاهش می یابد - که باعث تحریک جریان روان سیاست اقتصادی می شود
[ترجمه ترگمان]تغییرات قانونی اولویت بندی می شوند و از طریق مصلحت توجیه می شوند؛ مخالفت کاهش می یابد - خشم نسبت به جریان آرام سیاست اقتصادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The potential for expediency in planning is vast.
[ترجمه گوگل]پتانسیل مصلحت در برنامه ریزی بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]پتانسیل برای مصلحت در برنامه ریزی گسترده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are politics of political expediency.
[ترجمه گوگل]آنها سیاست مصلحت سیاسی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها سیاست مصلحت سیاسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This was a matter less of morals than of expediency.
[ترجمه گوگل]این موضوع کمتر جنبه اخلاقی داشت تا مصلحت
[ترجمه ترگمان]این موضوع از لحاظ اخلاق کم تر از مصلحت بود تا مصلحت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was difficult to strike the right balance between justice and expediency.
[ترجمه گوگل]ایجاد تعادل درست بین عدالت و مصلحت دشوار بود
[ترجمه ترگمان]برخورد مناسب بین عدالت و مصلحت امری دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These are not politics of honest principle; they are politics of political expediency .
[ترجمه گوگل]اینها سیاست اصولی صادقانه نیستند آنها سیاست مصلحت سیاسی هستند
[ترجمه ترگمان]اینها سیاست اصل صادق نیستند؛ آن ها سیاست مصلحت سیاسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I think this government operates on the basis of expediency, not of principle.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ضوابط اخلاقی محلی از اعراب در این دولت ندارد. اقدامات براساس مصلحت اندیشی صورت می گیرد.
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این دولت بر اساس مصلحت عمل می کند نه اصولی
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که این دولت براساس مصلحت عمل می کند، نه اصل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شتاب (اسم)
hurry, pelt, acceleration, haste, speed, velocity, precipitation, dispatch, hustle, expedience, expediency, tilt

اقتضاء (اسم)
appropriateness, expedience, expediency, felicity, pertinence, pertinency

سودمندی (اسم)
efficiency, usefulness, utility, expedience, expediency, yield, earning power, productivity, profitableness

اقدام مهم (اسم)
expedience, expediency, enterprise

کار مهم (اسم)
expedience, expediency, masterwork

تخصصی

[حقوق] مصلحت، اقتضاء، صوابدید، صلاحدید

انگلیسی به انگلیسی

• advantageousness, practicality, usefulness; urgency
expediency is behaviour in which you do what is convenient, rather than what is morally right; a formal word.

پیشنهاد کاربران

The Expediency Discernment Council
مجمع تشخیص مصلحت نظام
/ɪkˈspiː. di. ən. si/
the situation in which something is helpful or useful in a particular situation, but sometimes not morally acceptable
مصلحت اندیشی
Some of their critics claim that recent decisions about tax are are nothing more than political expediency
...
[مشاهده متن کامل]

They seem to be basing their decisions on expediency rather than logic and common sense
"We know China's balanced position, we value it highly and we believe the leader of China makes his own decisions on the expediency of certain contacts. We have no right to offer any advice here, " Kremlin spokesman Dmitry Peskov said

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/expediency
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : expediency / expedient
صفت ( adjective ) : expedient
قید ( adverb ) : expediently
مصلحت دیگری را دانستن.
action that is quickest or most effective in a particular situation, even if it is morally wrong
e. g:the ethics of political expediency

بپرس