[ترجمه گوگل]از روی مصلحت عمل کرد نه اصول [ترجمه ترگمان]او این کار را انجام داده بود، نه اصل و نسب [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He acted from expediency, not from principle.
[ترجمه گوگل]از روی مصلحت عمل کرد نه از روی اصول [ترجمه ترگمان]او از مصلحت بود، نه از اصل [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The government is torn between principle and expediency.
[ترجمه مریم سالک زمانی] کشاکش بین مصلحت و ضوابط اخلاقی ، دولت را داغون کرده است.
|
[ترجمه گوگل]دولت بین اصل و مصلحت سرگردان است [ترجمه ترگمان]دولت بین اصل و مصلحت نابود شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. This is, unashamedly, a policy of relegating by expediency rather than by any stated objectives.
[ترجمه گوگل]این، بی شرمانه، سیاستی است که از طریق مصلحت اندیشی به جای هر هدفی اعلام شده است [ترجمه ترگمان]این یک سیاست موکول به مصلحت است تا به هر هدف بیان شده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Theirs was a relationship based upon expediency and convenience, not one of compatibility and mutual support.
[ترجمه مریم سالک زمانی] سنگ بنای رابطۀ آنها مصلحت اندیشی و راحت طلبی بود نه پشتبانی متقابل و سازگاری.
|
[ترجمه گوگل]رابطه آنها مبتنی بر مصلحت و راحتی بود، نه سازگاری و حمایت متقابل [ترجمه ترگمان]روابط آن ها مبتنی بر مصلحت و راحتی بود، نه یکی از compatibility و حمایت متقابل [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They put short-term expediency and selfish interest before the application of high principles.
[ترجمه مریم سالک زمانی] آنها ضوابط اخلاقی متعالی را در پای مصلحت های کوتاه مدت و منافع خودخواهانه قربانی کردند.
|
[ترجمه گوگل]مصلحت کوتاه مدت و منفعت خودخواهانه را بر اعمال اصول عالی مقدم می دارند [ترجمه ترگمان]آن ها مصلحت بلندمدت و علاقه خود خواهانه قبل از کاربرد اصول بالا را مطرح کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Legal change becomes prioritised and justified through expediency; opposition becomes reduced - an irritation to the smooth flow of economic policy.
[ترجمه گوگل]تغییر حقوقی از طریق مصلحت اولویت بندی و توجیه می شود مخالفت کاهش می یابد - که باعث تحریک جریان روان سیاست اقتصادی می شود [ترجمه ترگمان]تغییرات قانونی اولویت بندی می شوند و از طریق مصلحت توجیه می شوند؛ مخالفت کاهش می یابد - خشم نسبت به جریان آرام سیاست اقتصادی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The potential for expediency in planning is vast.
[ترجمه گوگل]پتانسیل مصلحت در برنامه ریزی بسیار زیاد است [ترجمه ترگمان]پتانسیل برای مصلحت در برنامه ریزی گسترده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. They are politics of political expediency.
[ترجمه گوگل]آنها سیاست مصلحت سیاسی هستند [ترجمه ترگمان]آن ها سیاست مصلحت سیاسی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. This was a matter less of morals than of expediency.
[ترجمه گوگل]این موضوع کمتر جنبه اخلاقی داشت تا مصلحت [ترجمه ترگمان]این موضوع از لحاظ اخلاق کم تر از مصلحت بود تا مصلحت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It was difficult to strike the right balance between justice and expediency.
[ترجمه گوگل]ایجاد تعادل درست بین عدالت و مصلحت دشوار بود [ترجمه ترگمان]برخورد مناسب بین عدالت و مصلحت امری دشوار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. These are not politics of honest principle; they are politics of political expediency .
[ترجمه گوگل]اینها سیاست اصولی صادقانه نیستند آنها سیاست مصلحت سیاسی هستند [ترجمه ترگمان]اینها سیاست اصل صادق نیستند؛ آن ها سیاست مصلحت سیاسی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I think this government operates on the basis of expediency, not of principle.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ضوابط اخلاقی محلی از اعراب در این دولت ندارد. اقدامات براساس مصلحت اندیشی صورت می گیرد.
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این دولت بر اساس مصلحت عمل می کند نه اصولی [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که این دولت براساس مصلحت عمل می کند، نه اصل [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• advantageousness, practicality, usefulness; urgency expediency is behaviour in which you do what is convenient, rather than what is morally right; a formal word.
پیشنهاد کاربران
The Expediency Discernment Council مجمع تشخیص مصلحت نظام
🔸 معادل فارسی: مصلحت / مصلحت اندیشی / منفعت عملی / اقتضای موقعیت در زبان محاوره ای: فعلاً صلاحه، به نفعمونه، مصلحت حکم می کنه، اقتضای شرایط ________________________________________ ... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها: 1. ( سیاسی – اخلاقی ) : اتخاذ تصمیم یا اقدام بر اساس منفعت عملی یا شرایط موجود، نه الزاماً بر اساس اصول اخلاقی یا قانونی مثال: The government acted out of expediency rather than justice. دولت از روی مصلحت عمل کرد، نه از روی عدالت. 2. ( مدیریتی – راهبردی ) : تصمیم گیری سریع و عملی برای حل مشکل یا پیشبرد هدف، حتی اگر با اصول بلندمدت در تضاد باشه مثال: The manager chose expediency over long - term planning. مدیر مصلحت کوتاه مدت رو به برنامه ریزی بلندمدت ترجیح داد. 3. ( اخلاقی – انتقادی ) : در نقدهای اخلاقی، �expediency� ممکنه به معنای فدا کردن اصول برای راحتی یا سود فوری تعبیر بشه مثال: Expediency is often the enemy of integrity. مصلحت اندیشی اغلب دشمن صداقت است. ________________________________________ 🔸 مترادف ها: pragmatism – convenience – short - term gain – tactical advantage – practical necessity – situational benefit