exhaustion

/ɪgˈzɔːs.tʃən//ɪgˈzɔːs.tʃən/

معنی: خستگی، فرسودگی
معانی دیگر: برون کشی، تهی سازی، مصرف (تا آخر)، تخلیه، تمام شدن، ته کشیدن، بی توانی، ستوهی، ماندگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of exhausting, or state of being exhausted.

(2) تعریف: extreme fatigue; loss of energy.

جمله های نمونه

1. exhaustion gradually muddied his mind
خستگی کم کم فکر او را مختل کرد.

2. the exhaustion of the world's natural resources
تمام شدن منابع طبیعی جهان

3. some soldiers died of thirst and exhaustion
برخی سربازان از تشنگی و خستگی مردند.

4. He had complained of exhaustion after his gruelling schedule over the past week.
[ترجمه موسی] او پس از برنامه زمانی طاقت فرسای هفته گذشته خود از خستگی گله مند شده بود.
|
[ترجمه گوگل]او پس از برنامه طاقت فرسا در هفته گذشته از خستگی شکایت کرده بود
[ترجمه ترگمان]او پس از برنامه gruelling در طول هفته گذشته، از فرط خستگی شکایت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was taken to hospital suffering from exhaustion.
[ترجمه موسی] او از شدت ضعف به بیمارستان منتقل شد.
|
[ترجمه گوگل]او به دلیل خستگی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]از خستگی در بیمارستان بستری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He collapsed with exhaustion.
[ترجمه موسی] از خستگی غش کرد.
|
[ترجمه گوگل]از شدت خستگی به زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]با خستگی از پا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many runners were suffering from heat exhaustion .
[ترجمه موسی] بسیاری از دوندگان از گرمازدگی رنج می بردند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از دوندگان از گرمازدگی رنج می بردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دوندگان از خستگی ناشی از گرما رنج می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He fell silent, with his head bowed in exhaustion.
[ترجمه موسی] ساکت شد و سرش از درماندگی خم شد.
|
[ترجمه گوگل]ساکت شد، در حالی که سرش را از شدت خستگی خم کرده بود
[ترجمه ترگمان]او ساکت شد و سرش به خستگی خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was suffering from physical and mental exhaustion.
[ترجمه موسی] او از ضعف جسمی و روحی رنج می برد.
|
[ترجمه گوگل]او از فرسودگی جسمی و روحی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از خستگی جسمی و جسمی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt ill with/from exhaustion.
[ترجمه گوگل]او با/از خستگی احساس بیماری می کرد
[ترجمه ترگمان]از خستگی حالش بد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were in a state of exhaustion after climbing the mountain.
[ترجمه موسی] آنها پس از صعود به کوه در حالت ناتوانی ( ضعف، بیحالی ) قرار داشتند.
|
[ترجمه گوگل]آنها پس از بالا رفتن از کوه در حالت خستگی بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها پس از بالا رفتن از کوهستان در حالت خستگی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We can define burnout as exhaustion.
[ترجمه موسی] ما می توانیم از کار افتادگی را به عنوان نوعی خستگی تعریف کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما می توانیم فرسودگی شغلی را به عنوان فرسودگی تعریف کنیم
[ترجمه ترگمان]تحلیل رفتگی را به عنوان خستگی تعریف می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was hollow-eyed and seemed very close to exhaustion.
[ترجمه گوگل]او چشمان توخالی داشت و به نظر می رسید که بسیار نزدیک به خستگی است
[ترجمه ترگمان]چشم هایش گود افتاده بود و از خستگی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His voice was hoarse with exhaustion.
[ترجمه گوگل]صدایش از شدت خستگی خشن بود
[ترجمه ترگمان]صدایش از خستگی گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

فرسودگی (اسم)
frazzle, fatigue, exhaustion

تخصصی

[نساجی] تخلیه - رمق کشی حمام رنگ- حمام رنگ
[ریاضیات] افنا، اشباع

انگلیسی به انگلیسی

• feebleness, weakness, lack of energy; draining, using up
exhaustion is the state of being so tired that you have no energy left.

پیشنهاد کاربران

1. خستگی ، فرسودگی. از پا افتادگی 2. اتمام. مصرف. مصرف بی رویه
مثال:
sheer exhaustion forced Paul to give up
خستگی محض پل را مجبور کرد که تسلیم بشود.
the exhaustion of fuel reserves
مصرف سوختهای ذخیره شده / اتمام سوختهای ذخیره شده
اظمحلال، نابودی و فروپاشی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : exhaust
✅️ اسم ( noun ) : exhaustion
✅️ صفت ( adjective ) : exhausting / exhausted / exhaustive
✅️ قید ( adverb ) : exhaustively
🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه {اِگزاسچِن} می باشد؛ آن را به اشتباه ( اِگزاسشِن ) نخوانید!
extremely tired
"مراجعه کردن"؛
مثلا در عبارت "Exhaustion of local remedies"، که به معنای "مراجعه ی مقدماتی به مراجع داخلی" است.
اتمام
Exhaust :
۱ ) اگزوز
۲ ) به پایان رسیدن ( منابع ، انرژی و. . . )
۳ ) از پا افتادن
Exhaustion:
۱ ) به پایان رسیدگی ( منابع ، انرژی و. . . )
۲ ) از پا افتادگی
exhaustion ( noun ) = خستگی، فرسودگی، تحلیل رفتگی، درماندگی، بی رمقی، ضعف ( در پزشکی ) ، ناتوانی، بیحالی، ستوه
example:
there's no end to my exhaustion.
خستگی شدید من پایان ندارد.

فرسودگی
خستگی
مصرف شدن تدریجی مواد خام در طول عملیات کسب و کار
تمام شدن تدریجی منابع
میزان ته کشیدن منابع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس