فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exerts, exerting, exerted
مشتقات: exertive (adj.)
حالات: exerts, exerting, exerted
مشتقات: exertive (adj.)
• (1) تعریف: to exercise or bring to bear (power, influence, or the like); put into action.
• مشابه: employ, exercise, wield
• مشابه: employ, exercise, wield
- He exerted his influence in the company to get his son a job.
[ترجمه گوگل] او نفوذ خود را در شرکت اعمال کرد تا پسرش شغلی پیدا کند
[ترجمه ترگمان] او تاثیر خود را در این شرکت اعمال کرد تا به پسرش شغلی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تاثیر خود را در این شرکت اعمال کرد تا به پسرش شغلی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to force (oneself) into vigorous or strenuous effort.
• مشابه: strain
• مشابه: strain
- The doctor told him not to exert himself until he had fully recovered.
[ترجمه ساناز] دکتر بهش گفت تا زمانی که به بهبودی کامل نرسیدی از خودت کار نکش|
[ترجمه گوگل] دکتر به او گفت تا زمانی که به طور کامل بهبود نیافته است، خود را تحمیل نکند[ترجمه ترگمان] دکتر به او گفت که تا کام لا بهبود نیافته است به خودش زحمت ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I know I could succeed if I exerted myself.
[ترجمه iahmadrezam] میدونم اگه از خودم کار میکشدم میتونستم موفق شم|
[ترجمه گوگل] می دانم که اگر تلاش کنم می توانم موفق شوم[ترجمه ترگمان] می دانم اگر خودم را کنترل کنم، موفق خواهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید