execute

/ˈeksɪkjuːt//ˈeksɪkjuːt/

معنی: ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن
معانی دیگر: به کار بستن، روان کردن، از پیش بردن، انجام دادن، به انجام رساندن، برگزار کردن، (اجرای قانون و مقررات و غیره را) سرپرستی کردن، مجری (قانون و غیره) بودن، اعمال کردن، به موقع اجرا گذاردن، جامه ی عمل پوشاندن، (طبق طرح یا نقشه یا سفارش) ساختن، به وجود آوردن، (در نمایش و غیره) نقش اجرا کردن، بازی کردن، (موسیقی) آهنگ (و غیره) اجرا کردن، زدن، (کامپیوتر) اجرا کردن برنامه یا دستورالعمل، کاربندی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: executes, executing, executed
(1) تعریف: to carry out or make real; do; accomplish.
مترادف: administer, carry out, effect, fulfill, implement, perform
مشابه: accomplish, achieve, actualize, discharge, dispatch, do, expedite, prosecute, realize

- They received the necessary training to execute their assigned tasks.
[ترجمه گوگل] آنها آموزش های لازم را برای اجرای وظایف محوله دریافت کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها آموزش لازم برای اجرای وظایف محوله را دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The skater executed three perfect jumps.
[ترجمه مهسا] اسکیت باز سه پرش عالی انجام داد
|
[ترجمه گوگل] اسکیت باز سه پرش کامل انجام داد
[ترجمه ترگمان] اسکیت باز سه جهش کامل را اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The carpenters executed the designs of the architect.
[ترجمه گوگل] نجاران طرح های معمار را اجرا کردند
[ترجمه ترگمان] نجار طرح های معمار را اجرا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make according to a design or plan.
مترادف: carry out, discharge, fulfill, realize
مشابه: do, follow, manufacture, perform, produce

- This copy of the original was obviously executed by an amateur.
[ترجمه گوگل] این کپی از اصل بدیهی است که توسط یک آماتور اجرا شده است
[ترجمه ترگمان] این نسخه از نسخه اصلی به طور واضح توسط یک آماتور اجرا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to carry out an execution of; put to death.
مشابه: assassinate, dispatch, kill, liquidate, lynch, murder, purge, remove, slay

- Three convicted murderers were executed in this state in the past year.
[ترجمه ROGA_LOVE] در سال قبل 3 قاتل دراین شهر محکوم به اعدام شدند
|
[ترجمه گوگل] سه قاتل محکوم در سال گذشته در این ایالت اعدام شدند
[ترجمه ترگمان] در سال گذشته سه قاتل محکوم شده در این ایالت اعدام شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in law, to put into effect the terms of (a will).

- You will need to decide who will execute your will upon your death.
[ترجمه گوگل] شما باید تصمیم بگیرید که چه کسی پس از مرگ شما وصیت شما را اجرا می کند
[ترجمه ترگمان] شما باید تصمیم بگیرید که چه کسی وصیت نامه شما را اعدام خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to execute a military maneuver
مانور نظامی اجرا کردن

2. to execute a statue in marble
مجسمه ای را از مرمر ساختن

3. to execute another's orders
دستورهای دیگری را انجام دادن

4. she implored them not to execute her son
او به آنها التماس کرد که پسرش را اعدام نکنند.

5. Deliberate before you begin, then execute with vigour.
[ترجمه h.asgari] کنکاش کن قبل از اینکه شروع کنید، سپس با قدرت اجرا کنید.
|
[ترجمه گوگل]قبل از شروع، تعمق کنید، سپس با قدرت اجرا کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از این که شروع کنید، با قدرت عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Deliberate slowly, execute promptly.
[ترجمه گوگل]به آرامی عمد کنید، بی درنگ اجرا کنید
[ترجمه ترگمان]آروم برو، فورا اجرا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The manager assistant came here to execute a few small commissions for the manager.
[ترجمه گوگل]دستیار مدیر به اینجا آمد تا چند کمیسیون کوچک را برای مدیر اجرا کند
[ترجمه ترگمان]دستیار مدیر به اینجا آمد تا چند کمیسیون کوچک برای مدیر اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He asked his nephew to execute his will.
[ترجمه گوگل]از برادرزاده اش خواست وصیتش را اجرا کند
[ترجمه ترگمان]از برادرزاده خود خواست که وصیت نامه خود را اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Windows allows a computer user to execute multiple programs simultaneously.
[ترجمه گوگل]ویندوز به کاربر رایانه اجازه می دهد تا چندین برنامه را به طور همزمان اجرا کند
[ترجمه ترگمان]ویندوز به یک کاربر کامپیوتر اجازه می دهد تا چندین برنامه را به طور همزمان اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are going to execute our campaign plan to the letter.
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم برنامه کمپین خود را به طور کامل اجرا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما قصد داریم برنامه کمپین خود را برای این نامه اجرا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Make sure that you execute all movements smoothly and without jerking.
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که تمام حرکات را به آرامی و بدون تکان انجام می دهید
[ترجمه ترگمان]مطمئن شوید که همه حرکات را به نرمی و بدون حرکت انجام می دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All her creditors were asked to execute the Debt of Trust, and agree to accept payment out of the Trust Estate.
[ترجمه گوگل]از همه طلبکاران او خواسته شد تا بدهی تراست را اجرا کنند و موافقت کنند که پرداخت از املاک تراست را بپذیرند
[ترجمه ترگمان]از همه creditors خواسته شد تا دیون تراست را اجرا کنند و قبول کنند که پول را از طبقه تراست بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Brock's attorney has yet to execute the will.
[ترجمه گوگل]وکیل براک هنوز وصیت نامه را اجرا نکرده است
[ترجمه ترگمان]وکیل براک هنوز میخواد وصیت نامه رو اجرا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The policy of Decius's successor Valerian was to execute bishops and senior clergy so as to leave the Church leaderless.
[ترجمه گوگل]سیاست جانشین دسیوس، والرین، اعدام اسقف‌ها و روحانیون ارشد بود تا رهبر کلیسا را ​​بی‌هدف رها کند
[ترجمه ترگمان]The بر این بود که successor باید اسقفان و روحانیون ارشد را اعدام کند تا کلیسا را بدون رهبر ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The South stated it would execute any black man caught fighting for the North.
[ترجمه گوگل]جنوب اعلام کرد که هر سیاه پوستی را که در حال جنگیدن برای شمال دستگیر شود، اعدام خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]جنوب اظهار داشت که هر مرد سیاهی که برای شمال می جنگد، اعدام خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ادا کردن (فعل)
utter, express, acquit, discourse, enounce, execute, pay, voice, pronounce

عمل کردن (فعل)
function, do, practice, execute, act, work, operate, exercise

نمایش دادن (فعل)
perform, execute, act, display, represent, exhibit, depict, expose, depicture, enact

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

اجرا کردن (فعل)
enforce, perform, execute, effect, administer, apply, administrate, exert

اعدام کردن (فعل)
execute, administer, administrate

عمل اوردن (فعل)
carry out, execute, conduct, produce, manufacture

قانونی کردن (فعل)
legalize, validate, execute, legislate, legitimatize, legtimize

نواختن (فعل)
execute, play, sound, strike up

تخصصی

[کامپیوتر] اجرا - انجام آنچه که یک دستورالعمل آن را می خواهد. کامپیوتر پس از بیرون کشیدن دستوالعمل از حافظه ( در چرخه ی واکشی )، آن را در « چرخه ی اجرا» به اجرا در می آورد. نگاه کنید به computer architecture. - اجرا، اجرا کردن .
[برق و الکترونیک] اجراکردن انجام عملیات موجود در برنامه ذخیره شده در رایانه .
[حقوق] اجرا کردن، به مورد اجرا گذاشتن، امضاء کردن، اعدام کردن، تشریفات لازم برای اعتبار بخشیدن به سندی را انجام دادن (مانند تنظیم و امضاء و مبادله)
[ریاضیات] اجرا کردن، انجام دادن، محاسبه کردن

انگلیسی به انگلیسی

• perform, carry out, put into practice; put to death; sign in the presence of witnesses; carry out according to terms and conditions (law); run a computer program, process a computer program (computers)
to execute someone means to kill them as a punishment for a crime.
if you execute a plan, you carry it out; a formal use.
if you execute a difficult action or movement, you perform it.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To carry out or perform 🏗️
🔍 مترادف: Implement
✅ مثال: The manager executed the plan with precision and efficiency
🔊 در تلفظش دقت کنین: /ˈeksɪkjuːt/
یعنی /اِکسیکیوت/ خونده میشه نه /اِگزِکیوت/.
اجرا کردن
تنفیذ ( الاوامر )
me:Brain send a command to a specific muscle and the muscule will repeat what it has
learn before sequantally independantly
GPT:Yes, you are correct. When we learn and train our muscles, the brain sends specific
...
[مشاهده متن کامل]

commands to the muscles to execute a particular action or movement. Through
repetition and practice, our muscles develop the ability to repeat those learned actions sequentially.
This process is often referred to as muscle memory. It involves the development of
efficient neural pathways between the brain and the muscles involved in a specific
movement pattern. As these pathways strengthen and become more established, the
muscles can execute the learned sequence of actions more seamlessly and automatically.
Muscle memory plays a crucial role in various activities that require skilled
movements, such as sports, playing musical instruments, or even typing on a
keyboard. Through consistent training and practice, our muscles become trained to
remember and execute these movements without conscious effort, allowing for smoother
and more accurate performance.
However, it's important to note that muscle memory is not the same as memory in the
traditional sense. It refers more to the ability of the muscles to execute learned
movements through repetition rather than the storage and recall of specific events
or facts. The brain's role in coordinating and controlling these movements is
crucial for the execution of learned actions.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : execute
✅️ اسم ( noun ) : execution / executive / executioner / executor
✅️ صفت ( adjective ) : executive
✅️ قید ( adverb ) : _
اجرایی کردن
عملیاتی کردن
به اجرا درآوردن
به جارا گذاشتن
به عمل درآوردن
به انجام رساندن
کاراندن = مصدر نوساخته به معنی راندن کار
مصدر ( بن واژه ) : کاراندن
بن ماضی ( پس بن ) :
بن مضارع ( پیش بن ) :
اسم مصدر ( بن نام ) :
اسم فاعل ( کُن نام ) :
اسم مفعول ( شدنام ) :
اسم ذات ( ) :
منابع• https://abadis.ir/fatofa/یاندن/
- تنظیم
Execute a document
تنظیم سند
اعدام کرن اعدام شدن
نمایش دادن،
اجرا کردن،
انجام دادن
1 ) He executed some dance steps for the judges
2 ) He executed some jive steps on the pavement
کشتن یه فرد بخاطر انجام یک کار خلاف قوانین

ادا کردن یک کار مشکل
- اجرا کردن
- انجام دادن
- اعدام کردن
کارسازی کردن
انجام دادن کار سخت
امضا کردن ( در خصوص مدارک )
اجرا کردن یک اقدام مشکل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس