exam

/ɪgˈzæm//ɪɡˈzæm/

معنی: محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه
معانی دیگر: رجوع شود به: examination

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an examination, such as an academic test or physical checkup.
مشابه: examination, physical

- He failed the exam when he took it the first time, so now he has to take it again.
[ترجمه علی] او زمانی که
|
[ترجمه گوگل] او اولین بار در امتحان مردود شد، بنابراین اکنون باید دوباره در آن شرکت کند
[ترجمه ترگمان] او زمانی که برای اولین بار این امتحان را انجام داد شکست خورد، پس حالا باید دوباره آن را انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Students are required to have a physical exam every two years.
[ترجمه سادات خاتمی] دانش آموزان باید هر دو سال یکبار معاینه ( چک آپ ) شوند.
|
[ترجمه گوگل] دانش آموزان موظفند هر دو سال یکبار معاینه فیزیکی داشته باشند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان باید هر دو سال یک امتحان فیزیکی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her exam grades were mediocre
نمرات امتحانی او چندان خوب نبود.

2. the exam schedule is posted on the wall
برنامه ی امتحانات را به دیوار زده اند.

3. a math exam
امتحان ریاضیات

4. in this exam the use of calculators is permissible
در این امتحان استفاده از ماشین حساب مجاز است.

5. passing the exam was a great feather in her cap
قبول شدن در امتحان برای او افتخار بزرگی بود.

6. the oral exam will come after the written exam
امتحان شفاهی پس از امتحان کتبی خواهد بود.

7. the written exam was a piece of cake
امتحان کتبی مثل آب خوردن بود.

8. he failed the exam and was chucked out of the university
او در امتحان رد شد و از دانشگاه اخراج گردید.

9. he took the exam but flopped
او در امتحان شرکت کرد ولی خیطی بالا آورد.

10. in the written exam he scored 96
در امتحان کتبی نمره اش 96 بود.

11. the reproduction of exam questions
تکثیر پرسش های امتحانی

12. his failure in the exam upset his parents
ردی او در امتحان والدین او را ناراحت کرد.

13. i can't pass this exam without preparation
بدون آمادگی نمی توانم در این امتحان قبول شوم.

14. when she saw her exam grade, she began to mutter
وقتی که نمره ی امتحان خود را دید شروع کرد به غرولند کردن.

15. he will never pass the exam however hard he studies
هرچقدر هم که درس بخواند در امتحان قبول نخواهد شد.

16. i lucked out in the exam
در امتحان شانس آوردم.

17. the similarity between these two exam papers is too close to be coincidental
شباهت بین این دو ورقه ی امتحانی بیشتر از آن است که اتفاقی باشد.

18. a catch question on the final exam
سئوال سخت و گیج کننده در امتحان نهایی

19. i always get butterflies before an exam
من همیشه قبل از امتحان دلهره دارم.

20. she got accepted in the entrance exam by deceit
در کنکور با حقه بازی قبول شد.

21. he didn't do himself justice by cheating in the exam
او با تقلب در امتحان به شهرت خود لطمه زد.

22. he has been sulking for hours about having failed the exam
او ساعت ها است که به خاطر رد شدن در امتحان خلقش توهم رفته است.

23. i hate to let you down,dad,but i failed in the exam
پدر نمی خواهم تو را دمق کنم ولی در امتحان رفوزه شدم.

24. you will really have to knuckle down if you want to pass this exam
اگر می خواهی در این امتحان قبول شوی باید واقعا زحمت بکشی.

25. I must congratulate you on your excellent exam results.
[ترجمه گوگل]باید به شما بابت نتایج عالی امتحانتان تبریک بگویم
[ترجمه ترگمان]باید به نتایج امتحان عالی خود تبریک بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. I think I did OK in the exam.
[ترجمه گوگل]فکر کنم در امتحان خوب عمل کردم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم در امتحان قبول شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Careful preparation for the exam is essential.
[ترجمه گوگل]آمادگی دقیق برای امتحان ضروری است
[ترجمه ترگمان]آمادگی دقیق برای امتحان ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He didn't do enough preparation for his exam, and failed.
[ترجمه گوگل]او آمادگی کافی برای امتحان خود را انجام نداد و شکست خورد
[ترجمه ترگمان]او آمادگی کافی برای امتحان امتحان را نداشت و شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Passing the exam was a real fluke he didn't work for it at all.
[ترجمه گوگل]قبولی در امتحان یک اتفاق واقعی بود که او اصلاً برای آن کار نکرد
[ترجمه ترگمان]بعد از آن که امتحان شروع شد، یک شانس واقعی بود که اصلا برایش کار نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He simply sailed through the difficult exam.
[ترجمه گوگل]او به سادگی امتحان سخت را پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان]او به سادگی از امتحان سخت عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محک (اسم)
acid test, benchmark, test, criterion, touchstone, proof, exam, examination, examen, pons asinorum

ازمایش (اسم)
test, assay, temptation, experiment, shy, trial, testing, tryout, try, exam, examination, experience, examen, experimentation, probation, screening

امتحان (اسم)
assay, temptation, experiment, quiz, trial, try, exam, examination, shibboleth, probation

رسیدگی (اسم)
assistance, attention, verification, puberty, consideration, probe, investigation, inquiry, exam, examination, handling, scrutiny, attendance, audit, cassation, inquest

بازرسی (اسم)
control, search, exam, examination, audit, inspection, detection, cross-examination, examen

معاینه (اسم)
exam, examination, inspection, checkup

ازمون (اسم)
test, try, exam, examination, sample, shibboleth

ازمایه (اسم)
exam, examination

انگلیسی به انگلیسی

• test, quiz, examination, series of questions designed to gauge a person's knowledge of a particular subject (especially in school)
an exam is the same as an examination.

پیشنهاد کاربران

امتحان
مثال:
he passed the exam
او امتحان را قبول شد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : examine
✅️ اسم ( noun ) : exam / examination / examinee
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
بازرسی
Exam is a big quiz that has more than five questions
امتحان، آزمون
Quiz
امتحان، آزمون
Exam
آزمون
امتحان.
Quiz
معاینه{ توسط دکتر }

بپرس