اسم ( noun )
مشتقات: ethicist (n.)
مشتقات: ethicist (n.)
• (1) تعریف: a set of moral principles and values.
- The immigrants brought with them a strong work ethic.
[ترجمه Roya.O] مهاجران یک وجدان کاری قوی با خود به ارمغان آوردند|
[ترجمه گوگل] مهاجران اخلاق کاری قوی را با خود آوردند[ترجمه ترگمان] این مهاجران اخلاقیات کاری قوی باخود به همراه آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (pl.) an individual's or group's moral principles.
- The company tries to base its decisions on the ethics of its founders rather than purely on profit-making principles.
[ترجمه گوگل] این شرکت سعی می کند تصمیمات خود را بر اساس اصول اخلاقی بنیانگذاران خود قرار دهد نه صرفاً بر اساس اصول سودآوری
[ترجمه ترگمان] این شرکت می کوشد تا تصمیمات خود را بر روی اصول اخلاقی بنیان گذاران خود قرار دهد نه صرفا براساس اصول تصمیم گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شرکت می کوشد تا تصمیمات خود را بر روی اصول اخلاقی بنیان گذاران خود قرار دهد نه صرفا براساس اصول تصمیم گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Ten Commandments, including "Thou shalt not kill" and "Thou shalt not steal," are part of the ethics taught by the Jewish and Christian religions.
[ترجمه گوگل] ده فرمان از جمله «نباید بکشی» و «دزدی نکن» بخشی از اخلاقی است که توسط ادیان یهودی و مسیحی آموزش داده شده است
[ترجمه ترگمان] ده فرمان از جمله \"تو نخواهی کشت\" و \"تو نباید دزدی کنی\" بخشی از اصول اخلاقی است که توسط ادیان یهودی و مسیحی تدریس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ده فرمان از جمله \"تو نخواهی کشت\" و \"تو نباید دزدی کنی\" بخشی از اصول اخلاقی است که توسط ادیان یهودی و مسیحی تدریس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید