فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: estimates, estimating, estimated
حالات: estimates, estimating, estimated
• (1) تعریف: to calculate the approximate amount, size, or value of.
• مترادف: calculate, compute, figure, reckon
• مشابه: appraise, approximate, assay, assess, evaluate, gauge, guess, judge, project, put, rate, value
• مترادف: calculate, compute, figure, reckon
• مشابه: appraise, approximate, assay, assess, evaluate, gauge, guess, judge, project, put, rate, value
- We estimated our bill to be approximately three hundred dollars.
[ترجمه M] ما تخمین زدیم که صورت حساب ما تقریبا سیصد دلار است|
[ترجمه گوگل] ما صورت حسابمان را تقریباً سیصد دلار تخمین زدیم[ترجمه ترگمان] تخمین زدیم که bill تقریبا سیصد دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We asked the carpenter to estimate how much the new garage would cost.
[ترجمه گوگل] از نجار خواستیم که هزینه گاراژ جدید را تخمین بزند
[ترجمه ترگمان] از نجار خواستیم تا تخمین بزند که این گاراژ جدید چقدر هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از نجار خواستیم تا تخمین بزند که این گاراژ جدید چقدر هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I estimated the length of the room to be close to thirty feet.
[ترجمه M] من طول اتاق را نزدیک به سی فوت تخمین زدم|
[ترجمه گوگل] طول اتاق را نزدیک به سی فوت تخمین زدم[ترجمه ترگمان] طول اتاق را حدود سی پا تخمین زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to judge or appraise.
• مترادف: appraise, assay, calculate, evaluate, judge, value
• مشابه: assess, deduce, gauge, project
• مترادف: appraise, assay, calculate, evaluate, judge, value
• مشابه: assess, deduce, gauge, project
- He looked closely at the ring and estimated its value at around five thousand dollars.
[ترجمه گوگل] او با دقت به حلقه نگاه کرد و ارزش آن را حدود پنج هزار دلار تخمین زد
[ترجمه ترگمان] او با دقت به حلقه نگاه کرد و ارزش آن را حدود پنج هزار دلار تخمین زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با دقت به حلقه نگاه کرد و ارزش آن را حدود پنج هزار دلار تخمین زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They estimated that their drinking water would last for just two more days.
[ترجمه گوگل] آنها تخمین زدند که آب آشامیدنی آنها فقط دو روز دیگر دوام می آورد
[ترجمه ترگمان] آن ها تخمین زدند که آب آشامیدنی آن ها فقط برای دو روز بیشتر دوام خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها تخمین زدند که آب آشامیدنی آن ها فقط برای دو روز بیشتر دوام خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make an estimate.
• مترادف: conjecture, guess, surmise, think
• مشابه: believe, calculate, consider, judge
• مترادف: conjecture, guess, surmise, think
• مشابه: believe, calculate, consider, judge
- We estimate using these charts.
[ترجمه گوگل] ما با استفاده از این نمودارها تخمین می زنیم
[ترجمه ترگمان] ما از این نمودارها استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما از این نمودارها استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a rough calculation or educated guess as to the amount, size, or value of something.
• مترادف: appraisal, estimation, evaluation, reckoning
• مشابه: calculation, deduction, guess, judgment
• مترادف: appraisal, estimation, evaluation, reckoning
• مشابه: calculation, deduction, guess, judgment
- By my estimate, we hiked about fifteen miles today.
[ترجمه گوگل] طبق برآورد من، امروز حدود پانزده مایل پیاده روی کردیم
[ترجمه ترگمان] به نظر من، امروز پانزده مایل راه رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر من، امروز پانزده مایل راه رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a judgment or appraisal.
• مترادف: appraisal, assessment, estimation, evaluation, judgment
• مشابه: idea, opinion, reckoning
• مترادف: appraisal, assessment, estimation, evaluation, judgment
• مشابه: idea, opinion, reckoning
- We took the diamond to a jeweler for an estimate of its worth.
[ترجمه گوگل] الماس را برای تخمین ارزش آن نزد یک جواهرفروش بردیم
[ترجمه ترگمان] ما الماس رو به جواهر فروش بردیم تا ارزشش رو داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما الماس رو به جواهر فروش بردیم تا ارزشش رو داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a preliminary calculation, as by a building contractor, of the cost of proposed work.
• مشابه: appraisal, calculation, deduction, guess, judgment, quotation, reckoning
• مشابه: appraisal, calculation, deduction, guess, judgment, quotation, reckoning
- The second contractor's estimate was higher than the first, but it might be more realistic.
[ترجمه گوگل] برآورد پیمانکار دوم بالاتر از برآورد اول بود، اما ممکن است واقع بینانه تر باشد
[ترجمه ترگمان] تخمین پیمان کار دست دوم بالاتر از اولی بود، اما ممکن است واقعی تر به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تخمین پیمان کار دست دوم بالاتر از اولی بود، اما ممکن است واقعی تر به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید