فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: esteems, esteeming, esteemed
حالات: esteems, esteeming, esteemed
• (1) تعریف: to have a high opinion of; respect; honor.
• مترادف: admire, honor, prize, respect, revere, value, venerate
• متضاد: abominate, despise, disesteem
• مشابه: appreciate, approve of, cherish, commend, consider, favor, laud, praise, reverence
• مترادف: admire, honor, prize, respect, revere, value, venerate
• متضاد: abominate, despise, disesteem
• مشابه: appreciate, approve of, cherish, commend, consider, favor, laud, praise, reverence
- I esteem friendship more than money.
[ترجمه من] من دوستی را زیادتر از پول دوست دارم|
[ترجمه زهرا] دوستی را بیشتر از پول ارزشمند می دانم|
[ترجمه شان] من دوستی را از پول ارزشمندتر میدانم .|
[ترجمه Mrjn] من دوستی را بر پول محترم تر میشمارم ( ارزشمند تر میدانم )|
[ترجمه علی ماشالله زاده برزکی] دوستی را را بیش از پول ارج می نهم|
[ترجمه Neda] من برای دوستی ارزش بیشتری از پول قائلم.|
[ترجمه گوگل] من دوستی را بیشتر از پول می دانم[ترجمه ترگمان] من دوستی را بیشتر از پول دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to regard in a particular way; consider; judge.
• مترادف: consider, deem, judge, regard, think of
• مشابه: believe, conclude, figure, hold, opine, suppose
• مترادف: consider, deem, judge, regard, think of
• مشابه: believe, conclude, figure, hold, opine, suppose
- The captain esteemed it likely that the storm would strike soon.
[ترجمه گوگل] کاپیتان به احتمال زیاد طوفان به زودی رخ خواهد داد
[ترجمه ترگمان] ناخدا به احتمال زیاد به این نتیجه رسیده بود که توفان به زودی حمله خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ناخدا به احتمال زیاد به این نتیجه رسیده بود که توفان به زودی حمله خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: high opinion; favorable judgment; respect.
• مترادف: admiration, honor, regard, respect, veneration
• متضاد: abomination, contempt, disesteem, disrespect, opprobrium
• مشابه: appreciation, approval, awe, estimation, favor, reputation, reverence, wonder
• مترادف: admiration, honor, regard, respect, veneration
• متضاد: abomination, contempt, disesteem, disrespect, opprobrium
• مشابه: appreciation, approval, awe, estimation, favor, reputation, reverence, wonder
- We're giving her a plaque as a token of our esteem for her.
[ترجمه گوگل] ما به او لوحی می دهیم تا به او احترام بگذاریم
[ترجمه ترگمان] ما به او یک نشان نشان می دهیم که نشانه احترام ما برای او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما به او یک نشان نشان می دهیم که نشانه احترام ما برای او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید