espy

/ˈespi//ɪˈspaɪ/

معنی: تشخیص دادن، جاسوس بودن، جاسوسی کردن، بازرسی کردن، دیده بانی کردن
معانی دیگر: (از دور) متوجه شدن، دیدن، کاشف به عمل آوردن، دیدبانی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: espies, espying, espied
• : تعریف: to catch sight of, esp. at a distance.
مشابه: sight

- Presently the travelers espied a distant city.
[ترجمه گوگل] در حال حاضر مسافران شهری دوردست را جاسوسی کردند
[ترجمه ترگمان] طولی نکشید که مسافران شهر دور را دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Where love fails, we espy all faults.
[ترجمه گوگل]جایی که عشق شکست می‌خورد، ما از همه عیوب‌ها جاسوسی می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]هر جا که عشق شکست می خورد، ما همه عیب و نقص را از دست می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Here, from a window, did Guinevere espy a knight standing in a woodman's cart.
[ترجمه گوگل]اینجا، از پنجره، گینویر از شوالیه ای که در گاری مرد چوبی ایستاده بود جاسوسی کرد
[ترجمه ترگمان]در اینجا نیز از پنجره یک شوالیه را دیده بود که در گاری woodman ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr Espy was a congressman for six years.
[ترجمه گوگل]آقای اسپی به مدت شش سال نماینده کنگره بود
[ترجمه ترگمان]آقای espy شش سال عضو کنگره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had long coveted Polly Espy.
[ترجمه گوگل]مدتها بود که آرزوی پولی اسپای را داشتم
[ترجمه ترگمان]من مدت زیادی بود که به پولی نا espy علاقه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Where love fails we espy all faults. - -- Proverb.
[ترجمه گوگل]آنجا که عشق شکست می خورد، ما از همه عیوب ها جاسوسی می کنیم -- ضرب المثل
[ترجمه ترگمان]در جایی که عشق شکست می خورد ما همه خطاها را خاموش می کنیم - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. WITe love fails ue espy all faults.
[ترجمه گوگل]عشق با شکست مواجه می شود و همه عیوب را جاسوسی می کند
[ترجمه ترگمان]این عشق در مقایسه با همه عیب و ایرادها، شکست می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Is it you I espy jogging in the park this morning?
[ترجمه گوگل]آیا این شما هستید که من امروز صبح در حال دویدن در پارک هستم؟
[ترجمه ترگمان]این تویی که امروز صبح تو پارک داشتم می دویدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Where love fails, espy whistle faults.
[ترجمه گوگل]جایی که عشق شکست می خورد، سوت جاسوسی اشکال دارد
[ترجمه ترگمان]جایی که عشق شکست می خورد، espy سوت می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Be it you I espy jogging in the park this morning.
[ترجمه گوگل]تو باش که من امروز صبح از دویدن در پارک جاسوسی می کنم
[ترجمه ترگمان]یادت باشه من امروز صبح تو پارک داشتم پیاده روی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. WITe love fails we espy all faults.
[ترجمه گوگل]با شکست عشقی ما از همه عیوب‌ها جاسوسی می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]عشق wite شکست می خورد ما همه خطاها را از بین می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But the sweep of the decision potentially reaches well beyond this administration and the Espy inquiry.
[ترجمه گوگل]اما دامنه این تصمیم به طور بالقوه فراتر از این دولت و تحقیقات جاسوسی است
[ترجمه ترگمان]اما سرعت این تصمیم به طور بالقوه فراتر از این شیوه مدیریتی و تحقیق espy می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wallace reported that after the lunch, Tyson called Clinton and said Espy would be fine as secretary of agriculture.
[ترجمه گوگل]والاس گزارش داد که پس از ناهار، تایسون با کلینتون تماس گرفت و گفت که اسپی به عنوان وزیر کشاورزی خوب خواهد بود
[ترجمه ترگمان]والاس گزارش داد پس از ناهار، تیسون با کلینتون تماس گرفت و گفت که espy به عنوان وزیر کشاورزی جریمه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. " Petey, " I said, " are you in love with Polly Espy? "
[ترجمه گوگل]گفتم: "پتی،" آیا تو عاشق پولی اسپی هستی؟"
[ترجمه ترگمان]من گفتم: \"Petey، آیا تو عاشق پولی espy هستی؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are beautiful young girls, who tremble lest their mother shall espy them.
[ترجمه گوگل]دختران جوان زیبایی هستند که می لرزند مبادا مادرشان آنها را جاسوسی کند
[ترجمه ترگمان]دختران جوان و زیبایی هستند که می ترسند از اینکه مادرشان آن ها را espy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشخیص دادن (فعل)
tell, recognize, find, judge, prognosticate, assess, distinguish, diagnose, discern, descry, individualize, espy

جاسوس بودن (فعل)
espy

جاسوسی کردن (فعل)
spy, stag, espy, fink, nark, pickeer

بازرسی کردن (فعل)
sight, proctor, search, examine, inspect, espy

دیده بانی کردن (فعل)
scout, espy, monitor

انگلیسی به انگلیسی

• see from a distance, observe
if you espy something, you see or notice it; an old-fashioned word, often used humorously.

پیشنهاد کاربران

کاوش
To espy means to catch sight of or glimpse something or someone. It is often used when talking about seeing something unexpectedly or from a distance.
نگاه کردن یا ورانداز کردن ( با نگاه عمیق نگریستن از پای تا سر، چیزی یا کسی را به دقت نگریستن ) چیزی یا کسی .
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب هنگام صحبت در مورد دیدن چیزی غیر منتظره یا از راه دور استفاده می شود.
مثال ها؛
For instance, a hiker might say, “I was able to espy a rare bird through my binoculars. ”
In a discussion about spy movies, someone might comment, “The agent skillfully espies the enemy’s secret plans. ”
A person exploring a new city might exclaim, “I espy a hidden gem of a restaurant down that alley!”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-observation/

بپرس