صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or having the same value, measure, or quantity as something else.
• مترادف: equivalent, even, identical, like, matching, tantamount
• متضاد: different, unequal
• مشابه: balanced, coequal, commensurable, commensurate, comparable, coordinate, correspondent, level, mutual, same, similar, twin
• مترادف: equivalent, even, identical, like, matching, tantamount
• متضاد: different, unequal
• مشابه: balanced, coequal, commensurable, commensurate, comparable, coordinate, correspondent, level, mutual, same, similar, twin
- The two sisters are of equal intelligence.
[ترجمه گوگل] این دو خواهر از هوش یکسانی برخوردارند
[ترجمه ترگمان] هر دوخواهر از هوش یکسانی برخوردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر دوخواهر از هوش یکسانی برخوردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her suffering is certainly equal to mine..
[ترجمه Fateme ho3eini] رنجی که من میکشم با رنجی که او میکشد برابر است|
[ترجمه گوگل] قطعا رنج او با من برابر است [ترجمه ترگمان] رنج و رنج او نسبت به من نیز برابر است …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Three plus five is equal to five plus three.
[ترجمه گلی افجه ] 3به اضافه 5 برابر است با 5 به اضافه 3|
[ترجمه Ali] سه به علاوه پنج با پنج به علاوه سه برابره !!|
[ترجمه گوگل] سه به علاوه پنج برابر است با پنج به علاوه سه[ترجمه ترگمان] سه به اضافه پنج تا سه بعلاوه سه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She poured the whiskey into her glass until the amount was equal with his.
[ترجمه Fateme ho3eini] او ویسکی را به لیوان خودش اضافه کرد تا مقدار نوشیدنی داخل لیوانش با مقدار نوشیدنی داخل لیوان او برابر باشد|
[ترجمه گوگل] ویسکی را در لیوانش ریخت تا مقدار آن با ویسکی برابر شود[ترجمه ترگمان] لیوان ویسکی را داخل لیوانش ریخت تا مقدار آن با او برابری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the same for everyone.
• متضاد: discriminatory, inequitable, unfair
• مشابه: comparable, democratic, equitable, equivalent, even, fair, mutual, same, uniform
• متضاد: discriminatory, inequitable, unfair
• مشابه: comparable, democratic, equitable, equivalent, even, fair, mutual, same, uniform
- Each of us has an equal chance to win the game.
[ترجمه Fateme ho3eini] هردویه ما به یک اندازه شانس برای بردن داریم|
[ترجمه گوگل] هر کدام از ما شانس مساوی برای بردن بازی داریم[ترجمه ترگمان] هر یک از ما شانس برابر برای برنده شدن در بازی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They hope to guarantee equal job opportunities.
[ترجمه گوگل] آنها امیدوارند فرصت های شغلی برابر را تضمین کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوارند که فرصت های شغلی برابر را تضمین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوارند که فرصت های شغلی برابر را تضمین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having sufficient skills or ability to do a specified thing (fol. by" to").
• متضاد: unequal
• مشابه: able, adequate, capable, competent
• متضاد: unequal
• مشابه: able, adequate, capable, competent
- It was going to be a challenge, but he was equal to the task.
[ترجمه سینا] قرار بود که یه چالش باشه. اما او با وظیفش برابر بود|
[ترجمه سینا] این قرار بود که چالش باشه. او از پس کارش برمیاد|
[ترجمه Fateme ho3eini] اون قرار بود که یک چالش باشه اما برای او مثل وظیفش بود|
[ترجمه گوگل] این یک چالش بود، اما او با این وظیفه برابر بود[ترجمه ترگمان] این یک چالش بود، اما او با این وظیفه برابر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a person or thing that is the same as or equal to another.
• مترادف: compeer, equivalent, match, peer
• مشابه: colleague, coordinate, counterpart, double, fellow, mate, rival, twin
• مترادف: compeer, equivalent, match, peer
• مشابه: colleague, coordinate, counterpart, double, fellow, mate, rival, twin
- At this year's chess tournament, he finally met his equal.
[ترجمه گوگل] در تورنمنت شطرنج امسال او بالاخره به همتای خود رسید
[ترجمه ترگمان] در مسابقه شطرنج امسال، بالاخره با او برابری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در مسابقه شطرنج امسال، بالاخره با او برابری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You will have to learn to treat each other as equals.
[ترجمه گوگل] شما باید یاد بگیرید که با یکدیگر به عنوان یکسان رفتار کنید
[ترجمه ترگمان] شما باید یاد بگیرید که با یکدیگر به عنوان برابر رفتار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما باید یاد بگیرید که با یکدیگر به عنوان برابر رفتار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: equals, equaling, equaled
مشتقات: equaled (adj.)
حالات: equals, equaling, equaled
مشتقات: equaled (adj.)
• (1) تعریف: to be the same as or equal to.
• مترادف: match, parallel, rival
• مشابه: make, touch
• مترادف: match, parallel, rival
• مشابه: make, touch
- My workload easily equals yours.
[ترجمه گوگل] حجم کار من به راحتی با شما برابری می کند
[ترجمه ترگمان] کار من به راحتی با تو برابری میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کار من به راحتی با تو برابری میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- 7 plus 5 equals 5 plus 7
[ترجمه گوگل] 7 به علاوه 5 برابر است با 5 به علاوه 7
[ترجمه ترگمان] ۷ به علاوه ۵ برابر با ۵ به علاوه ۷
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ۷ به علاوه ۵ برابر با ۵ به علاوه ۷
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Last night's performance here in New York equaled the one I saw in London last year.
[ترجمه گلی افجه ] اجرای دیشب اینجا در نیویورک با اجرای سال گذشته که در لندن دیدم برابری می کرد|
[ترجمه گوگل] اجرای دیشب اینجا در نیویورک برابر با اجرایی بود که سال گذشته در لندن دیدم[ترجمه ترگمان] عملکرد شب گذشته در اینجا در نیویورک با کسی که سال گذشته در لندن دیدم برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to perform at the same level as, or create something equal to.
• مشابه: emulate, match, mirror, parallel, rival, touch
• مشابه: emulate, match, mirror, parallel, rival, touch
- If we equal today's efforts tomorrow, we'll finish the work on time.
[ترجمه گوگل] اگر فردا با تلاش امروز برابری کنیم، کار را به موقع تمام می کنیم
[ترجمه ترگمان] اگر فردا با تلاش های امروز برابر باشیم، کار را به موقع تمام خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر فردا با تلاش های امروز برابر باشیم، کار را به موقع تمام خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید