enthrone

/ɪnˈθroʊn//ɪnˈθrəʊn/

معنی: بالا بردن، بلند کردن، برتخت سلطنت نشاندن
معانی دیگر: (پادشاه یا مطران و غیره) بر تخت نشاندن، شاه کردن، بر اورنگ نشاندن، اریکه دار کردن، تجلیل کردن، والامقام کردن، به بالاترین مقام رساندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enthrones, enthroning, enthroned
مشتقات: enthronement (n.)
(1) تعریف: to put upon a throne.
متضاد: dethrone

(2) تعریف: to give (someone) the office and authority of a king or, occasionally, a bishop.
متضاد: dethrone
مشابه: crown

(3) تعریف: to hold in high regard; revere; exalt.

جمله های نمونه

1. to enthrone a king
پادشاهی را بر تخت نشاندن

2. Emperor Akihito of Japan has been enthroned in Tokyo.
[ترجمه گوگل]آکیهیتو امپراتور ژاپن در توکیو بر تخت سلطنت نشست
[ترجمه ترگمان]امپراطور Akihito ژاپن در توکیو بر تخت نشسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was enthroned as archbishop in Canterbury Cathedral in 1980.
[ترجمه گوگل]او در سال 1980 به عنوان اسقف اعظم در کلیسای جامع کانتربری بر تخت نشست
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۸۰ به عنوان اسقف اعظم در کلیسای جامع کانتربری منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is expected to be enthroned early next year as the spiritual leader of the Church of England.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که او اوایل سال آینده به عنوان رهبر معنوی کلیسای انگلستان بر تخت سلطنت نشست
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که او در اوایل سال آینده به عنوان رهبر روحانی کلیسای انگلستان منصوب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The queen was enthroned in an ancient abbey.
[ترجمه گوگل]ملکه در یک صومعه باستانی بر تخت نشست
[ترجمه ترگمان]ملکه در یک صومعه قدیمی تاج بر تخت نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Chairman is enthroned in the hearts of his countrymen.
[ترجمه گوگل]رئیس در قلب هموطنان خود بر تخت نشسته است
[ترجمه ترگمان]این رئیس در قلب هم وطنان خود بر تخت می نشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The King was enthroned in the church.
[ترجمه گوگل]پادشاه در کلیسا بر تخت نشست
[ترجمه ترگمان]شاه در کلیسا بر تخت نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The painting depicts the enthroned Madonna and Child .
[ترجمه گوگل]این نقاشی مدونا و کودک بر تخت نشسته را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]این نقاشی مریم عذرا و کودک را به نمایش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was enthroned in Exeter Cathedral on 14 April.
[ترجمه گوگل]او در 14 آوریل در کلیسای جامع اکستر بر تخت نشست
[ترجمه ترگمان]او در ۱۴ آوریل در کلیسای جامع اکستر بر تخت نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They enthroned Bao Dai as a sovereign emperor but continued to run his regime.
[ترجمه گوگل]آنها بائو دای را به عنوان یک امپراتور مستقل بر تخت نشستند اما به اداره رژیم او ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها توانستند دای دای را به عنوان امپراطور مستقل بر تخت بنشانند ولی همچنان رژیم خود را اداره می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Beside Demeter when the cymbals sound Enthroned sits Dionysus of the flowing hair.
[ترجمه گوگل]در کنار دمتر وقتی سنج به صدا در می‌آید، دیونوسوس موی روان نشسته است
[ترجمه ترگمان]در کنار Demeter، وقتی که صدای سنج به صدا در می آید، Dionysus را از موهای flowing بلند می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Enthroned, he would pass around cigarettes.
[ترجمه گوگل]بر تخت نشسته بود و سیگارها را دور می زد
[ترجمه ترگمان]از دور سیگار بر می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That these people would one day be enthroned in the citadel of power could not have seemed conceivable to him.
[ترجمه گوگل]اینکه این افراد روزی در ارگ قدرت بر تخت نشسته باشند، برای او قابل تصور به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این مردم روزی بر تخت سلطنت بر تخت سلطنت خواهند نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالا بردن (فعل)
raise, enhance, boost, upgrade, lift, amplify, elevate, uplift, bump up, horse, heighten, elate, enthrone, sublimate, hoist, upraise

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

برتخت سلطنت نشاندن (فعل)
enthrone

انگلیسی به انگلیسی

• crown, invest with sovereignty, place upon a throne; exalt (also inthrone)
when kings, queens, or bishops are enthroned, they officially take on their role during a ceremony in which they are placed on a throne; a formal word.
to enthrone an idea means to give it a prominent place in your life or thoughts because you consider it to be very important; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. بر تخت نشاندن. تاج بر سر {کسی} گذاشتن ۲. ارج نهادن. منزلت بخشیدن. گرامی داشتن
مثال:
Nevertheless, the current social paradigm enthrones independence.
با وجود این، الگوهای اجتماعی رایج، استقلال از دیگران را ارج می نهد.
...
[مشاهده متن کامل]

to enthrone a king
پادشاهی را بر تخت نشاندن / تاج بر سر پادشاهی گذاشتن

بپرس