فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )حالات: enquires, enquiring, enquired
• : تعریف: variant of inquire.
جمله های نمونه
1. A commission has been set up to enquire into alleged malpractice.
[ترجمه گوگل]کمیسیونی برای بررسی تخلفات احتمالی تشکیل شده است [ترجمه ترگمان]کمیسیونی برای تحقیق در مورد سو رفتارها تشکیل شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Baby rabbits for sale. Enquire within.
[ترجمه رز] بچه خرگوش ها برای فروش هستند. برای اطلاع بیشتر به داخل بیاید
|
[ترجمه گوگل]فروش بچه خرگوش در داخل پرس و جو کنید [ترجمه ترگمان]خرگوش های عزیز برای فروش بیا داخل [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I'm writing to enquire about language courses.
[ترجمه ایمان حجتی] یه جمله تقریبا رسمی هست. معادل غیر رسمی اون را میشه اینطور نوشت: I want to ask you about language courses
|
[ترجمه گوگل]من برای پرس و جو در مورد دوره های زبان می نویسم [ترجمه ترگمان]من برای تحقیق در مورد دوره های زبان نامه می نویسم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Did he enquire about me?
[ترجمه گوگل]آیا او در مورد من پرس و جو کرد؟ [ترجمه ترگمان]درباره من جویا شد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Might I enquire why you have not mentioned this until now?
[ترجمه گوگل]ممکن است بپرسم چرا تا به حال به این موضوع اشاره نکرده اید؟ [ترجمه ترگمان]شاید بپرسم چرا تا حالا به این موضوع اشاره نکرده بودید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I must enquire further into this matter.
[ترجمه گوگل]من باید بیشتر در مورد این موضوع تحقیق کنم [ترجمه ترگمان]باید از این موضوع بیشتر تحقیق کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He didn't enquire as to my identity.
[ترجمه گوگل]هویت من را نپرسید [ترجمه ترگمان]او از هویت من جویا نشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We must enquire further into the matter.
[ترجمه گوگل]ما باید بیشتر در مورد موضوع تحقیق کنیم [ترجمه ترگمان]باید از این موضوع بیشتر تحقیق کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I called the station to enquire about train times.
[ترجمه گوگل]با ایستگاه تماس گرفتم تا ساعت قطار را جویا شوم [ترجمه ترگمان]به ایستگاه زنگ زدم تا درباره قطار تحقیق کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Please enquire when making your booking.
[ترجمه گوگل]لطفا هنگام رزرو خود پرس و جو کنید [ترجمه ترگمان]خواهش می کنم، از شما سوال کنید که چه وقت booking را گرفته اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. We can also enquire into the extent to which a discipline promotes an open debate.
[ترجمه گوگل]ما همچنین میتوانیم در مورد اینکه یک رشته تا چه حد یک بحث آزاد را ترویج میکند جویا شویم [ترجمه ترگمان]همچنین می توانیم بررسی کنیم که چگونه یک رشته، یک بحث باز را ترویج می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. At a meeting of the Committee appointed to enquire into the Complaints made by the Officers of this Institution.
[ترجمه گوگل]در جلسه کمیته تعیین شده برای رسیدگی به شکایات ارائه شده توسط مسئولین این موسسه [ترجمه ترگمان]در جلسه کمیته مامور بررسی شکایات انجام شده توسط افسران این موسسه شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Enquire not what boils in another's pot. Thomas Fuller
[ترجمه گوگل]نپرسید که در دیگ دیگری چه می جوشد توماس فولر [ترجمه ترگمان]آن چیزی نیست که در یک دیگ دیگر جوش بیاید توماس فولر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. When I shouted to enquire about his successful bait all he said was: Anything I put on.
[ترجمه گوگل]وقتی فریاد زدم تا طعمه موفقش را جویا شوم، تنها چیزی که گفت این بود: هر چیزی که می پوشم [ترجمه ترگمان]هنگامی که فریاد کشیدم درباره طعمه موفق خود از او جویا شوم، گفت: هر کاری که بخواهم می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• investigate; run an investigation; question, ask
پیشنهاد کاربران
1. پرسیدن 2. پرس و جو کردن 3. سراغ گرفتن 4. بازجوئى کردن ، تحقیق کردن مثال: I enquired about part - time training courses من درباره دوره های کارآموزی نیمه وقت پرس و جو کردم. the commission is to enquire into alleged illegal payments ... [مشاهده متن کامل]
کمیسیون نسبت به پرداختهای غیرقانونی ارائه شده تحقیق می کند.
پرسیدن، تحقیق کرد. بازجویی کردن، جویا شدن، استفسار کردن
تفاوت enquire و inquire: فعل enquire محاوره ای تر از فعل inquire هست و درباره پرسیدن انواع سوالات هست اما inquire بیشتر مربوط به سوالات حقوقی یا اداری برای کسب اطلاعات هست.
استعلام گرفتن
جویا شدن
سراغ کسی را گرفتن. از حال شخص سراغ گرفتن. احوالپرسی کردن.
Investigate people to receive some information about something.
To ask for information from someone To Inquire از کسی اطلاعات پرسیدن در مورد چیزی از کسی سوال کردن پرسیدن سوال کردن