enjoyment

/enˌdʒɔɪmənt//ɪnˈdʒoɪmənt/

معنی: لذت، خوشی، برخورداری، خوش وقتی
معانی دیگر: خوشایندی، تمتع، بهره مندی، بهره وری، مایه ی خرسندی، مایه ی لذت، تفریح

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or act of enjoying; pleasure; satisfaction.
مترادف: gratification, happiness, pleasure, satisfaction
مشابه: amusement, contentment, delight, felicity, fun, gusto, joy, love, relish, zest

(2) تعریف: the possession or use of something beneficial.
مترادف: good, profit, usefulness
مشابه: employment, exercise, possession, use

(3) تعریف: a source of pleasure.
مترادف: delight, gratification, love, pleasure
متضاد: abomination
مشابه: amusement, felicity, joy

- Music is my prime enjoyment.
[ترجمه جلیل جعفری] من بهترین لذت را از موسیقی می برم.
|
[ترجمه گوگل] موسیقی لذت اصلی من است
[ترجمه ترگمان] موسیقی، سرور اصلی من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the enjoyment of good health
برخورداری از سلامتی

2. the enjoyment that music brings
لذت ناشی از موسیقی

3. their enjoyment of a higher standard of living
بهره مندی آنان از یک سطح زندگی بالاتر

4. for your enjoyment
برای خوشایند شما

5. my greatest enjoyment in life is seeing my children
بزرگترین خوشی من در زندگی دیدن فرزندانم است.

6. music enhanced our enjoyment of the dinner
موسیقی لذت ما را از شام بیشتر کرد.

7. to mar somebody's enjoyment
عیش کسی را منقص کردن

8. i wish to increase your enjoyment of this trip
میل دارم که بر لذت شما از این سفر بیافزایم.

9. Creation only, is really an enjoyment, only hard work, is full of life.
[ترجمه گوگل]فقط خلقت، واقعاً یک لذت است، فقط کار سخت، سرشار از زندگی است
[ترجمه ترگمان]فقط آفرینش، واقعا لذت بخش است، تنها کار سخت، پر از زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Acting has brought me enormous enjoyment .
[ترجمه گوگل]بازیگری لذت زیادی برای من به ارمغان آورده است
[ترجمه ترگمان]هنرپیشگی، باعث خوشحالی من شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fans gained more enjoyment barracking him than cheering on the team.
[ترجمه گوگل]هواداران از سرباز زدن او بیشتر لذت بردند تا اینکه تیم را تشویق کنند
[ترجمه ترگمان]طرفداران تیم گریفندور بیشتر از تشویق گروه خوشحال شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For me, music is a great source of enjoyment.
[ترجمه گوگل]برای من، موسیقی منبع بزرگی برای لذت بردن است
[ترجمه ترگمان]برای من موسیقی منبع لذت بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Livy ate the pasties greedily and with huge enjoyment.
[ترجمه گوگل]لیوی شیرینی ها را حریصانه و با لذت فراوان می خورد
[ترجمه ترگمان]لیوی با ولع و لذت فراوان pasties را می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bob began eating his lunch with evident enjoyment.
[ترجمه گوگل]باب با لذت آشکار شروع به خوردن ناهار کرد
[ترجمه ترگمان]باب شروع به خوردن ناهار خود با لذت آشکاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I get a lot of enjoyment from my grandchildren.
[ترجمه گوگل]من از نوه هایم لذت زیادی می برم
[ترجمه ترگمان]از نوه هام خیلی کیف می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Illness indisposes a man for enjoyment.
[ترجمه گوگل]بیماری انسان را برای لذت بردن وادار می کند
[ترجمه ترگمان]بیماری، مرد خوشبختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Mr Wills unfolds his story with evident enjoyment.
[ترجمه گوگل]آقای ویلز داستان خود را با لذت آشکار باز می کند
[ترجمه ترگمان]آقای Wills داستان خود را با لذت آشکاری تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لذت (اسم)
amusement, pleasure, delight, joy, enjoyment, gratification, titillation, frill, delectation, gusto

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

برخورداری (اسم)
enjoyment, fruition

خوش وقتی (اسم)
happiness, pleasure, enjoyment, gladness, jollity

انگلیسی به انگلیسی

• fun, pleasure, gratification
enjoyment is the feeling of pleasure you get from something you enjoy.

پیشنهاد کاربران

تمتع ( حقوق )
لذت
بهره مندی برخورداری
در حقوق به معنای حق انتفاع
لذت همگانی
لذت بردن
سرگرمی
خوش گذرانی
ذوق، اشتیاق
لذت بری
کامجویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس