engaged

/enˈɡeɪdʒd//ɪnˈɡeɪdʒd/

معنی: نامزد شده، مشغول، متعهد، سفارش شده
معانی دیگر: نامزده شده (برای زناشویی)، گرفتار کار، (معماری) چسبیده به دیوار، تا نیمه در دیوار، (قشون و غیره) در کارزار، درگیر جنگ، متقبل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: busy; employed; involved.
متضاد: free, idle, unemployed, unengaged
مشابه: active, busy

- The manager is engaged at the moment; can I have him return your call?
[ترجمه فیروزآبادی] مدیر در حال حاضر درگیر است، آیا می توانم زمان دیگری این مکالمه را ترتیب دهم؟
|
[ترجمه A.M] مدیر در حال حاضر مشغول است ، آیا میتوانم به اون تلفن بزنم ؟
|
[ترجمه گوگل] مدیر در حال حاضر مشغول است آیا می توانم از او بخواهم که تماس شما را پاسخ دهد؟
[ترجمه ترگمان] مدیر در این لحظه نامزد کرده است، آیا می توانم به او تلفن بزنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you're not currently engaged, why don't you interview for this job?
[ترجمه فیروزآبادی] اگر در حال حاضر مشغله ای ندارید، چرا برای این کار مصاحبه نمی کنید؟
|
[ترجمه گوگل] اگر در حال حاضر نامزد نیستید، چرا برای این شغل مصاحبه نمی کنید؟
[ترجمه ترگمان] اگر در حال حاضر نامزد هم نیستید، پس چرا برای این کار مصاحبه نمی کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: keeping a promise and plan of marriage; betrothed.

- They were engaged for one year before they were married.
[ترجمه فیروزآبادی] آنها به مدت یکسال قبل از ازدواج با یکدیگر نامزد بودند.
|
[ترجمه گوگل] آنها قبل از ازدواج یک سال نامزد بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک سال قبل از ازدواج با هم نامزد شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: reserved in advance or presently occupied.
متضاد: available, free
مشابه: busy

(4) تعریف: meshed, as gears in a machine.
متضاد: disengaged
مشابه: alive

جمله های نمونه

1. engaged columns
ستون های توی دیوار

2. an engaged couple
زوجی که با هم نامزد هستند

3. she engaged me in conversation
او مرا به صحبت گرفت.

4. the engaged couple necked on the back seat of the car
آن دو نامزد در صندلی عقب اتومبیل عشقبازی کردند.

5. they engaged in a furious debate
آنها به مناظره ی پر شوری پرداختند.

6. we engaged a superior enemy force and drove them back
ما با دشمنی نیرومندتر درگیر شدیم و آنها را به عقب راندیم.

7. he has engaged a lawyer
او وکیل گرفته است.

8. he has engaged a lawyer to look after his interests
او برای حفظ منافع خود وکیل گرفته است.

9. he is engaged to parisa
او نامزد پریسا است.

10. they are engaged
آنها نامزد شده اند.

11. unfortunately i am engaged this morning, but i am free this afternoon
متاسفانه امروز صبح گرفتارم ولی بعدازظهر آزادم.

12. writing this dictionary has engaged all my energies
نگارش این فرهنگ تمام انرژی مرا گرفته است.

13. i would love to come, but i am otherwise engaged
خیلی دلم می خواست بیایم ولی کار دیگری دارم.

14. I have never engaged in the drug trade.
[ترجمه گوگل]من هرگز وارد تجارت مواد مخدر نشده ام
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت درگیر تجارت مواد نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Troops are engaged in the expulsion of enemy forces from the area.
[ترجمه گوگل]نیروها مشغول بیرون راندن نیروهای دشمن از منطقه هستند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی درگیر اخراج نیروهای دشمن از این منطقه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They've been engaged in a legal battle with the council for several months.
[ترجمه گوگل]آنها چندین ماه است که درگیر دعوای حقوقی با شورا هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها چندین ماه است که درگیر یک نبرد قانونی با این شورا شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They are engaged in import and export.
[ترجمه گوگل]آنها به واردات و صادرات مشغول هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها وارد واردات و صادرات می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They found the three engaged in target practice.
[ترجمه گوگل]آنها سه نفر را درگیر تمرین هدف یافتند
[ترجمه ترگمان]آن ها این سه نفر را در تمرین هدف یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. At present I'm engaged with the revision of my dictionary.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مشغول بازنگری فرهنگ لغت خود هستم
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر سرگرم تجدید نظر در فرهنگ لغت هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. All these were chance discoveries made by scientists engaged in other investigations.
[ترجمه گوگل]همه اینها اکتشافات تصادفی توسط دانشمندانی بود که در تحقیقات دیگر مشغول بودند
[ترجمه ترگمان]همه اینها کشفیات تصادفی بودند که دانشمندان در تحقیقات دیگر انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He was engaged to my sister.
[ترجمه گوگل]با خواهرم نامزد کرده بود
[ترجمه ترگمان]او با خواهر من نامزد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامزد شده (صفت)
bespoken, engaged, betrothed

مشغول (صفت)
busy, engaged, occupied, employed

متعهد (صفت)
undertaking, engaged, promising

سفارش شده (صفت)
engaged

انگلیسی به انگلیسی

• betrothed; busy (about a telephone line); occupied, involved
if two people are engaged, they have agreed to marry each other.
if someone's telephone is engaged, it is already in use, so that you cannot get through on it.
if a public toilet is engaged, it is already being used.
see also engage.

پیشنهاد کاربران

علاقه مند
افراد درگیر
شاغل
مشغول کاری بودن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : engage
✅️ اسم ( noun ) : engagement
✅️ صفت ( adjective ) : engaged / engaging
✅️ قید ( adverb ) : engagingly
متاهل
کاری، فعال
در پاسخ به پرسش خانم پروین درباره ترجمه فعل �گیر دادن� به زبان انگلیسی، اصطلاح عامیانه آن: pick on someone/something است.
در مامایی به معنای انگاژه شدن یا فیکس شدن سر جنین در ورودی لگن میباشد
Engaged parent: والدین متعهد
دغدغه مند
( حقوق ) استخدام
مجذوب
ارتباط تنگاتنگ با چیزی داشتن یا برقرار کردن
نامزد کردم
مشغول بودن ( تلفن )
غرق در کاری شدن - نامزدشدن - درگیر ودگرفار کاری بودن
درگیر - دخیل - متعهد
طرفدار
درگیر
دخالت داشتن , فعالیت داشتن
درگیر ( شده ) ، سرگرم
نامزد ، برگزیده ( شده ) ، گزیده ( شده ) ، گزینش شده

نامزد شده، مشغول، متعهد، سفارش شده
دارای تعلق خاطر

درگیر کاری شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس