enfranchisement

/ɪnˈfrænt͡ʃɪzmənt//ɪnˈfrænt͡ʃɪzmənt/

معنی: امتیاز
معانی دیگر: اعطای حقوق شهری یاحق رای درانتخابات، ازادسازی، معافیت

جمله های نمونه

1. the enfranchisement of women has not yet been accomplished in some countries
بهره مندی زنان از حقوق شهروندی هنوز در برخی کشورها اجرا نشده است.

2. This trend has only been strengthened with the enfranchisement of spending power in modern industrial societies.
[ترجمه گوگل]این روند تنها با اعطای حق رای به قدرت مصرف در جوامع صنعتی مدرن تقویت شده است
[ترجمه ترگمان]این گرایش تنها با آزادسازی قدرت در جوامع صنعتی مدرن تقویت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Followed by a passionate lecture on the enfranchisement of women.
[ترجمه گوگل]به دنبال آن یک سخنرانی پرشور در مورد حق رای زنان
[ترجمه ترگمان]که با یک سخنرانی پر شور در مورد حق تصمیم گیری زنان دنبال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. However, enfranchisement and protection for the workers would take longer in coming.
[ترجمه گوگل]با این حال، اعطای حق رای و حمایت از کارگران در آینده زمان بیشتری می برد
[ترجمه ترگمان]با این حال، افراد خواهند گفت و حمایت از کارگران در آینده طول خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is not true that the enfranchisement of all will result in racial domination.
[ترجمه گوگل]این درست نیست که حق رای همه منجر به سلطه نژادی شود
[ترجمه ترگمان]این درست نیست که حق دادن همه به تسلط نژادی منجر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He demanded the enfranchisement of every white man no matter what his status education fortune or work.
[ترجمه گوگل]او خواستار برخورداری از حق رای هر سفیدپوست فارغ از وضعیت تحصیلی و شغلی او بود
[ترجمه ترگمان]او خواستار افراد سفیدپوست شد، مهم نبود که تحصیلات یا شغل او چه ارزشی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wrote, There was much criticism of my support for the enfranchisement of women.
[ترجمه گوگل]او نوشت: انتقادهای زیادی از حمایت من از حق رای زنان وجود داشت
[ترجمه ترگمان]او نوشت: انتقادات زیادی از حمایت من از حق رای زنان وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But, paradoxically, as democracy gets stronger and the middle class grows richer, it can realize it has more to lose than gain from a real enfranchisement of society.
[ترجمه گوگل]اما، به طرز متناقضی، وقتی دموکراسی قوی‌تر می‌شود و طبقه متوسط ​​ثروتمندتر می‌شود، می‌تواند متوجه شود که از دست دادن واقعی جامعه، بیشتر از دست دادن دارد
[ترجمه ترگمان]اما به طور متناقضی، چون دموکراسی قوی تر می شود و طبقه متوسط ثروتمندتر می شود، می تواند درک کند که بیشتر از دست دادن به سود واقعی جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One would think that with the abolition of property requirements and poll taxes, the enfranchisement of people of color, women, and 18-year-olds, the battle for the right to vote had been won.
[ترجمه گوگل]می توان گمان کرد که با لغو الزامات دارایی و مالیات های رأی گیری، برخورداری از حق رای رنگین پوستان، زنان و جوانان 18 ساله، نبرد برای حق رأی به پیروزی رسیده است
[ترجمه ترگمان]مردم فکر می کنند که با لغو الزامات مالکیت و مالیات های آرا، حق دادن افراد به رنگ، زنان و نوجوانان ۱۸ ساله، مبارزه برای حق رای دادن پیروز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A bloody civil war that practically tore the country in twain led to the enfranchisement of black former slaves.
[ترجمه گوگل]یک جنگ داخلی خونین که عملاً کشور را به دو قسمت تقسیم کرد، منجر به اعطای حق رای به بردگان سیاه پوست سابق شد
[ترجمه ترگمان]یک جنگ داخلی خونین که عملا کشور را از تن جدا کند، منجر به آزادسازی بردگان سابق سیاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

انگلیسی به انگلیسی

• granting of certain rights (especially the right to vote); liberation, emancipation
enfranchisement is the condition of someone having the right to vote in elections; a formal word.

پیشنهاد کاربران

enfranchisement ( حقوق )
واژه مصوب: اعطای حقوق شهروندی
تعریف: دادن حق رأی یا دیگر حقوق شهروندی به اشخاص حقیقی یا حقوقی

بپرس