فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: endures, enduring, endured
حالات: endures, enduring, endured
• (1) تعریف: to bear up under or function in spite of.
• مترادف: survive, weather, withstand
• متضاد: succumb
• مشابه: bear, brave, live, outlast, outlive, stand, suffer, sustain, take, undergo
• مترادف: survive, weather, withstand
• متضاد: succumb
• مشابه: bear, brave, live, outlast, outlive, stand, suffer, sustain, take, undergo
- Somehow we endured the desert heat.
[ترجمه ب گنج جو] به نحوی از انحا این جهنم رو تو برهوت تحمل میکنیم.|
[ترجمه سلمان] به هر نحوی که بود گرمای صحرا را تحمل کردیم.|
[ترجمه رقیه] �به هر حال ما گرمای بیابان را تحمل کردیم|
[ترجمه گوگل] یه جورایی گرمای کویر رو تحمل کردیم[ترجمه ترگمان] به نوعی گرمای صحرا را تحمل کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Those prisoners who were unable to endure the punishments perished.
[ترجمه Migody] زندانی هایی که از تحمل شکنجه ها ناتوان بودند، مردند.|
[ترجمه گوگل] آن زندانیانی که نتوانستند مجازات ها را تحمل کنند از بین رفتند[ترجمه ترگمان] این زندانی ها که نمی توانستند مجازات را تحمل کنند، نابود شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to put up with or tolerate.
• مترادف: abide, bear, brook, take, tolerate, withstand
• مشابه: deal with, handle, stand, stomach, suffer, weather
• مترادف: abide, bear, brook, take, tolerate, withstand
• مشابه: deal with, handle, stand, stomach, suffer, weather
- He endured her criticism for years.
[ترجمه مریم] اون سال ها طعنه های او ( خانم ) را تحمل کرد|
[ترجمه گوگل] او سال ها انتقادات او را تحمل کرد[ترجمه ترگمان] او سال ها انتقاد خود را تحمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to exist through time; last.
• مترادف: continue, last, persist, survive
• متضاد: die, perish, vanish
• مشابه: abide, exist, linger, live, obtain, prevail, remain, take
• مترادف: continue, last, persist, survive
• متضاد: die, perish, vanish
• مشابه: abide, exist, linger, live, obtain, prevail, remain, take
- A star endures for billions of years.
[ترجمه گوگل] یک ستاره میلیاردها سال دوام می آورد
[ترجمه ترگمان] یک ستاره میلیاردها سال دوام می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک ستاره میلیاردها سال دوام می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bear up under adversity, or to function in spite of it.
• مترادف: persevere, withstand
• متضاد: collapse, fade, wither
• مشابه: obtain, persist, prevail
• مترادف: persevere, withstand
• متضاد: collapse, fade, wither
• مشابه: obtain, persist, prevail
- The peasants suffered, but they endured.
[ترجمه گوگل] دهقانان رنج کشیدند، اما تحمل کردند
[ترجمه ترگمان] موژیکها رنج می بردند، اما تحمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موژیکها رنج می بردند، اما تحمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید