معنی: پایداری، تحمل، سر سختیمعانی دیگر: قدرت تحمل، بردباری، شکیبایی، استقامت، ایستادگی، فریوری، طاقت، پایست، پایمردی، یارایی، (حداکثر زمانی که هواپیما یا موتور و غیره می تواند با کارآیی کار کند) پایایی، (نادر) سختی، مصیبت، محنت، رنج، پایداری 0
• (1)تعریف: the act, condition, or capacity of functioning under prolonged stress. • مشابه: stamina, strength, tolerance
- Great endurance is needed to run a marathon.
[ترجمه گوگل] برای دویدن ماراتن به استقامت بالایی نیاز است [ترجمه ترگمان] تحمل بزرگ برای برگزاری یک ماراتن لازم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: the capacity to last or persevere, or the condition or fact of lasting or persevering. • مشابه: stamina, strength, tolerance
جمله های نمونه
1. endurance running
دو استقامت
2. endurance test
آزمون پایداری،مسابقه ی استقامت
3. the endurance of the natural hardships of life
تحمل مصایب طبیعی زندگانی
4. an aircraft's endurance
(حداکثر زمانی که هواپیما می تواند بدون نیاز به سوخت گیری پرواز کند) پایایی هواپیما
5. the great physical endurance of mountain climbers
طاقت جسمی زیاد کوهنوردان
6. this work asks for patience and endurance
این کار نیاز به صبر و تحمل دارد.
7. She showed great endurance in the face of pain.
[ترجمه زینب سرآمد] او در برابر درد تحمل زیادی از خود نشان داد.
|
[ترجمه گوگل]او در برابر درد استقامت زیادی از خود نشان داد [ترجمه ترگمان]تاب تحمل درد را در چهره او دیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He showed remarkable endurance throughout his illness.
[ترجمه گوگل]او در طول بیماری استقامت قابل توجهی از خود نشان داد [ترجمه ترگمان]او استقامت قابل توجهی در طول دوران بیماری خود نشان داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Goaded beyond endurance, she turned on him and hit out.
[ترجمه گوگل]او که بیش از حد تحمل بود، به سمت او چرخید و ضربه ای زد [ترجمه ترگمان]به سوی او برگشت و به او ضربه زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Long distance runners need great endurance.
[ترجمه گوگل]دوندگان مسافت طولانی به استقامت زیادی نیاز دارند [ترجمه ترگمان]دوندگان مسافت طولانی به تحمل بسیار زیادی نیاز دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She was almost at the limits of her endurance.
[ترجمه @li] او تقریبا طاقتش طاق شده بود.
|
[ترجمه گوگل]او تقریباً در مرزهای تحمل خود بود [ترجمه ترگمان]تقریبا به حدی بود که تحمل طاقت او را نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Swimming a little further each session will build endurance.
[ترجمه گوگل]شنا کردن کمی جلوتر در هر جلسه استقامت ایجاد می کند [ترجمه ترگمان]شنا کردن در هر کدام از جلسات استقامت و استقامت به خرج خواهد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The task requires extraordinary patience and endurance.
[ترجمه گوگل]این کار به صبر و استقامت فوق العاده ای نیاز دارد [ترجمه ترگمان]این کار نیازمند صبر و تحمل فوق العاده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The exercise obviously will improve strength and endurance.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که تمرین قدرت و استقامت را بهبود می بخشد [ترجمه ترگمان]این تمرین به وضوح قدرت و استقامت را بهبود خواهد بخشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. This event tests both physical and mental endurance.
[ترجمه گوگل]این رویداد هم استقامت جسمی و هم روحی را آزمایش می کند [ترجمه ترگمان]این رویداد هر دو استقامت فیزیکی و ذهنی را شامل می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Jane's party was more of an endurance test than anything else.
[ترجمه گوگل]مهمانی جین بیش از هر چیز دیگری یک آزمون استقامتی بود [ترجمه ترگمان]مهمانی جین از هر چیز دیگری بیشتر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[عمران و معماری] دوام [فوتبال] تحمل-پایداری [نساجی] طاقت - تحمل
انگلیسی به انگلیسی
• patience, tolerance, fortitude, stamina endurance is the ability to bear an unpleasant or painful situation calmly and patiently.
پیشنهاد کاربران
1. تحمل. بردباری. استقامت 2. تداوم. دوام. دیرپایی مثال: the race is a test of endurance این مسابقه آزمونی است برای {محک} تحمل و استقامت
در ورزش استقامتی
دیرپایی
endurance ( n ) ( ɪnˈdʊrəns ) =the ability to continue doing sth painful or difficult for a long period of time without complaining, e. g. This event tests both physical and mental endurance.
تو بعضی بازی ها به جای HP ( مخفف Hit Point ) به کار برده میشه
endurance ( علوم نظامی ) واژه مصوب: تاب آوری 1 تعریف: مدت زمانی که یک هواگَرد یا خودروِ زمینی یا شناور می تواند در وضعیت خاص، برای مثال بدون سوخت گیری مجدد، به عملیات خود ادامه دهد
ریاضت
همیشگی تکراری
سرسخت
استقامت ، تحمل
قدرت تحمل She pushes her physical limits through various endurance challenges