فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: encounters, encountering, encountered
حالات: encounters, encountering, encountered
• (1) تعریف: to meet or come upon, esp. suddenly or by chance.
• مترادف: bump into, come across, run across
• مشابه: find, hit, meet
• مترادف: bump into, come across, run across
• مشابه: find, hit, meet
- We never expected to encounter other people up there in the wilderness.
[ترجمه گوگل] ما هرگز انتظار نداشتیم با افراد دیگری در آنجا در بیابان روبرو شویم
[ترجمه ترگمان] ما هیچ وقت انتظار نداشتیم با بقیه مردم توی طبیعت آشنا بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما هیچ وقت انتظار نداشتیم با بقیه مردم توی طبیعت آشنا بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I got to the office late this morning, and of course I encountered my boss in the elevator!
[ترجمه Keyvan] من امروز صبح دیر به اداره رسیدم ، و البته در آسانسور با رئیسم مواجه شدم|
[ترجمه گوگل] امروز صبح دیر به دفتر رسیدم و البته در آسانسور با رئیسم روبرو شدم![ترجمه ترگمان] امروز صبح به دفتر رفتم و البته با رئیسم تو آسانسور برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's always nice to encounter someone at a party with whom you can have a real conversation.
[ترجمه گوگل] همیشه خوب است که در یک مهمانی با کسی روبرو شوید که بتوانید با او گفتگوی واقعی داشته باشید
[ترجمه ترگمان] همیشه خوبه که با کسی توی مهمونی که می تونی یه مکالمه واقعی داشته باشی، با کسی برخورد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همیشه خوبه که با کسی توی مهمونی که می تونی یه مکالمه واقعی داشته باشی، با کسی برخورد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to meet or confront in battle or conflict.
• مترادف: battle, engage, meet
• مشابه: accost, affront, confront, contest, fight
• مترادف: battle, engage, meet
• مشابه: accost, affront, confront, contest, fight
- The football teams will encounter each other for the second time this weekend.
[ترجمه گوگل] تیم های فوتبال این هفته برای دومین بار به مصاف یکدیگر خواهند رفت
[ترجمه ترگمان] تیم های فوتبال برای دومین بار آخر هفته با هم روبرو خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم های فوتبال برای دومین بار آخر هفته با هم روبرو خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- By the time the two armies encountered each other that fall, the invading troops were running out of food.
[ترجمه گوگل] زمانی که دو ارتش در پاییز با یکدیگر روبرو شدند، غذای نیروهای مهاجم تمام شد
[ترجمه ترگمان] زمانی که دو ارتش با هم روبرو شدند، سربازان مهاجم از غذا فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمانی که دو ارتش با هم روبرو شدند، سربازان مهاجم از غذا فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to meet with, or come up against, esp. unexpectedly.
• مترادف: hit
• متضاد: circumvent, dodge
• مشابه: brave, come across, confront, experience, face, face up to, meet, undergo
• مترادف: hit
• متضاد: circumvent, dodge
• مشابه: brave, come across, confront, experience, face, face up to, meet, undergo
- The builders encountered some unforeseen difficulties as they got started on the project.
[ترجمه گوگل] سازندگان هنگام شروع پروژه با مشکلات پیش بینی نشده ای مواجه شدند
[ترجمه ترگمان] سازندگان به هنگام شروع پروژه با برخی مشکلات پیش بینی نشده مواجه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سازندگان به هنگام شروع پروژه با برخی مشکلات پیش بینی نشده مواجه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We encountered some pretty bad weather on our hiking trip.
[ترجمه bing] ما در سفر پیاده روی با آب و هوای خیلی بدی مواجه شدیم|
[ترجمه گوگل] در سفر پیاده روی با آب و هوای بسیار بدی مواجه شدیم[ترجمه ترگمان] ما با کمی آب و هوای بد در سفر hiking مواجه شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to meet, esp. in conflict or unexpectedly.
• مترادف: meet
• متضاد: dodge
• مشابه: clash, engage
• مترادف: meet
• متضاد: dodge
• مشابه: clash, engage
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a brief or unexpected meeting.
• مترادف: brush, meeting
• مشابه: appointment, engagement, rendezvous
• مترادف: brush, meeting
• مشابه: appointment, engagement, rendezvous
- They were shaken by their encounter with the snake.
[ترجمه نرگس] آنها از مواجه شدن با مار ترسیده بودند.|
[ترجمه گوگل] از برخورد با مار تکان خوردند[ترجمه ترگمان] آن ها از برخورد آن ها با مار تکان خورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had a lucky encounter with my doctor the other day at the post office, and she gave me some good advice.
[ترجمه گوگل] روز گذشته در اداره پست با دکترم برخورد خوش شانسی داشتم و او توصیه های خوبی به من کرد
[ترجمه ترگمان] روز خوشی را در اداره پست با دکترم ملاقات کردم و او به من توصیه خوبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روز خوشی را در اداره پست با دکترم ملاقات کردم و او به من توصیه خوبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a hostile or violent confrontation; conflict; battle.
• مترادف: battle, clash, combat, conflict, confrontation, engagement
• مشابه: collision, fight, fray, run-in, scrap, set-to, skirmish
• مترادف: battle, clash, combat, conflict, confrontation, engagement
• مشابه: collision, fight, fray, run-in, scrap, set-to, skirmish
- The bloody encounter between the two armies at the bridge lasted five days.
[ترجمه گوگل] رویارویی خونین دو ارتش در پل پنج روز به طول انجامید
[ترجمه ترگمان] این برخورد لعنتی بین دو ارتش در پل پنج روز طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این برخورد لعنتی بین دو ارتش در پل پنج روز طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید