enchanter

/enˈt͡ʃæntər//ɪnˈt͡ʃɑːntə/

معنی: افسونگر
معانی دیگر: افسونگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who casts a magic spell; sorcerer; magician.
مترادف: magician, sorcerer
مشابه: witch, wizard

(2) تعریف: one who charms and delights.

جمله های نمونه

1. He might have known the Great Enchanter personally, and will almost certainly covet some of Drachenfels' magical possessions.
[ترجمه گوگل]او ممکن است شخص افسونگر بزرگ را بشناسد و تقریباً به طور قطع به برخی از دارایی های جادویی دراخنفلز طمع خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ممکن بود شخصیت بزرگی را شخصا شناخته باشد و مسلما به بعضی از دارایی های جادویی طمع خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A magic-wielding character of immense power, the Great Enchanter lived for untold centuries.
[ترجمه گوگل]افسونگر بزرگ، شخصیتی جادوگر و دارای قدرتی بی‌نظیر، قرن‌های ناگفته زندگی کرد
[ترجمه ترگمان]یک شخصیت جادویی که با قدرت و قدرت فراوان در قرن ها پیش زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Enchanter to me Chinese government officers is Enchanter, this is their advice.
[ترجمه گوگل]افسونگر برای من افسران دولت چین افسونگر است، این توصیه آنهاست
[ترجمه ترگمان]به نظر من افسران دولت چین enchanter هستند، این توصیه آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The enchanter is very mysterious.
[ترجمه گوگل]افسونگر بسیار مرموز است
[ترجمه ترگمان]این ساحر بسیار اسرارآمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They have forgotten who they are, knowing only that they have been trapped by an evil enchanter.
[ترجمه گوگل]آنها فراموش کرده اند که چه کسانی هستند، تنها می دانند که توسط یک جادوگر شیطانی به دام افتاده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها فراموش کرده اند که آن ها کی هستند، فقط می دانند که در یک جادوگر شرور گیر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He always tells the children the stories of the enchanter.
[ترجمه گوگل]او همیشه داستان های افسونگر را برای بچه ها تعریف می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه داستان جادوگری را به بچه ها می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Two days ago, I was got a supernatural raincoat from an enchanter.
[ترجمه گوگل]دو روز پیش، یک بارانی ماوراء الطبیعه از یک افسونگر دریافت کردم
[ترجمه ترگمان] دو روز پیش، یه بارونی ماوراالطبیعه از یه جادوگر گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. NIV the captain of fifty and man of rank, the counselor, skilled craftsman and clever enchanter.
[ترجمه گوگل]NIV کاپیتان پنجاه و مرد درجه یک، مشاور، صنعتگر ماهر و جادوگر باهوش
[ترجمه ترگمان]مشاور سن پنجاه و مرد متشخص، مشاور، استاد ماهر و جادوگر باهوش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The second surprise had been accomplished for Jeanie Deans by the rod of the same enchanter.
[ترجمه گوگل]سورپرایز دوم برای Jeanie Deans توسط میله همان افسونگر انجام شد
[ترجمه ترگمان]دومین سورپرایز دوم این بود که جین فیرفاکس با همان ساحر همان جادوگر را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسونگر (اسم)
fascinator, voodoo, charmer, mermaid, enchanter, voodooist

انگلیسی به انگلیسی

• sorcerer; one who attracts, one who fascinates
an enchanter is a person who uses magic to put spells on people, for example in fairy stories.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : chant / enchant
✅️ اسم ( noun ) : chant / chanter / chanting / chantry / chanty / enchanter / enchantress / chantey
✅️ صفت ( adjective ) : enchanting / enchanted
✅️ قید ( adverb ) : enchantingly

بپرس