embroilment

/ɪmˈbrɔɪlmənt//ɪmˈbrɔɪlmənt/

معنی: غوغا، نزاع، میانه بهم زنی، مشتبه سازی
معانی دیگر: نزاع، میانه بهم زنی، غوغا

جمله های نمونه

1. Their embroilment is to our advantage.
[ترجمه گوگل]درگیر شدن آنها به نفع ماست
[ترجمه ترگمان] embroilment به نفع ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The season's greeting announces the year's ending, let us forget all the embroilment of the world.
[ترجمه گوگل]تبریک فصل پایان سال را اعلام می کند، بیایید همه گرفتاری های جهان را فراموش کنیم
[ترجمه ترگمان]تبریک فصل، پایان سال را اعلام می کند، به ما اجازه می دهد همه جنبه های دنیا را فراموش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Washington left office in 1797 pleading for an end to political division and embroilment in foreign affairs.
[ترجمه گوگل]واشنگتن در سال 1797 با درخواست برای پایان دادن به شکاف سیاسی و درگیری در امور خارجی، مقام خود را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]واشنگتن دفتر خود را در سال ۱۷۹۷ برای پایان دادن به تقسیم سیاسی و embroilment در امور خارجه ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Until now, Barack Obama has been oddly shy of embroilment, partly because of the lack of a solid Israeli government.
[ترجمه گوگل]تا به حال، باراک اوباما به طرز عجیبی از درگیری خجالتی بوده است، تا حدی به دلیل فقدان یک دولت مستحکم اسرائیل
[ترجمه ترگمان]تا کنون، باراک اوباما به خاطر فقدان یک دولت منسجم اسرائیل، به طور عجیبی از embroilment خجالت کشیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many Americans would like the withdrawal of combat troops from Iraq to signal the beginning of the end of America's overall embroilment in the benighted regions of the world.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آمریکایی ها مایلند که خروج نیروهای رزمی از عراق نشانه آغاز پایان درگیری کلی آمریکا در مناطق تیره و تار جهان باشد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آمریکایی ها عقب نشینی نیروهای رزمی از عراق را برای نشان دادن آغاز پایان جنگ کلی آمریکا در مناطق benighted جهان دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غوغا (اسم)
pandemonium, fray, turmoil, affray, melee, uproar, clamor, mobile, riot, tumult, ruckus, hubbub, scuffle, mob, scrimmage, jangle, rave, peal, canaille, din, embroilment, hordes of locusts, hurly-burly, rumpus

نزاع (اسم)
quarrel, battle, fray, affray, strife, dispute, contention, discord, spar, war, warfare, fuss, scuffle, wrangle, squeal, scrap, tousle, dust-up, embroilment, falling-out

میانه بهم زنی (اسم)
embroilment

مشتبه سازی (اسم)
misgiving, embroilment, misleading

انگلیسی به انگلیسی

• perplexity, confusion; conflict, strife

پیشنهاد کاربران

بپرس