embroider

/emˌbrɔɪdər//ɪmˈbroɪdə/

معنی: برودره دوزی، اراستن، قلاب دوزی کردن، گلدوزی کردن
معانی دیگر: (روی پارچه) نقش دوزی کردن، سوزن دوزی کردن، چکن دوزی کردن، (گزارش و داستان و غیره) شاخ و برگ دادن، غلو کردن، آب و تاب دادن (بیشتر با: on یا upon)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embroiders, embroidering, embroidered
(1) تعریف: to make or decorate with ornamental needlework.
مشابه: adorn, decorate, embellish, garnish, ornament, sew, trim

- The women embroidered intricate patterns on the silk garments.
[ترجمه گوگل] زنان نقش‌های پیچیده‌ای روی لباس‌های ابریشمی گلدوزی می‌کردند
[ترجمه ترگمان] زن ها طرح های ظریف و ظریفی را بر روی لباس های ابریشمی گلدوزی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She created a high collar on the dress, which she then embroidered.
[ترجمه گوگل] او یک یقه بلند روی لباس ایجاد کرد که سپس آن را گلدوزی کرد
[ترجمه ترگمان] یقه بلندی به تن داشت که در آن موقع گلدوزی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to elaborate or embellish, esp. with fictitious details.
مترادف: embellish
مشابه: elaborate, exaggerate, magnify

- His embroidered that story so obviously that I'm inclined not to believe any of it.
[ترجمه گوگل] او آن داستان را چنان واضح گلدوزی کرد که من تمایل دارم هیچ کدام از آن را باور نکنم
[ترجمه ترگمان] این داستان را طوری نوشته بود که انگار مایل نیستم هیچ کدام از آن را باور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: embroiderer (n.)
• : تعریف: to do decorative needlework.
مشابه: sew

- I don't care for sewing, but I love to embroider.
[ترجمه گوگل] من به خیاطی کاری ندارم، اما عاشق گلدوزی هستم
[ترجمه ترگمان] من علاقه ای به خیاطی ندارم، اما من عاشق embroider
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he likes to embroider upon every story that comes his way
او دوست دارد به هر داستانی که برمی خورد شاخ و برگ بدهد.

2. He used a little poetic licence to embroider a good story.
[ترجمه گوگل]او از اندکی جواز شعری برای گلدوزی یک داستان خوب استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او از یک مجوز شاعرانه برای embroider یک داستان خوب استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The editor would take a theme and embroider upon it with drollery.
[ترجمه گوگل]ویراستار یک تم را می گرفت و روی آن را با قلاب دوزی می کرد
[ترجمه ترگمان]این ویراستار یک موضوع را انتخاب می کند و با لودگی از آن لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I used a grey yarn to embroider the body and antennae.
[ترجمه گوگل]من از نخ خاکستری برای گلدوزی بدنه و آنتن استفاده کردم
[ترجمه ترگمان]من از یک نخ خاکستری برای قلاب دوزی کردن بدن و آنتن استفاده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How much money do the Nanjing ten characters embroider mount the frame to want?
[ترجمه گوگل]ده شخصیت نانجینگ برای نصب قاب چقدر پول می دوزند؟
[ترجمه ترگمان]ده تا شخصیت نانجینگ با چه میزان پول در این چارچوب کار می کنند تا به آن نیاز داشته باشند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These hand - embroider ones are all first class goods.
[ترجمه گوگل]این دست دوزی ها همگی اجناس درجه یک هستند
[ترجمه ترگمان]این embroider دستی، همه کالاهای کلاس اول هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She says antependium is herself embroider to the curtain in Nanjing home is mixed before.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید انتی‌پندیوم خودش را به پرده دوزی در خانه نانجینگ قبلاً مخلوط کرده بود
[ترجمه ترگمان]او می گوید که antependium برای the که در خانه نانجینگ قرار دارد مشغول گلدوزی و ملیله دوزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Business types include: jacquard weave, embroider, printing, wool spinning, cotton, etc.
[ترجمه گوگل]انواع کسب و کار عبارتند از: ژاکارد بافی، گلدوزی، چاپ، پشم ریسی، پنبه و غیره
[ترجمه ترگمان]انواع کسب وکار شامل: بافت jacquard، embroider، چاپ، نخ ریسی، پنبه و غیره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She decided she would embroider her masterpiece of deception still further.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که شاهکار فریبکاری خود را بیشتر بدوزد
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید که او شاهکار خود را با این کار سرگرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Embroider cloth shoes are one of wonderful flowers in Chinese colorful art culture.
[ترجمه گوگل]کفش های پارچه ای گلدوزی یکی از گل های شگفت انگیز در فرهنگ هنر رنگارنگ چینی است
[ترجمه ترگمان]کفش های کتانی embroider یکی از گله ای شگفت انگیز در فرهنگ رنگارنگ هنر چین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Small body, bright red color, stylish diamond lattice embroider, how beautiful it is!
[ترجمه گوگل]جثه کوچک، رنگ قرمز روشن، مشبک الماس دوزی شیک، چقدر زیباست!
[ترجمه ترگمان]بدن کوچک، رنگ قرمز روشن، شبکه ای شیک و شیک، چقدر زیباست!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The control system of family computer embroider machine mostly adopts a single slice microprocessor, expanding to save more pattern data through external system memory.
[ترجمه گوگل]سیستم کنترل دستگاه گلدوزی رایانه خانوادگی عمدتاً از یک ریزپردازنده تک تکه استفاده می کند که برای ذخیره داده های الگوی بیشتر از طریق حافظه سیستم خارجی گسترش می یابد
[ترجمه ترگمان]سیستم کنترل ماشین embroider رایانه ای، اغلب یک microprocessor واحد را می پذیرد و برای ذخیره داده های الگوی بیشتر از طریق حافظه سیستم خارجی گسترش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Factory can undertake all kinds of flat embroidery, sequin embroidery, with embroider, rope embroidery, three-in-one embroiders, the clothing embroidery of processing operations.
[ترجمه گوگل]کارخانه می تواند انواع تخت دوزی، پولک دوزی، با گلدوزی، طناب دوزی، گلدوزی سه در یک، گلدوزی لباس عملیات پردازش را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]کارخانه می تواند همه انواع گلدوزی تخت، گلدوزی sequin، گلدوزی rope، three three، one in، قلاب دوزی پوشاک را به عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shoe of embroider of the Yi nationality is general build by mouth of sole, upper, shoe, shoe hind, the composition of a few parts such as shoe needle, shoe-buckle.
[ترجمه گوگل]کفش دوزی از ملیت یی به طور کلی ساخته شده توسط دهان کف، رویه، کفش، پشت کفش، ترکیب چند قسمت مانند سوزن کفش، سگک کفش
[ترجمه ترگمان]کفش of یی از ملیت یی با دهان تنها، بالا، کفش، hind کفش، ترکیب چند بخشی از سوزن کفش، buckle کفش ساخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Two senior students each choose a cross embroider design to take back embroidery.
[ترجمه گوگل]دو دانش آموز ارشد هر کدام یک طرح صلیب دوزی را برای پس گرفتن گلدوزی انتخاب می کنند
[ترجمه ترگمان]دو دانش آموز ارشد هر کدام یک طراحی embroider برای برگشتن به گلدوزی را انتخاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برودره دوزی (اسم)
embroider, fancywork

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

قلاب دوزی کردن (فعل)
crochet, embroider

گلدوزی کردن (فعل)
sprig, embroider

انگلیسی به انگلیسی

• decorate with ornamental needlework
if you embroider fabric, you sew a decorative design onto it.

پیشنهاد کاربران

معنی اول و رایجِ این لغت همان قلاب دوزی کردن، آراستن، نقش دوزی کردن و گلدوزی کردن است که در اینجا ذکر شده است. اما معنی دوم این کلمه که ممکن است کمتر آشنا به نظر بیاید، معنایی است که بیشتر جنبه ی تمثیلی و یا مجازی ( figurative ) دارد. با استفاده از دیکشنری زیر و مثال های انتخابی به معنی دوم می پردازیم که در سایت هم به آن اشاره ی گذرایی شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

to add fictitious, fanciful or exaggerated details to ( a story ) to make it more interesting. ( New Oxford American Dictionary )
افزودن جزئیات ساختگی، خیالی یا اغراق آمیز به ( داستان یا مطلب مورد بحث ) برای جذاب تر کردن آن؛ شاخ و برگ دادن؛ اغراق کردن
Example 1: 👇
He said he didn’t lie; he just embroidered the truth a little.
او گفت که دروغی در کار نبود. فقط حقیقت را شاخ و برگ دادم ( در گفتن حقیقت اغراق کردم ) .
Example 2: 👇
She embroidered her stories with colorful detail.
او داستان هایش را با جزئیات خوش آب و رنگ شاخ و برگ داد.
Example 3: 👇
BARBARA: Is it the police?
HASTINGS: Yes. Inspector Yapp, of Scotland Yard. Here's with your cousin now, asking a few questions.
BARBARA: will he ask me questions?
HASTINGS: Even if he does there's nothing to be alarmed about.
BARBARA: my dear, it would be wizard! But so tempting to embroider a bit, just to make a sensation. I adore sensation, don't you?
HASTINGS: I— Really don't know.
BARBARA: You know, you intrigue ( make interested or curious ) me.
*Black Coffee - a play by Agatha Christie.
باربارا: پلیسه؟
هاستینگ: بله. بازرس یاپ، از اسکاتلند یارد. الان داره از پسر عموی شما چند سوال میپرسه.
باربارا: از من هم سؤال می پرسه؟
هاستینگ: حتی اگه این کار رو انجام بده، جای نگرانی نیست.
باربارا: عزیزم، سحر آمیزه! اما در عین حال خیلی وسوسه انگیز ه که [در پاسخ دادن به سؤالات پلیس] کمی اغراق کنی ( به داستان شاخ و برگ بدی ) ، فقط برای ایجاد هیجان. من هیجان رو دوست دارم، تو نداری؟
هاستینگ: من - واقعاً نمی دونم.
باربارا: می دونی، تو من رو [همیشه] وسوسه می کنی ( مجذوب خودت می کنی ) .
متن انتخابی: از نمایشنامه ی #قهوه ی تلخ، # اثر آگاتا کریستی

embroider

بپرس