embarrassed

/emˈberəs//ɪmˈbærəs/

معنی: خجل، خجالتی، خجالت کش، ژولیده، منفعل
معانی دیگر: دست پاچه کردن، براشفتن، خجالت دادن، شرمسار شدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: experiencing, expressing, or marked by feelings of shame, painful self-consciousness, or unease.
متضاد: at ease, comfortable, proud
مشابه: ashamed, blushing, mortified, self-conscious

- The waiter was embarrassed when he dropped the tray in front of the customers.
[ترجمه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...] پیشخدمت زمانی که سینی را در مقابل مشتریان انداخت ، خجالت کشید
|
[ترجمه عباس بوعزار] پیش خدمت زمانی خجالت کشید که سینی را روبه روی مشتری انداخت .
|
[ترجمه True] پیشخدمت خجالت زده بود زمانی که سینی از دستش افتاد جلوی مشتریان.
|
[ترجمه شان] هنگامی که سینی ، در برابر مشتریان ، از دست پیشخدمت افتاد ، او خجلت زده شد.
|
[ترجمه گوگل] گارسون وقتی سینی را جلوی چشم مشتری ها انداخت خجالت کشید
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت خجالت کشید که سینی را جلوی مشتری انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- An embarrassed silence fell over the guests.
[ترجمه محمد] سکوت نشان دهنده ی شرمساری بر مهمانان حاکم شده بود
|
[ترجمه گوگل] سکوت خجالت آمیزی بر مهمانان حاکم شد
[ترجمه ترگمان] سکوت ناراحت کننده ای بر مهمانان چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her embarrassed smile gave away her secret.
[ترجمه اسرا ودایع خیری] لبخندی که از خجالت زده بود رازش را فاش کرد
|
[ترجمه گوگل] لبخند خجالت زده او راز او را فاش کرد
[ترجمه ترگمان] لبخند embarrassed رازش را برملا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: financially constrained.

- She found herself in embarrassed circumstances.
[ترجمه گوگل] او خود را در شرایط خجالتی یافت
[ترجمه ترگمان] او خودش را در این شرایط آشفته و آشفته یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. embarrassed by such praise
خجل از آن همه تعریف

2. he was embarrassed to undress even in front of his own father
او از لخت شدن حتی جلو پدر خودش هم خجالت می کشید.

3. his buffoonery embarrassed his wife
لودگی او زنش را خجل می کرد.

4. spring rains embarrassed the advance of the enemy
باران های بهاری پیشرفت دشمن را کند کرد.

5. to be embarrassed
خجالت کشیدن

6. heavy gambling losses embarrassed him for years
باخت های سنگین در قمار او را برای سال ها بدهکار کرد.

7. i was too embarrassed to ask him for money
رویم نشد از او پول بخواهم.

8. any mention of sexual matters embarrassed him tremendously
هر گونه اشاره به امور جنسی او را سخت شرمگین می کرد.

9. the lack of a car embarrassed our freedom of movement
نداشتن ماشین رفت و آمد ما را مختل کرد.

10. my confusion of the neighbor for the mailman embarrassed me
عوضی گرفتن همسایه به جای پستچی مرا خجل کرد.

11. as a result of war, all transactions among individuals were embarrassed
دراثر جنگ کلیه ی داد و ستدهای بین افراد دچار اشکال شد.

12. the facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me
اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.

13. She was embarrassed by his exhibitionism at the party.
[ترجمه گوگل]او از نمایش گرایی او در مهمانی خجالت کشید
[ترجمه ترگمان]از exhibitionism در مهمانی ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lori gets embarrassed if we ask her to sing.
[ترجمه .] لوری خجالت میکشد که از او بخواهیم آواز بخواند
|
[ترجمه Iliya Khalili.] لوری از اینکه، ازش بخواهیم آواز بخواند خجالت می کشد.
|
[ترجمه گوگل]اگر از او بخواهیم آواز بخواند، لری خجالت می کشد
[ترجمه ترگمان] اگه ازش بخوایم آواز بخونه، \"لوری\" ناراحت میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He became embarrassed when a journalist asked him pointed questions about his finances.
[ترجمه دکتر محمد شکیبی نژاد] زمانی که روزنامه نگار درباره مسائل مالی از ( مارک ) سوال کرد او خودش را گم کرد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی روزنامه نگاری از او سوالاتی در مورد وضعیت مالی اش پرسید، خجالت کشید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یک روزنامه نگار از او سوال کرد که به مسائل مالی خود اشاره کرد، دست پاچه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I was really embarrassed, but then I saw the funny side of it.
[ترجمه AMIR MOHAMMAD HAMIDI FARD] من واقعا خجالت میکشیدم اما ااو روی خنده اش را به من نشان داد
|
[ترجمه گوگل]من واقعا خجالت کشیدم، اما بعد جنبه خنده دار آن را دیدم
[ترجمه ترگمان]واقعا خجالت می کشیدم، اما بعد جنبه خنده دار آن را دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Paul was looking flustered and embarrassed.
[ترجمه S.A] پل دستپاچه و خجالت زده به نظر میرسید
|
[ترجمه گوگل]پل گیج و خجالت زده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پل دست پاچه و دست پاچه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Our progress was embarrassed by lots of baggage.
[ترجمه گوگل]پیشرفت ما با بارهای زیاد خجالت زده شد
[ترجمه ترگمان]پیشرفت ما توسط یه عالمه بار خجالت کشیده شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She seemed embarrassed for a moment but quickly recovered her poise.
[ترجمه گوگل]او برای لحظه ای خجالت زده به نظر می رسید، اما به سرعت حالت خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]یک لحظه دست پاچه به نظر می رسید، اما به سرعت تعادل خود را بازیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خجل (صفت)
ashamed, confused, embarrassed, shy

خجالتی (صفت)
embarrassed, shy, bashful, shamefaced, self-conscious, timid, coy

خجالت کش (صفت)
embarrassed, bashful, shamefaced, timid

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

منفعل (صفت)
embarrassed

تخصصی

[حقوق] مضطر، ناچار (کسی که در تنگنا یا مضیقه حقوقی یا قانونی یا مالی قرار گرفته باشد)

انگلیسی به انگلیسی

• ashamed, mortified
if you are embarrassed, you feel shy or ashamed.

پیشنهاد کاربران

یکی از معانیش احساس شرم و خجالت خیلی زیاد است
در کارتون سیمپسون ها میگه
Oh, don't squirm on my account
دست پاچه کردن، براشفتن، خجالت دادن، شرمسار شدن
ashamed, awkward, blushing, discomfited, disconcerted, humiliated, mortified, red - faced, self - conscious, sheepish
منفعل
شرمنده. شرمسار. معذب. شرمگین
✅ فعل ( verb ) : embarrass
✅️ اسم ( noun ) : embarrassment
✅️ صفت ( adjective ) : embarrassing / embarrassed
✅️ قید ( adverb ) : embarrassingly
خجل، خجالتی، خجالت کش
he was embarrassed to undress even in front of his own father
خجل
خجالتی
ashamed of some thing and worried about what other people will think of you
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : embarrass
✅️ اسم ( noun ) : embarrassment
✅️ صفت ( adjective ) : embarrassing / embarrassed
✅️ قید ( adverb ) : embarrassingly
کسی که به خاطر شرمساری خجالت زده اس.
shy هم به معنی خجالتی است ولی در تعریف از بعد شخصیتی و personality اون شخص استفاده می شود.
I have never felt so embarrassed
As a teenager he is painfully shy
خجالتی
Feeling ashamed or uncomfortable.
خجل خجالتی
شرمسار
خجالت کشیدن
خجالتی

شرمساری و خجالت کشیدن - شرمندگی
Example:
If he fall down the ladder, he'll be embarrassed
خجالت کشیـــدن 😫😅
خجالتی، لپ گلی😊😊😅😅
feeling ashamed or uncomfortable . یعنی خجالت کشیدن یا شرمگین شدن . 😄
خجالت زده
شرمنده شده
گونه های سرخ شده😶😶
خجالت زده
خجالت کشیدن
شرمنده شدن😥😰
معنیش خجالتی و شرمسار بودنه
به اینگلیسی: feeling ashamed or uncomfortable
جمله : . She was looking embarrass
"کانون زبان ایران"
در بعضی جا ها به معنی عصبانی و در بعضی جا ها به معنی استرس داشتن ودر بعضی ها به معنی خجالت
خجالت
شرمسار - خجالت زده
خجالت شرمساری ضایع بودن/شدن
خجالت زده
شرمسار
شرمنده
خجالت، شرمندگی، شرمساری، شرمنده😰😥
Feeling pleased and satisfied about what you own or have done.
خجالت کشیدن - فرد خجالتی
خجالتی ، خیلی لپ قرمزیو خجالت کش😶
خجالتی

عصبانی
خجالتی feeling ashamed or uncomfortable
feeling ashamed or uncomfortable
شرمسار شده.
شرمنده شده
دست پاچه شدن
شرمنده شدن خجالت کشیدن انسان خجالت زده
ضایع شده
دست پاچه

خجالت . اشفتگی . شرمندگی
شرمگین
شرمنده شدن
شرمنده
شرمسار شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس