elemental

/ˌeləˈmentl̩//ˌelɪˈmentl̩/

بنیادی، اصلی، بن پاره ای، رکنی، آخشیجی، عنصری، اولیه، آغازین، سازه ای، وابسته به جسم بسیط، خالص، مقدماتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: elementally (adv.)
(1) تعریف: relating to first principles; ultimate; fundamental.
مشابه: elementary, radical, rudimentary

(2) تعریف: of the power of great physical forces, esp. those of nature.

(3) تعریف: basic.
مشابه: elementary, prime

- the elemental feelings such as fear
[ترجمه گوگل] احساسات اساسی مانند ترس
[ترجمه ترگمان] احساسات طبیعی از قبیل ترس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hunger and sex are two elemental drives
گرسنگی و میل جنسی دو رانه ی بنیادی می باشند.

2. The storm stuck with elemental fury.
[ترجمه گوگل]طوفان با خشم عنصری گیر کرد
[ترجمه ترگمان]طوفانی که از خشم سرچشمه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Love and fear are two of the most elemental human emotions.
[ترجمه گوگل]عشق و ترس دو تا از اساسی ترین احساسات انسان هستند
[ترجمه ترگمان]عشق و ترس دو تن از مهم ترین عواطف انسانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They oscillate between passivity and elemental violence.
[ترجمه گوگل]آنها بین انفعال و خشونت عنصری در نوسان هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بین passivity و خشونت عنصری نوسان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The subsequent relapse rate after elemental diet induced remission, however, is greater than after treatment with prednisolone.
[ترجمه گوگل]نرخ عود بعدی پس از بهبودی ناشی از رژیم غذایی عنصری، با این حال، بیشتر از پس از درمان با پردنیزولون است
[ترجمه ترگمان]پس از درمان اولیه رژیم غذایی بهبود یافته بعد از درمان با prednisolone بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These features make TOF-SARS capable of both elemental and structural analysis.
[ترجمه گوگل]این ویژگی ها TOF-SARS را قادر به تجزیه و تحلیل عنصری و ساختاری می کند
[ترجمه ترگمان]این ویژگی ها TOF - سارس را قادر به تجزیه و تحلیل ساختاری و اساسی می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was seized by an elemental hunger but made himself eat slowly.
[ترجمه گوگل]گرسنگی عنصری او را گرفت، اما خود را مجبور کرد آهسته غذا بخورد
[ترجمه ترگمان]از گرسنگی عنصری انسانی او را گرفته بود، اما به آرامی غذا می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It has depth because it grapples with elemental issues and draws on a rich heritage of corrective efforts.
[ترجمه گوگل]عمق دارد زیرا با مسائل اساسی دست و پنجه نرم می کند و از میراث غنی تلاش های اصلاحی استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]آن عمق دارد زیرا با مسائل اساسی دست و پنجه نرم می کند و از میراث غنی تلاش های اصلاحی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Reintroduction of food after elemental regimens must nevertheless be undertaken with the greatest of care irrespective of whether or not elimination diets are used.
[ترجمه گوگل]با این وجود، مصرف مجدد غذا بعد از رژیم های غذایی باید با بیشترین دقت انجام شود، صرف نظر از اینکه از رژیم های حذفی استفاده می شود یا خیر
[ترجمه ترگمان]با این حال، بدون توجه به این که رژیم های غذایی مورد استفاده قرار می گیرند، بدون توجه به این که رژیم های غذایی از رژیم غذایی استفاده می شوند باید با بیش ترین مراقبت انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Similar changes did not occur in the elemental diet group.
[ترجمه گوگل]تغییرات مشابهی در گروه رژیم غذایی عنصری رخ نداد
[ترجمه ترگمان]تغییرات مشابهی در گروه رژیم غذایی عنصری رخ نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The unique features for elemental analysis are the direct monitoring of surface hydrogen and the extreme sensitivity to the outermost atomic layers.
[ترجمه گوگل]ویژگی های منحصر به فرد برای تجزیه و تحلیل عنصری، نظارت مستقیم بر هیدروژن سطح و حساسیت شدید به بیرونی ترین لایه های اتمی است
[ترجمه ترگمان]ویژگی های منحصر به فرد برای آنالیز عنصری، نظارت مستقیم بر هیدروژن سطحی و حساسیت شدید به بیرونی ترین لایه اتمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Twenty two patients were randomised to receive elemental diet and 20 to receive prednisolone.
[ترجمه گوگل]22 بیمار برای دریافت رژیم غذایی عنصری و 20 بیمار برای دریافت پردنیزولون به طور تصادفی انتخاب شدند
[ترجمه ترگمان]بیست و دو بیمار برای دریافت رژیم غذایی ابتدایی و ۲۰ نفر برای دریافت prednisolone تلاش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The rate of relapse in elemental diet treated patients was higher than in those who had gained remission with prednisolone.
[ترجمه گوگل]میزان عود در بیماران تحت درمان با رژیم غذایی عنصری بیشتر از بیمارانی بود که با پردنیزولون بهبود یافته بودند
[ترجمه ترگمان]نرخ بازگشت در رژیم غذایی ابتدایی، نسبت به کسانی که بهبود یافته را با prednisolone به دست آورده بودند، بیشتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It can enhance creativity, as it brings us into touch with elemental emotions.
[ترجمه گوگل]این می تواند خلاقیت را افزایش دهد، زیرا ما را با احساسات اصلی در تماس می کند
[ترجمه ترگمان]آن می تواند خلاقیت را افزایش دهد، چون ما را در تماس با احساسات عنصری قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] اصلی، بسیط

انگلیسی به انگلیسی

• simple; basic; of the four basic elements of nature
elemental feelings and behaviour are simple and forceful; a literary word.

پیشنهاد کاربران

۱. بی امان. عنان گسیخته ۲. اساسی. بنیادی. اصولی ۳. عاطفی. احساساتی
مثال:
the elemental feelings such as fear
احساسات اساسی {و بنیادی} همچون ترس
اساس اولیه
elemental ( adj ) = بنیادی، ابتدایی، مقدماتی، اصلی، عنصری، پایه ای، معدنی، خالص

شیمی :عنصر

بپرس