effortless

/ˈefərtləs//ˈefətləs/

بی کوشش، آسان، ناکوش، بی دردسر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: effortlessly (adv.), effortlessness (n.)
• : تعریف: requiring or appearing to require little or no effort; easy.
مترادف: facile
متضاد: ambitious, arduous, demanding, difficult, laborious, onerous, painstaking, stilted, strenuous
مشابه: careless, downhill, easy, flowing, natural, painless, simple, soft, unconstrained, unforced

- He has an effortless swimming stroke.
[ترجمه سید عباس حسینی] او یک حرکت دست و پای آسان برای شنا ( کردن ) دارد.
|
[ترجمه گوگل] او یک سکته بدون زحمت در شنا دارد
[ترجمه ترگمان] او یک حرکت بدون تقلا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. In a single effortless motion, he scooped Frannie into his arms.
[ترجمه گوگل]با یک حرکت بی دردسر، فرنی را در آغوشش گرفت
[ترجمه ترگمان]او با یک حرکت سریع فرانی را بغل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Alexei rose to his feet with a single effortless movement.
[ترجمه گوگل]الکسی با یک حرکت بدون زحمت از جایش بلند شد
[ترجمه ترگمان]آلکسی با حرکتی بی زحمت از جا برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His movements were so graceful they seemed effortless.
[ترجمه گوگل]حرکات او به قدری زیبا بود که بی دردسر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]حرکاتش چنان زیبا بودند که به نظر راحت می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The whole ethos of the hotel is effortless service.
[ترجمه گوگل]تمام اخلاق هتل خدمات بدون زحمت است
[ترجمه ترگمان]تمام ویژگی های این هتل بدون تلاش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She plays with seemingly effortless skill.
[ترجمه گوگل]او با مهارتی به ظاهر بی دردسر بازی می کند
[ترجمه ترگمان]او با مهارت بی زحمت بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Burton made the jump look effortless.
[ترجمه محمد امین] برتون به راحتی پرید.
|
[ترجمه مرتضی طوسی] برتون پرشی ظاهرا آسان را انجام داد.
|
[ترجمه گوگل]برتون پرش را بدون دردسر جلوه داد
[ترجمه ترگمان]برتون پرش را بدون هیچ تلاشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When you watch her dance it looks so effortless.
[ترجمه ریحانه خانم] وقتی به به رقصیدن او نگاه میکنید آسان به نظر میرسد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی رقصش را تماشا می‌کنید، خیلی راحت به نظر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]وقتی رقص او را تماشا می کنید خیلی راحت به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was an actor of effortless charm.
[ترجمه هستی] او بازیگری با جذابیتی خودجوش بود.
|
[ترجمه گوگل]او بازیگری بود که جذابیت بی دردسر داشت
[ترجمه ترگمان]او یک هنرپیشه بدون کم ترین جذابیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He played the piece with effortless artistry.
[ترجمه گوگل]او این قطعه را با هنرمندی بدون زحمت نواخت
[ترجمه ترگمان]او این قطعه را با هنرمندی بدون زحمت بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He made playing the guitar look effortless.
[ترجمه گوگل]او نواختن گیتار را بی دردسر جلوه داد
[ترجمه ترگمان]او نواختن گیتار را بدون کم ترین تلاش انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She liked him above all for his effortless charm.
[ترجمه گوگل]او بیش از همه او را به خاطر جذابیت بی دردسرش دوست داشت
[ترجمه ترگمان]او را بیش از همه به خاطر افسون his دوست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a skilful and effortless mechanic.
[ترجمه گوگل]او مکانیک ماهر و بی تلاشی است
[ترجمه ترگمان]او یک مکانیک ماهر و راحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the drawing used here the effortless decision has been chosen in preference to the one that required a little more effort.
[ترجمه گوگل]در نقاشی استفاده شده در اینجا، تصمیم بی دردسر در اولویت انتخاب شده است تا تصمیمی که کمی تلاش بیشتری را می طلبد
[ترجمه ترگمان]در طراحی مورد استفاده در اینجا تصمیم بدون زحمت به اولویت مورد نیاز برای تلاش بیشتر انتخاب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Michael Banks was giving a performance of effortless authority.
[ترجمه گوگل]مایکل بنکس عملکردی با قدرت بدون زحمت ارائه می کرد
[ترجمه ترگمان](مایکل بنکس)عملکرد بدون تلاش خود را اعلام می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• without effort, with ease
you describe an action as effortless when it is achieved very easily.

پیشنهاد کاربران

تحسین برانگیز
Very easy
آسوده گرایی
I just wanna find a effortless job, that's it.
من فقط میخوام یه شغل بی دردسر پیدا کنم، همش همین.
بی دردسر،
بی زحمت،
راحت و آسون
If his tousled, textured mop looks effortless, that’s because once you’ve got the required length, it mostly is
سهل و ممتنع
خودکار

بدون دردسر و خیلی راحت و آسان به دلیل داشتن مهارت بسیار بالا
بدون دردسر
بی زحمت

بپرس