معنی: خورندهمعانی دیگر: غذا، خورد و خوراک، خوران، خوش خوراک، خوردنی (در برابر پختنی و غیره)، خوراکی، (به کار بردنی هنگام خوردن - وابسته به خوردن) غذاخوری، خوردن غذا، خورد و خوراک there is no better eating than fried chicken غذایی بهتر از مرغ سرخ کرده وجود ندارد خورنده، خوران eating cares دلواپسیهایی که درون را میخورد خوش خوراک، خوردنگاه eating house رستوران ارزان
• (2)تعریف: food, with reference to some specified quality.
- Wild duck makes excellent eating.
[ترجمه Tt] اردک وحشی خوردن غذا را عالی میداند.
|
[ترجمه گوگل] اردک وحشی غذا خوردن را عالی می کند [ترجمه ترگمان] اردک وحشی غذای عالی می خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1)تعریف: good for eating raw.
• (2)تعریف: used for eating.
- eating implements
[ترجمه خر] عن
|
[ترجمه ناشناس] خوردن
|
[ترجمه A] خوردن چیزی
|
[ترجمه گوگل] وسایل خوردن [ترجمه ترگمان] و implements را می خوردند، [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. eating cares
دلواپسی هایی که درون را میخورد.
2. eating corn is sweeter than feed corn
ذرت خوراکی از ذرت دامی شیرین تر است.
3. eating junk food disordered his digestive system
خوردن هله هوله دستگاه گوارش او را دچار اختلال کرد.
4. eating their team is a cinch
شکست دادن تیم آنها حتمی است.
5. eating utensils
ظروف غذاخوری
6. eating house
رستوران ارزان،خوردنگاه
7. after eating raw fish, i was overcome by nausea
پس از خوردن ماهی خام دچار تهوع شدم.
8. after eating the fish, i felt sick to my stomach
پس از خوردن ماهی احساس تهوع می کردم.
9. an eating place
محل خوردن،خوردنگاه
10. what's eating hassan?
حسن چشه ؟ (حسن چی اش می شود؟)
11. excess in eating
زیاده روی در خوراک
12. indulgence in eating
زیاده روی در خورد و خوراک
13. they were eating cherries and spitting out the pits
آنها گیلاس می خوردند و هسته ی آن را تف می کردند.
14. they were eating lunch and invited me to join in
آنها داشتند نهار می خوردند ومرا دعوت کردند که به آنها ملحق شوم.
15. waves keep eating away the shore
امواج مرتبا ساحل را فرسایش می دهند.
16. what are the eating and sleeping arrangements?
ترتیب خوراک و خوابیدن چگونه است (چیست)؟
17. a dog's chomp when eating a bone
صدای قرچ قرچ سگ هنگام خوردن استخوان
18. he minded nothing but eating and sleeping
جز خوردن و خوابیدن در فکر چیز دیگری نبود.
19. there is no better eating than fried chicken
غذایی بهتر از مرغ سرخ کرده وجود ندارد.
20. he was getting tired of eating prison slops
از خوردن آب زیپوهای زندان خسته شده بود.
21. last night, i indulged myself in eating and drinking
دیشب در خوردن و نوشیدن زیاده روی کردم.
22. the drug is ingested either by eating or by injection
این دارو را یا از راه خوردن یا از راه تزریق وارد بدن می کنند.
23. her painting depicts a man who is eating
نقاشی او مردی را نشان می دهد که در حال خوردن است.
24. the proof of the pudding is in the eating
مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار گوید
25. not a single fish of all the draft was good for eating
حتی یکی از ماهی های درون تور هم به درد خوردن نمی خورد.
26. Many of us may be eating food containing GM ingredients without realising it.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ما ممکن است بدون اینکه متوجه باشیم غذای حاوی مواد تراریخته می خوریم [ترجمه ترگمان]بسیاری از ما ممکن است غذایی داشته باشیم که حاوی افزودنی های اصلاح شده ژنتیکی بدون درک آن باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]حوصله خوردن ندارم [ترجمه ترگمان]احساس غذا خوردن ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. Snails have been eating our lettuces.
[ترجمه مصطفی] حلزون ها کاهو میخورند
|
[ترجمه گوگل]حلزون ها کاهوی ما را می خوردند [ترجمه ترگمان]snails کاهو را می خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. It is a downmarket eating house, seating about 60.
[ترجمه گوگل]این یک خانه غذاخوری در بازار پایین است که حدود 60 نفر ظرفیت دارد [ترجمه ترگمان]این خانه یک خانه غذا خوری است که حدود ۶۰ صندلی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. The idea of eating raw shellfish nauseates me.
[ترجمه فاطمه عبدی] فکر خوردن صدف خام حالمو بهم می زنه.
|
[ترجمه گوگل]ایده خوردن صدف خام باعث تهوع من می شود [ترجمه ترگمان]فکر خوردن صدف خام با من است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
خورنده (صفت)
corrosive, eating
انگلیسی به انگلیسی
• act of consuming food, chewing and swallowing an eating apple or pear is one that is usually eaten raw rather than cooked.