صفت ( adjective )
• (1) تعریف: having or showing a serious intention or manner.
• مترادف: deliberate, intent, serious, sober, solemn, staid
• متضاد: frivolous, ironic
• مشابه: determined, diligent, fervent, grave, purposeful, resolute, sober-minded
• مترادف: deliberate, intent, serious, sober, solemn, staid
• متضاد: frivolous, ironic
• مشابه: determined, diligent, fervent, grave, purposeful, resolute, sober-minded
- We thought he was joking at first, but his earnest expression showed us he was not.
[ترجمه گوگل] ما ابتدا فکر میکردیم که او شوخی میکند، اما بیان جدی او به ما نشان داد که اینطور نیست
[ترجمه ترگمان] ما فکر می کردیم که او اول شوخی می کند، اما چهره جدی او به ما نشان می داد که این طور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما فکر می کردیم که او اول شوخی می کند، اما چهره جدی او به ما نشان می داد که این طور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having or showing deep concern or sincerity.
• مترادف: heartfelt, honest, sincere
• متضاد: halfhearted, insincere, ironic
• مشابه: fervent, forthright, solemn, thoughtful, wholehearted
• مترادف: heartfelt, honest, sincere
• متضاد: halfhearted, insincere, ironic
• مشابه: fervent, forthright, solemn, thoughtful, wholehearted
- The country's leader made an earnest plea for peace.
[ترجمه گوگل] رهبر این کشور یک درخواست جدی برای صلح کرد
[ترجمه ترگمان] رهبر این کشور یک درخواست جدی برای صلح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رهبر این کشور یک درخواست جدی برای صلح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was such an earnest person that she easily won the people's hearts.
[ترجمه FarzinP] او آنقدر صادق بودکهبه آسانی دل مردم را می ربود.|
[ترجمه گوگل] آنقدر آدم جدی بود که به راحتی دل مردم را به دست آورد[ترجمه ترگمان] او چنان جدی بود که به آسانی قلب مردم را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: earnestly (adv.), earnestness (n.)
مشتقات: earnestly (adv.), earnestness (n.)
• : تعریف: complete seriousness.
• مترادف: seriousness, sobriety, solemnity
• متضاد: jest
• مشابه: deliberation, intention, soberness
• مترادف: seriousness, sobriety, solemnity
• متضاد: jest
• مشابه: deliberation, intention, soberness
- When he finally set to work in earnest, he finished rapidly.
[ترجمه گوگل] وقتی بالاخره به طور جدی دست به کار شد، به سرعت کار را تمام کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی که کارش را با جدیت تمام کرد، به سرعت کارش را تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی که کارش را با جدیت تمام کرد، به سرعت کارش را تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a partial payment from a buyer to confirm a purchase agreement.
• مترادف: binder, deposit
• مشابه: advance, installment, pledge
• مترادف: binder, deposit
• مشابه: advance, installment, pledge
• (2) تعریف: any similar pledge, assurance, or the like.
• مترادف: assurance, guaranty, pledge, warrant
• مشابه: advance, binder, collateral, deposit, devout, gage, promise
• مترادف: assurance, guaranty, pledge, warrant
• مشابه: advance, binder, collateral, deposit, devout, gage, promise
- I offer this ring as an earnest of my intentions.
[ترجمه گوگل] من این انگشتر را به عنوان نیت جدی خود تقدیم می کنم
[ترجمه ترگمان] من این حلقه را به عنوان یک منظور جدی پیشنهاد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من این حلقه را به عنوان یک منظور جدی پیشنهاد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید