earnest

/ˈɜːrnəst//ˈɜːnɪst/

معنی: وثیقه، بیعانه، صمیمانه، سنگین، دلگرم، جدی، با حرارت، مشتاق، مهم
معانی دیگر: جدی و ساعی، کوشا و صمیمی، دارای خلوص نیت و پشتکار، بی آلایش، صادقانه، مهم (در مقابل جزئی یا ناچیز)، پر اهمیت، نشانه، پیش آگهی، پیشداد، پیش درآمد، پیش پرداخت، پذیرانه، ارمون (بیشتر می گویند: earnest money)، علاقه شدید به چیزی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having or showing a serious intention or manner.
مترادف: deliberate, intent, serious, sober, solemn, staid
متضاد: frivolous, ironic
مشابه: determined, diligent, fervent, grave, purposeful, resolute, sober-minded

- We thought he was joking at first, but his earnest expression showed us he was not.
[ترجمه گوگل] ما ابتدا فکر می‌کردیم که او شوخی می‌کند، اما بیان جدی او به ما نشان داد که اینطور نیست
[ترجمه ترگمان] ما فکر می کردیم که او اول شوخی می کند، اما چهره جدی او به ما نشان می داد که این طور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having or showing deep concern or sincerity.
مترادف: heartfelt, honest, sincere
متضاد: halfhearted, insincere, ironic
مشابه: fervent, forthright, solemn, thoughtful, wholehearted

- The country's leader made an earnest plea for peace.
[ترجمه گوگل] رهبر این کشور یک درخواست جدی برای صلح کرد
[ترجمه ترگمان] رهبر این کشور یک درخواست جدی برای صلح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was such an earnest person that she easily won the people's hearts.
[ترجمه FarzinP] او آنقدر صادق بودکهبه آسانی دل مردم را می ربود.
|
[ترجمه گوگل] آنقدر آدم جدی بود که به راحتی دل مردم را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] او چنان جدی بود که به آسانی قلب مردم را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: earnestly (adv.), earnestness (n.)
• : تعریف: complete seriousness.
مترادف: seriousness, sobriety, solemnity
متضاد: jest
مشابه: deliberation, intention, soberness

- When he finally set to work in earnest, he finished rapidly.
[ترجمه گوگل] وقتی بالاخره به طور جدی دست به کار شد، به سرعت کار را تمام کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی که کارش را با جدیت تمام کرد، به سرعت کارش را تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a partial payment from a buyer to confirm a purchase agreement.
مترادف: binder, deposit
مشابه: advance, installment, pledge

(2) تعریف: any similar pledge, assurance, or the like.
مترادف: assurance, guaranty, pledge, warrant
مشابه: advance, binder, collateral, deposit, devout, gage, promise

- I offer this ring as an earnest of my intentions.
[ترجمه گوگل] من این انگشتر را به عنوان نیت جدی خود تقدیم می کنم
[ترجمه ترگمان] من این حلقه را به عنوان یک منظور جدی پیشنهاد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. earnest attention
توجه صادقانه

2. an earnest appeal
درخواست جدی (از روی خلوص نیت)

3. in earnest
1- جدی،بی شوخی

4. his speech which was an earnest of prosperity in the near future
سخنرانی او که نشانه ای از رونق در آینده ی نزدیک بود

5. (longfellow) life is real, life is earnest
زندگی واقعی است - زندگی پر اهمیت است.

6. he said it in play, not in earnest
آن حرف را به شوخی گفت،نه جدی.

7. when he threatened to kick us out, he was in dead earnest
وقتی که ما را تهدید به اخراج کرد کاملا جدی حرف می زد.

8. Campaigning will begin in earnest tomorrow.
[ترجمه گوگل]کمپین از فردا به طور جدی آغاز می شود
[ترجمه ترگمان]فردا با جدیت شروع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a very earnest young man.
[ترجمه گوگل]او یک جوان بسیار جدی بود
[ترجمه ترگمان]جوان بسیار جدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Life is real, life is earnest.
[ترجمه Bhri] زندگی واقعی است، زندگی جدی است
|
[ترجمه گوگل]زندگی واقعی است، زندگی جدی است
[ترجمه ترگمان]زندگی واقعی است، زندگی جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As an earnest of my good intentions I will reconsider your request.
[ترجمه گوگل]به عنوان جدی نیت خوبم در درخواست شما تجدید نظر خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان حسن نیت و حسن نیت من درباره درخواست شما تجدید نظر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm sure he was in earnest when he said he wanted to marry her.
[ترجمه گوگل]مطمئنم وقتی گفت که می خواهد با او ازدواج کند، جدی بود
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او جدی بود که گفت می خواهد با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That was when our troubles started in earnest.
[ترجمه گوگل]آن زمان بود که مشکلات ما به طور جدی شروع شد
[ترجمه ترگمان]این بود که مشکلات ما جدی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Robert is a very earnest young man; you can trust him.
[ترجمه گوگل]رابرت یک مرد جوان بسیار جدی است می توانید به او اعتماد کنید
[ترجمه ترگمان]رابرت جوان خیلی جدی است، تو می توانی به او اعتماد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was in earnest when he said he was leaving Beijing.
[ترجمه گوگل]او وقتی گفت که پکن را ترک می کند، جدی بود
[ترجمه ترگمان]وقتی گفت که او پکن را ترک می کند، کاملا جدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وثیقه (اسم)
surety, earnest, gage, gauge, assurance, security, guarantee, guaranty, pledge, caution, premium, pawn, hostage

بیعانه (اسم)
earnest, deposit, pledge, earnest money

صمیمانه (صفت)
earnest, inmost, hearty, devotional, matey, heart-whole

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

دلگرم (صفت)
earnest, confident

جدی (صفت)
rigid, serious, acting, energetic, earnest, solemn, drastic, grand, stickler, uncanny, bona fide, demure, sedate, sobersided

با حرارت (صفت)
strenuous, earnest, hot, adust, fervent, ebullient, hot-blooded, warm, hipped-up

مشتاق (صفت)
anxious, impatient, willing, longing, strenuous, earnest, studious, keen, agog, solicitous, eager, enthusiastic, aspiring, avid, wistful, desirous, appetent, fond, thirsty, lickerish, athirst, hungry, breathless, fervid, full of desire, perfervid, raring, wishful

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

انگلیسی به انگلیسی

• man's name
seriousness, industriousness
serious, sober; sincere, fervent, eager
earnest people are very serious and sincere in what they say and do.
if you are in earnest, you are sincere.
if something happens in earnest, it happens with much more effort and determination than before.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : earnestness
✅️ صفت ( adjective ) : earnest
✅️ قید ( adverb ) : earnestly
earnest \ ˈ3r - n3st \ adjective and noun
adjective: characterized by a firm belief in the validity of one’s own opinions
adjective: devout or heartfelt
adjective: not distracted; focused on a particular goal
...
[مشاهده متن کامل]

noun: something of value given by one person to another to bind a contract

دوآتشه
مثال: Earnest fan
تا سرحد مرگ، تا آخرین حد ، جدی
Earnest battle= نبرد تا سر حد مرگ
صادق
پاکار و جدی، کاری
Earnest money
پیش پرداخت
رسمی
خیلی جدی و رک
جدی
مثل نمایشنامه اسکار وایلد به نام:
اهمیت جدی بودن
The importance of being earnest

بپرس