dynamic

/daɪˈnæmɪk//daɪˈnæmɪk/

معنی: جنباننده، شخص پرانرژی، پویا، حرکتی، وابسته به نیروی محرکه
معانی دیگر: پویا (در مقابل: ایستا - static)، متحرک، نوند، بشولنده، پر نیرو، پر توان، پر اشتیاق و حرارت، پرجنب و جوش، پرتکاپو، پربازده، پردگرگونی، (کامپیوتر) پویا، (الکترونیک - بلندگو و غیره) دینامیک، وابسته به پویایی شناسی، پویایی (dynamical هم می گویند)

جمله های نمونه

1. dynamic microphone
میکروفن دینامیک (قوی)

2. dynamic relocation
جابجایی پویا

3. dynamic storage
حافظه ی پویا

4. dynamic psychology
روان شناسی پویا

5. a dynamic population
جمعیت دایما در تغییر

6. the dynamic force that moves a cart
نیروی پویا که ارابه را به حرکت درمی آورد

7. the dynamic theory of heat
نظریه ی پویایی حرارت

8. his brother is a dynamic man
برادرش مرد پرتکاپویی است.

9. He seemed a dynamic and energetic leader.
[ترجمه 🖤MANI🖤] او یک رهبر فعال و پرانرژی به نظر می رسید
|
[ترجمه گوگل]او یک رهبر پویا و پرانرژی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او یک رهبر پویا و فعال به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه 🖤MANI🖤] امیدواریم از دیکشنری جمله ای آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز ترقی و پیشرفت کنید!
|
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jones favours a dynamic, hands-on style of management.
[ترجمه 🖤MANI🖤] جونز سبکی از مدیریت فعال و با حرمت نفس ( وقتی کسی خودش کار هارا انجام میدهد ) را ترجیح میدهد.
|
[ترجمه گوگل]جونز طرفدار یک سبک مدیریتی پویا و عملی است
[ترجمه ترگمان]جونز طرفدار یک روش مدیریت پویا و پویا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a dynamic world.
[ترجمه 🖤MANI🖤] این دنیایی پر جنب و جوش است.
|
[ترجمه گوگل]این یک دنیای پویا است
[ترجمه ترگمان]این یک دنیای پویا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The programme is 90 minutes of dynamic Indian folk dance, live music and storytelling.
[ترجمه 🖤MANI🖤] این برنامه ۹۰ دقیقه از رقص پرانرژی قوم هندی , موسیقی زنده و داستان سرایی است.
|
[ترجمه گوگل]این برنامه 90 دقیقه رقص محلی پویا هند، موسیقی زنده و داستان سرایی است
[ترجمه ترگمان]این برنامه ۹۰ دقیقه رقص سنتی هندی، موسیقی زنده و داستان سرایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a dynamic personality in the business world.
[ترجمه 🖤MANI🖤] او یک چهره فعال در جهان تجارت بود.
|
[ترجمه گوگل]او شخصیتی پویا در دنیای تجارت بود
[ترجمه ترگمان]او شخصیت پویا در دنیای کسب وکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We need a dynamic expansion of trade with other countries.
[ترجمه 🖤MANI🖤] ما به توسعه ای فعال در بازرگانی با دیگر کشور ها نیازمندیم.
|
[ترجمه گوگل]ما به گسترش پویا تجارت با سایر کشورها نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]ما به توسعه پویای تجارت با کشورهای دیگر نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. These countries are characterized by highly dynamic economies.
[ترجمه 🖤MANI🖤] این کشورهابه عنوان اقتصاد های شدیدا پویا تعریف می شوند.
|
[ترجمه گوگل]این کشورها دارای اقتصادهای بسیار پویا هستند
[ترجمه ترگمان]این کشورها با اقتصادهای بسیار پویا توصیف می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The dynamic of the market demands constant change and adjustment.
[ترجمه 🖤MANI🖤] پویایی بازار , تحول و تعدیل دائمی می طلبد.
|
[ترجمه گوگل]پویایی بازار مستلزم تغییر و تعدیل دائمی است
[ترجمه ترگمان]پویایی بازار نیازمند تغییر و سازگاری ثابت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This is a dynamic period in history.
[ترجمه 🖤MANI🖤] این یک عصر پرتکاپو در تاریخ است.
|
[ترجمه گوگل]این یک دوره پویا در تاریخ است
[ترجمه ترگمان]این یک دوره پویا در تاریخ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنباننده (اسم)
impellent, dynamic

شخص پرانرژی (اسم)
dynamic

پویا (صفت)
searching, running, seeking, dynamic

حرکتی (صفت)
dynamic

وابسته به نیروی محرکه (صفت)
dynamic, kinetic

تخصصی

[شیمی] پویا، دینامیک (در مقابل : ایستا static)
[سینما] پرتحرک - متحرک - مستقل - هیجانی - پویا
[عمران و معماری] پویا - جنبشی - دینامیک - دینامیکی
[کامپیوتر] پویا
[برق و الکترونیک] پویا، دینامیک
[صنعت] پویا، متحرک، دینامیک
[ریاضیات] متحرک، متغیر، پویا، دینامیک
[آب و خاک] پویا، دینامیک

انگلیسی به انگلیسی

• forceful, energetic, vigorous, spirited
a dynamic person is full of energy and purpose.
the dynamics of a society or a situation are the forces that cause it to change.

پیشنهاد کاربران

تحولات
توازن قدرت
Dynamic jobs
اصطلاح صفتی به معنای مشاغل پر تحرک
در جایگاه اسم، خاصه در متون روانشناسی، به معنای آن نیروهای نامرئی است که روابط بین افراد در یک گروه را کنترل و هدایت می کند، چه در جهت ثبات، چه به سمت تغییر.
روند/رَویه هم معنی میده
در متون روان شناسی، پویا/پویایی/پویشی
بسیار متغیر، پویا
dynamic: پویا، متحرک
dynamic lines: خطوط پویا، خطوط متحرک
dynamic: پویا، دینامیک
dynamic application: کاربردهای دینامیک
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: powerful
مناسبات
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dynamize
✅️ اسم ( noun ) : dynamo / dynamism / dynamic / dynamics
✅️ صفت ( adjective ) : dynamic
✅️ قید ( adverb ) : dynamically
رابطه
Powerful
the way that two or more people behave with each other because of a particular situation
به معنی "متناسب" هم می تونه باشه
معادله
رفتار
رویداد
تحرک
تحریک
روند
رویّه
فعال_غیرساکن ( دائما درحرکت ) _متحرک ( غیرثابت )
فعال شدن
شور و حال
بعضی جاها در جایگاه اسم ( noun ) معنی تغییر میده
توسعه
پویایی
درمورد غذا مقوی هم معنی میده
سیال
تعامل
تحرک
جریان
مسیر
جنبه ، بعد
ساز و کار
پویا
pschodynamic = روان پویشی
سازوکار، رَویه، روند، روال
( بررسی نحوه تعامل میان اجزاء )
Energetic
Spirited
Active
Lively
Zestful
فعال و پر انرژی و پرتکاپو
سر زنده و پر شور و حرارت
Energetic
Spirited
Active
Lively
Zestful
فرد فعال و پر انرژی و پرتکاپو
فرد سر زنده و پر شور و حرارت

متغیر
۱. پر از انرژی و ایده های نوین و مصمم به موفقیت
۲. پیوسته در حال تغییر یا جنبش
۳. مربوط به نیرو یا فشاری که باعث حرکت میشه ( دینامیک یکی از شاخه های مکانیک است که خود مکانیک شاخه ای از فیزیک است )
۴. پرانرژی / پویا / فعال / جنبان / نیرومند / متغیر / تلاطمی / آشوبناک / متحرک
dynamic
نخست واکافت این واژه:
dynamic: dyn - am - ic
dyn = این ریشه واژه همان : تَوان پارسی است که در گَپ و گفت ها به سورَت ( صورت ) : تون در می آید که dyn لاتین است ، ما می گوییم : مَن می تونم ( مَن می تَوانَم )
...
[مشاهده متن کامل]

am = پسوند نام ساز آریایی مانند :
تَمام : تَم - آم
تَم = هَم ، هَمه
آم = پسوند نام ساز
ic - = پسوند کهن ایک پارسی در واژه هایی چون :
نزدیک ، تاریک ، باریک. . .
که در پارسی تو به - ایز دگریده شده ، مانند :
پاکیز ، مَویز ، کاریز. . .
اگر بخاهیم گرته برداری کنیم :
تونامیز ، تَوانامیز یا تَوانیز ، تونیز
واژهء آلمانی dynamic
kraftgeladen = از نیرو بار شده ، پُرشده از نیرو
مینهء درست dynam تَوان نَهُفته است ، می توان پیشوند نازایا و ناکُنای ( غیر فعال ) نِ به مینهء پایین که در
نگریستن، نواختن ، نشستن، نمودن. . . به کار می رود را دوباره زایا ساخت و آن را با کارواژهء تَوانستن آمیزاند :
نِتَوانستَن، نِتَوانیدن یا نِتونِستن، نِتونیدن
یا پیشوند : اَن به مینهء درون در کارواژه هایی مِسل:
انداختن ، انگیختن ، اندودن، اندوختن. . . رادوباره به کار گرفت : اَنتَوانستن ، اَنتَوانیدن ، اَتونِستَن ، اَنتونیدن

نیروبخش، انرژی بخش، انگیزه بخش
کنش، نیرو، پربازدهی
پویا شناور
دائما در حال تغییر
شخص پرانرژی
Energy Strength
In absolute peace and joy
در آرامش و شادابی مطلق
پربازده
- محرک
- جذاب
فعالیت ( در صورت اسم بودن )
پر انرژی
پویا، پویایی
زنده ، سرزنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس