duck

/ˈdək//dʌk/

معنی: غوطه، اردک، مرغابی، غوص، اردک ماده، غوص کردن، زیر اب رفتن، غوطه ور ساختن، غوطه زدن، غوطهور شدن
معانی دیگر: (امریکا - خودمانی) آدم، شخص، کس، (جانورشناسی) مرغابی، اردک (نام کلی چندین گونه مرغ آبزی که منقار سر پهن و پای کوتاه و انگشتان پرده دار دارند)، مرغابی ماده (مرغابی نر: drake)، (انگلیس - خودمانی) عزیزم، جونم، (برای مدت کوتاه) زیر آب کردن یا رفتن، غوطه دادن یا خوردن، جا خالی دادن، پس کشیدن، (عامیانه) از زیر کار در رفتن، (انجام وظیفه و غیره) کوتاهی کردن، به سرعت داخل یا خارج شدن (با: in یا out)، (پارچه) کرباس نازک، (امریکا - خودمانی - جنگ دوم جهانی) خودرو خاکی - آبی (اتومبیلی که هم در آب و هم در خشکی حرکت می کند)، غو­ کردن

جمله های نمونه

1. duck eggs do not preserve for too long
تخم مرغابی را نمی شود زیاد نگهداشت.

2. please don't duck me, i have an earache
خواهش می کنم مرا غوطه ندهید گوش درد دارم.

3. the shot duck got lost, but the hunting dog retrieved it (for the hunter)
مرغابی تیرخورده گم شد ولی سگ شکاری آن را (برای شکارچی) بازآورد.

4. to wing a duck
به بال اردک تیر زدن

5. take to something like duck to water
خیلی خوب آموختن،مثل آب انجام دادن

6. that plan is a dead duck
شکست آن نقشه حتمی است.

7. No parent can duck out of his duty to his children.
[ترجمه منا جهانبخشی] هیچ پدر و مادری نمی تواند از زیر بار مسئولیتی که در قبال فرزندانش دارد، سر باز بزند.
|
[ترجمه .....] هیچ پدر و مادری نمی توانند وظیفه خودشان را به به فرزندانشان بدهند
|
[ترجمه شان] هیچ پدر و مادری نمی تواند از وظیفه ای که در قبال فرزندانشان دارند، شانه خالی کند ( سر، باز زند )
|
[ترجمه گوگل]هیچ پدر و مادری نمی تواند از وظایف خود در قبال فرزندان خود کوتاه بیاید
[ترجمه ترگمان]هیچ پدری نمیتونه وظیفه اش رو به بچه هاش تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You have to duck down here.
[ترجمه گوگل]باید اینجا رد بشی
[ترجمه ترگمان] تو باید اینجا استراحت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She took to dancing like a duck to water.
[ترجمه شان] او همانند یک اردک بر روی آب، می رقصید.
|
[ترجمه گوگل]او مانند اردک به آب رقصید
[ترجمه ترگمان]او مثل یک اردک در حال رقصیدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She chose a bench beside the duck pond and sat down.
[ترجمه گوگل]نیمکتی کنار حوض اردک انتخاب کرد و نشست
[ترجمه ترگمان]او یک نیمکت کنار استخر اردک ها را انتخاب کرد و نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nancy knew she'd be a sitting duck when she raised the trap door.
[ترجمه ] نانسی میدانست که وقتی در تله را بلند کند یک اردک زیر آن است.
|
[ترجمه گوگل]نانسی می‌دانست که وقتی در تله را بالا می‌برد، یک اردک نشسته خواهد بود
[ترجمه ترگمان]نانسی می دانست که وقتی در تله را بلند می کند، او یک اردک نشسته خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A rubber duck floated in the bath.
[ترجمه گوگل]یک اردک لاستیکی در حمام شناور بود
[ترجمه ترگمان]یک اردک پلاستیکی در حمام موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can't duck out of your responsibilities.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید از مسئولیت های خود دور شوید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی از مسئولیت خودت سر در بیاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I bought her a toy duck that ran upon little wheels.
[ترجمه گوگل]من برایش یک اردک اسباب بازی خریدم که روی چرخ های کوچک می چرخید
[ترجمه ترگمان]من براش یه اردک اسباب بازی گرفتم که روی چرخ کوچیک چرخ می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The old duck quacked and quacked so I hardly slept a wink last night.
[ترجمه گوگل]اردک پیر غوغا می کرد و به همین دلیل دیشب به سختی یک چشمک خوابیدم
[ترجمه ترگمان]اردک پیر خود را با صدای مخصوص خود خواند و من دیشب به سختی خوابیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Shall we have chicken or duck for dinner?
[ترجمه گوگل]برای شام مرغ یا اردک بخوریم؟
[ترجمه ترگمان]شام یا مرغابی برای شام بخوریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Duck your head down!
[ترجمه گوگل]سرت را پایین بیاور!
[ترجمه ترگمان]سرتو بدزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He had to duck as he came through the door.
[ترجمه دکتر هادی] وقتی از در وارد شد مجبور شد سرش را بدزدد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی از در عبور می کرد، مجبور شد اردک بزند
[ترجمه ترگمان]وقتی از در وارد شد، مجبور بود سرش را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غوطه (اسم)
plunge, duck, dive

اردک (اسم)
duck

مرغابی (اسم)
duck, redshank

غوص (اسم)
duck

اردک ماده (اسم)
duck

غوص کردن (فعل)
duck, skin-dive

زیر اب رفتن (فعل)
duck

غوطه ور ساختن (فعل)
soak, submerge, submerse, cause to dive, plunge, duck

غوطه زدن (فعل)
plunge, duck, dive

غوطه ور شدن (فعل)
plunge, duck, dive

تخصصی

[نساجی] پارچه کتانی محکمی که در وسط تسمه نقاله استفاده می شود - برزنت - کرباس - پارچه محکم با بافت خشن
[] آب گذر

انگلیسی به انگلیسی

• type of swimming bird; score of zero; sweetheart, love (term of endearment); bending over
thrust under water, dunk, immerse; crouch, stoop, dodge
a duck is a common water bird with short legs, webbed feet, and a large flat beak.
duck refers to the meat of a duck when it is cooked and eaten.
if you duck, you move your head quickly downwards to avoid something that is in your way or that is going to hit you, or to avoid being seen.
if you duck into a place, you move there quickly, usually in order to escape danger.
if you duck a responsibility or duty, you avoid it.
see also lame duck, ducking.
if you duck out of something that you are supposed to do, or if you duck out, you avoid doing it.

پیشنهاد کاربران

معنی قایم شدن هم می دهد
Duck your head!
سرت رو بدزد!
فرو کردن به داخل آب
To avoid or evade something by quickly moving out of the way. “Duck” implies a sudden, swift movement to avoid being hit or caught.
پرهیز کردن یا طفره رفتن از چیزی با دور شدن سریع از چیزی مشکل و سخت.
...
[مشاهده متن کامل]

به معنای یک حرکت ناگهانی و سریع برای جلوگیری از ضربه خوردن یا گرفتار شدن است.
مثال؛
For instance, in a game of dodgeball, players must duck to avoid being hit by the ball.
A person might duck to avoid getting splashed by a passing car on a rainy day.
In a heated argument, someone might duck a difficult question by redirecting the conversation.

duck ( n ) ( dʌk ) =a common bird that lives on or near water and has short legs, webbed feet, and a wide beak.
duck
Sitting duck out there چاره ای وجودنداره
از زیر کار در رفتن
زیرآبی رفتن
اردک , مرغابی ؛ جا خالی دادن ؛ زیر آب کردن
– Some ducks swimming on a pond
– I saw the ball hurtling towards me and ducked down
– The boys were splashing about and ducking each other in the pool
duck یه اصطلاح هم هست. گاهی برای سر به زیر انداختن هم از این کلمه استفاده میشود. مثلاً وقتی نمی خواهیم بچه ها صحنه ای را ببینند از این کلمه استفاده می شود و منظور این هست که سریع سرتون را بندازین پایین.
پیچوندن
duck it:بپیچونش
( از زیر کار در رفتن هم اومده و همچنین زیر آبی رفتن )
!Duck
سرتو بدزد !

duck behind sth or someone
پشت کسی یا چیزی پنهان گرفتن
اردک ، گوشت اردک.
Duck:A meat that it make from duck.
قل خوردن
you cant duck me for ever
نمیتونی منو واسه همیشه بپیچونی
_پیچوندن_
🦆🦆 اردک
سریع حرکت کردن
جا خالی دادن
پرهیز کردن . نخوردن
گوشت اردک
اردک
Duck به عنوان فعل :
۱ - آب دادن کسی در استخر به عنوان شوخی ( سر کسی را به زیر آب بردن یا بدن کسی را در آب فرو کردن برای شوخی )
۲ - جاخالی دادن انسان ( برای غیر انسان مثل جاخالی دادن با ماشین و. . . کاربرد ندارد )
مثلا فلانی سرش را خم کرد تا به درخت نخوره
به معنی اردکه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس