drudge

/ˈdrədʒ//drʌdʒ/

معنی: خرحمالی کردن
معانی دیگر: کار سخت و بدنی کردن، زحمت کش، جان کن، مزدورجان کن، جان کندن، بیمیلانه کارکردن

جمله های نمونه

1. to earn a living, i had to drudge all day
برای امرار معاش مجبور بودم تمام روز خرکاری کنم.

2. I feel like a real drudge — I've done nothing but clean all day!
[ترجمه گوگل]من احساس می‌کنم یک آدم بی‌حرکتی واقعی هستم - من در تمام روز کاری جز تمیز کردن انجام نداده‌ام!
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که یک مزدور واقعی هستم - من هیچ کاری جز تمیز کردن تمام روز انجام نداده ام!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I wouldn't wish to have my son drudge all his life.
[ترجمه علی جادری] من نمی خوام که پسرم همه عمرش را جان بکند.
|
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم پسرم تمام عمرش را هول کند
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم که پسرم در تمام عمرش جان بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Surely one of thee needs a drudge?
[ترجمه گوگل]مطمئنا یکی از شما نیاز به طاقت فرسا دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است یکی از شما به یک drudge احتیاج داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some drudge in the post office wouldn't give me any tape for my package.
[ترجمه گوگل]یکسری زحمت در اداره پست هیچ نواری برای بسته ام به من نمی داد
[ترجمه ترگمان]یک نفر در اداره پست برای بسته من یک نوار به من نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How can I let you be a drudge!
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم به تو اجازه بدهم که آدم خرافاتی باشی!
[ترجمه ترگمان]چه طور می توانم به شما اجازه دهم که a شوید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's the family drudge, poor little soul – a Cinderella without a fairy godmother.
[ترجمه گوگل]او یک سیندرلا بدون مادرخوانده پری است
[ترجمه ترگمان]اون خانواده drudge، جان کوچولوی بیچاره، یک سیندرلا بدون مادر تعمیدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Money can only be the useful drudge of things immeasurably higher than itself.
[ترجمه گوگل]پول فقط می تواند کار مفید چیزهایی باشد که بی اندازه بالاتر از خودش است
[ترجمه ترگمان]پول فقط می تواند the مفید چیزها باشد که به مراتب بالاتر از خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm a poor, miserable, forlorn drudge; I shall only drag you down with me.
[ترجمه گوگل]من یک آدم فقیر، بدبخت و بیچاره هستم من فقط تو را با خود به پایین می کشم
[ترجمه ترگمان]من بدبخت و درمانده و درمانده هستم و فقط تو را با خودم نابود خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am a disappointed drudge, sir.
[ترجمه گوگل]من یک آدم ناامید هستم، قربان
[ترجمه ترگمان]من disappointed هستم، قربان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One who does menial work ; a drudge.
[ترجمه گوگل]کسی که کارهای پست می کند; یک دلتنگی
[ترجمه ترگمان]یکی از کسانی که کار پست و پست انجام می دهد، a است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All libraries, like the brains of a drudge at examination time, are grave yards of learning.
[ترجمه گوگل]همه کتابخانه‌ها، مانند مغز آدم‌های سرگردان در زمان امتحان، گورستانی برای یادگیری هستند
[ترجمه ترگمان]همه libraries، مانند مغز یک جان drudge در زمان examination، yards یادگیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I would be content to drudge in earth, easing my heart's disgrace.
[ترجمه گوگل]راضی می شوم که در زمین بچرخم و آبروی دلم را کم کنم
[ترجمه ترگمان]من راضی خواهم شد که در زمین drudge و از ننگ قلبم جلوگیری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lexicographers drudge all day long.
[ترجمه گوگل]فرهنگ نویسان در تمام طول روز سختی می کشند
[ترجمه ترگمان]Lexicographers در تمام طول روز جان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرحمالی کردن (فعل)
slog, moil, fag, plod, drudge

انگلیسی به انگلیسی

• toil, slave, labor, work hard
a drudge is someone who has to do a lot of uninteresting work. it is also used to refer to a task which is uninteresting but necessary.

پیشنهاد کاربران

1. خر حمال 2. خر حمالی کردن. جان کندن
مثال:
a drudge who slaved for her employer
یک خر حمالی که برای کارفرمایش جان می کند.
کارگر بی جیره و مواجب، ادم خرکار/خرحمال
خرکاری کردن، بیش از حد کار کردن

بپرس