drift

/ˈdrɪft//drɪft/

معنی: جسم شناور، راندگی، توده باد اورده، برف باداورده، جریان اهسته، توده شدن، یخ رفت، بی اراده کار کردن، بی مقصد رفتن، دستخوش پیشامد بودن، جمع شدن
معانی دیگر: (حرکت کردن با جریان آب یا هوا یا وضعیت و غیره) حرکت (معمولا تدریجی)، جنبه، رانش، (انحراف کشتی و هواپیما و غیره از مسیر در اثر باد و غیره) کژرفت، اریب روی، (تغییر جهت تدریجی به سوی خاصی) گرایش، تمایل، فحوای کلام، مفهوم سخن، درونمایه، چم، (هر چیزی که در اثر جریان آب یا باد و غیره انباشته شده باشد) بادانباشت، پشته، تل، آب انباشت، بادآورد، آب آورد، رانه، برف انباشت، انباشت، (با باد یا آب و غیره) رانده شدن، راندن، به حرکت درآوردن یا درآمدن، بی هدف حرکت کردن، دستخوش حوادث شدن یا بودن، سرگردان بودن، مرتب (شغل یا خانه و غیره) عوض کردن، یک جا بند نشدن، (در اثر باد یا جریان آب و غیره) انباشته شدن، رانده شدن یا کردن، انباشت شدن یا کردن، پشته شدن یا کردن، تل شدن یا کردن، (غرب امریکا - گله ی گاو و غیره) سرخود حرکت کردن، چراکنان رفتن، گله، (مسیری که چیزی در آن رانده یا حمل می شود) گذرگاه، گذرراه، (الکترونیک - تغییر در خروجی یک مدار الکتریکی) تغییر ولتاژ، دگرگونی جریان، (مکانیک) سنبه، گشادکن، (زبان - شناسی) رانش، (معدن) تونل افقی، نقب رابط (که دو تونل را به هم وصل می کند)، معنی، مقصود

جمله های نمونه

1. drift apart
کم کم از هم جدا شدن،کم کم با هم غریبه شدن

2. drift off to sleep
کم کم به خواب رفتن،در خواب فرورفتن،چرت زدن

3. a drift of hogs
گله ی خوک

4. harbor drift had gathered into ugly, floating masses
رانه های بندرگاه به صورت توده های شناور زشتی در آمده بود.

5. the drift of the wind
رانش باد

6. a slow drift toward war
حرکت تدریجی به سوی جنگ

7. the easterly drift of the airplane as a result of wind
انحراف هواپیما به خاور در اثر باد

8. carried by the drift of the tide
حمل شده توسط رانش جزر و مد

9. there was a drift of newspapers around my feet
توده ای از روزنامه که باد آورده بود در اطراف پایم انباشته شده بود.

10. we see the drift of his thoughts in his books
گرایش افکار او را در آثارش می بینیم.

11. a survey of the drift of 20th century poetry
بررسی گرایش شعر سده ی بیستم

12. sorry, i don't get your drift
ببخشید،مقصود شما را نمی فهم.

13. his english is not good but i understand his drift
انگلیسی او خوب نیست ولی مفهوم حرف های او را درک می کنم.

14. It is proposed that the drift of the continents was vectored by westward forces.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد می شود که رانش قاره ها توسط نیروهای به سمت غرب بردار بوده است
[ترجمه ترگمان]همچنین پیشنهاد شده است که حرکت قاره ها توسط نیروهای غرب مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The general drift of the article was that society doesn't value older people.
[ترجمه ش.] مفهوم کلی مقاله این بود که اجتماع به افراد مسن بها نمی دهد.
|
[ترجمه گوگل]حرکت کلی مقاله این بود که جامعه برای افراد مسن ارزشی قائل نیست
[ترجمه ترگمان]انحراف عمومی این مقاله این بود که جامعه برای افراد مسن ارزش قائل نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm sorry, I can't quite catch the drift of what you're saying.
[ترجمه ش.] ببخشید، منظورت رو درست نمی گیرم/ کامل متوجه منظورت نشدم.
|
[ترجمه گوگل]متاسفم، من نمی توانم کاملاً متوجه آنچه شما می گویید باشم
[ترجمه ترگمان]متاسفم، من نمی فهمم چی داری میگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I don't get your drift.
[ترجمه Mis] منظورتو نمیفهمم
|
[ترجمه گوگل]من دریفت شما را متوجه نمی شوم
[ترجمه ترگمان]منظورم را نمی فهمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Here and there a drift across the road was wet and slushy.
[ترجمه گوگل]اینجا و آنجا رانش در سراسر جاده خیس و لجن‌بار بود
[ترجمه ترگمان]اینجا و آنجا توده برف روی جاده مرطوب و مرطوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Some people just drift through life.
[ترجمه گلی افجه ] بعضی ها فقط دستخوش پیامدهای زندگی هستند
|
[ترجمه گوگل]برخی از مردم فقط در زندگی حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم فقط از زندگی عبور می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسم شناور (اسم)
buoy, floater, drift

راندگی (اسم)
expulsion, drift

توده باد اورده (اسم)
drift

برف باداورده (اسم)
drift

جریان اهسته (اسم)
drift

توده شدن (اسم)
drift

یخ رفت (اسم)
drift, till, moraine

بی اراده کار کردن (فعل)
drift

بی مقصد رفتن (فعل)
drift

دستخوش پیشامد بودن (فعل)
drift

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

تخصصی

[شیمی] سوق ،1- (حرکت کردن با جریان آب یا هوا یا وضعیت و غیره ) حرکت (معمولا تدریجی )، جنبه، رانش 2- (مسیرى که چیزى در آن رانده یا حمل می شود) گذرگاه، گذرراه، مسیر 3- (انحراف کشتی و هواپیما و غیره از مسیر در اثر باد وغیره ) کژرفت، اریب روى 4- (تغییر جهت تدریجی به سوى خاصی ) گرایش، تمایل
[عمران و معماری] دانه - انحراف - تغییر مکان جانبی - رانش جانبی - یخرفت - انباشتگی
[کامپیوتر] تغییر در خروجی یک مدار الکتریکی
[برق و الکترونیک] رانش، سوق دهی 1.تغییرات کند در برخی از مشخصات یک قطهعه یا وسیله نظیر بسامد ف جریان توازن، جهت ( مثلاًدر ژیروسکوپ )، یا مسیر مطلوب حرکت . تغییرات دما یکی از عوامل متداول ایجاد تغییر در بسامد یا توازن مدارهاست 2. حرکت باربرها در نیمرسانا تحت تاثیر ولتاژ اعمال شده به آن 3. تغییراتی که به تدریج در ولتاژآفست و جریانهای آفت تقویت کننده عملیاتی ظاهر می شود . - رانش
[زمین شناسی] تونل دنباله رو، رانش ،رانه، رانش (ساختمان)، آوار، رسوب سست ،یخرفت - تغییر آهسته در پاسخ دستگاه تجزیه . - در زمین شناسی: یک رسوب سطحی. -
رانه قاره ای - در زمین ساخت : جابجایی قاره ای . -
در اقیانوس شناسی : الف )حرکات چرخشی آرام و گسترده در سطح اقیانوس تحت اثر معکوس شدگی باد های غالب - مثلاً حرکت رو به شرق اقیانوس آرام شمالی - مترادف : جریان رانه - باد رانه - جریان باد رانده - ب) حرکت آهسته و ملایم یخ یا مجاری حاصل جریان های اقیانوسی و تنش بادی - ج) سرعت یک جریان اقیانوسی یا یخ پاره که معمولاً به صورت مایل دریایی(معادل 1830 متر) به روز یا گره دریایی بیان می شود - د) گاهی اوقات به عنوان شکل کوتاه شده ی رانه ساحلی استفاده می شود . -
در ساحل یا کرانه: مواد آواری حرکت داده شده و نهشته شده توسط امواج و جریان ها را گویند - مثلاً رانه ساحلی - همچنین، مواد شناور ( مثلاً چوب آب آورده یا جلبک و خزه دریایی ) که به سوی ساحل، توسط امواج شسته شده و بر روی ساحل رها شده اند. -
در هیدرولیک: " اثر سرعت جریان سیال بر روی سرعت ( نسبت به نقطه خارج ثابت ) شی در حال حرکت درون سیال " .( هاشکه 1959 ) . -
[ریاضیات] سوراخ کردن، گوه، مته
[معدن] تونل دنبال هرو (حفر چاه و تونل) - تونل دنبال هرو (معادن زیرزمینی)
[نفت] شابلون گردن سنج - رانه
[آب و خاک] یخرفت، رانه، روبش

انگلیسی به انگلیسی

• movement, direction, tendency; something which has accumulated due to the force of wind or water
float along with the current; wash away, carry away
when something drifts somewhere, it is carried there by the wind or by water.
when people drift somewhere, they move there slowly.
to drift towards a bad situation means to slowly reach that situation. verb here but can also be used as a singular noun with a supporting word or phrase. e.g. ...the drift to violence.
when someone drifts or drifts around, they travel from place to place without a settled way of life.
a drift is the same as a snowdrift.
if you drift off to sleep, you gradually fall asleep.

پیشنهاد کاربران

بی هدف حرکت کردن
دوردرجا
Dowrdarju
خیلی ساده، به زبان خومون یعنی: ویراژ
ویراژ بازی با ماشین.
واژه drift به معنای حرکت یا جابجایی آهسته و پیوسته در یک جهت مشخص است. این واژه معمولاً برای توصیف حرکت یک شیء یا یک خودرو در جهتی مشخص به دلیل عواملی مانند باد، جریان آب یا نیروهای خارجی دیگر استفاده می شود. به عنوان مثال، "The boat started to drift away from the shore" به معنای "کشتی شروع به دور شدن از ساحل کرد" است. در زبان فنی و تخصصی، drift به معنای تغییر تدریجی یا پیوسته در چیزی مانند قیمت ها، داده ها یا رفتار نیز استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع CHATGPT4o

غوطه خوردن
منظور
لغزنده. خزنده
machine drift
خطای محاسباتی یک دستگاه در اثر مرور زمان
لغزندگی ( مخالف آن کلمه grip هست که به معنی چسبندگی هست )
- رانش، - حرکت آرام، - تغییرات تدریجی
اگر در ژیروسکوب بکار رود به معنی:
- جهت
- مسیر مطلوب حرکت
سوزاندن تایرها با دریفت ولذّت بردن با آلودگی کردن هوا را وسمّی کردن طبیعت را و. . .
بنام ورزش وتفریح ومسابقه . . .
از مصادیق بارز وبیّن "إسراف وإتلاف وبی عدالتی وتبعیض وشکاف طبقاتی و. . . " هست.
بیدار شو!
به معنای : تغییر تدریجی ،
ناخودآگاه کشیده شدن به سوی. . . . : drift ito
I just drifted into teaching, really.
من نا خود آگاه کشیده شدم به سمت تدریس
ناخودآگاه دورشدن از : drift away
The brain drift away from fundamental social skills, such as reading facial
...
[مشاهده متن کامل]

expressons during conversation or grasping the emotional context of a subtle gesture
( به خاطر بازیهای رایانه ای و . . . ) مغز به تدریج دور می شود از مهارتهای اجتماعی پایه ای مثل خواندن حالت چهره در طول مکالمه یا فهمیدن محتوای عاطفی یک ژست نامحسوس.

کاربر sam اونی که نوشتید draft هست که معنی پیش نویس میده
NASA curiosity Rover on Mars is watching the clouds drift
مریخ نورد کنجکاوی ناسا داره نگاه می کنه حرکت ابرها رو در مریخ
drift ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: رانش 1
تعریف: الگوی تغییری که در آن زبان های مرتبط یا گونه های یک زبان پس از جدا شدن از منشأ مشترک ضمن ازسرگذراندن تغییرات و تحولات شباهت هایی با یکدیگر پیدا می کنند که نشان می دهد تحولات آنها سیری متوازی داشته اند
drift velocity = سرعت سوق
به آرامی حرکت کردن در آب یا هوا
بی مقصد حرکت کردن، جریان
کشیده شدن به . . ً
سوق داده شدن به طرفه. . . . . . . .
رانده شدن به سویی
Noun
راندگی
drift, expulsion
جسم شناور
buoy, floater, drift
توده باد اورده
drift
برف باداورده
drift
جریان اهسته
drift
توده شدن
drift
یخ رفت
moraine, drift, till
...
[مشاهده متن کامل]

Verb
بی اراده کار کردن
drift
جمع شدن
gather, backlog, snuggle, retract, congregate, drift
بی مقصد رفتن
drift
دستخوش پیشامد بودن
drift

۱_ حرکت کردن[به صورت آهسته]
No one noticed that the boat had begun to drift out to see
After the band stopped playing, people drifted
away in twos and threes
۲_تغییر[تدریجی]
The downward drift in copper prices looks like it will continue
...
[مشاهده متن کامل]

۳_معنی ، مفهوم ، منظور
After a minute I caught his drift and grinned back
She's married, but she doesn't act as if she is, if you get my drift
۴_ توده ، پشته[که با باد شکل گرفته]
The snow lay in deep drifts

انحراف، بی مقصد💫
بادزدگی
مثلا سَم دریفت داشته یعنی باد زدگی دخ داده و جابجا شده روی زمین بقلی
Catch my drift?
منظورم رو گرفتی؟
لغزش
رانش
شناور بودن، معلق بودن
در عمران به معنی تغییرمکان جانبی هم هست
سوق دادن، سوق یافتن
جدایی
از هم پاشیدن drift away
جرح و تعدیل
در عمران به برف انباشته شده روی سقف میگویند
رانده شدن در اثر باد
اتومبیلرانی ) دریفت
یک تکنیک در کارتینگ و مسابقات اتومبیلرانی که راننده با کنترل پدال گاز و فرمان طول مسیر یک پیچ را با لغزاندن و بکسواد دادن چرخ های ( بخصوص چرخ های عقب ) اتومبیل طی میکند!
کشیده شدن، کشش داشتن
If the output signal slowly changes independent of the measured property, this is defined as drift
سرگردانی
توده ای از چیزی مثل ماسه

سُردهی ، سُراندن
مسابقه سُردهی خودرو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس