drama

/ˈdrɑːmə//ˈdrɑːmə/

معنی: نمایش، درام، نمایشنامه، تاتر
معانی دیگر: (هنر نگارش و به صحنه آوری و بازی در نمایش نامه) نمایش، نمایش نامه نویسی، تئاتر، نمایش پردازی، (یک سلسله رویدادهای جالب توجه یا هیجان انگیز و زنده) ماجرا، سرگذشت هیجان انگیز، داستان شورانگیز، شگرفه، گیرایی، جذبه، هیجان

جمله های نمونه

1. drama and short stories are two different literary genres
نمایشنامه و داستان کوتاه دوگونه ی ادبی متفاوت هستند.

2. a drama that is the image of life
نمایشی که تصویری از زندگی دارد

3. elizabethan drama
نمایش نامه های دوران الیزابت

4. the drama of mashallah's escape from prison
ماجرای فرار ماشاالله از زندان

5. the drama of new york's skyscrapers
جذبه ی آسمان خراش های نیویورک

6. costume drama (or play)
نمایش تاریخی (که در آن هنرپیشگان جامه های دوره ی مربوطه را می پوشند)

7. a gaslight drama
نمایش زمان چراغ گاز

8. the development of the english drama
سیر تحول نمایش پردازی در انگلستان

9. one of the conventions of elizabethan drama
یکی از رسوم تئاتر دوران الیزابت

10. fate plays an important role in greek drama
در تئاتر یونان سرنوشت نقش مهمی دارد.

11. He has written a historical drama.
[ترجمه گرجی] او یک نمایش تاریخی نوشته است.
|
[ترجمه گوگل]او یک درام تاریخی نوشته است
[ترجمه ترگمان]او یک درام تاریخی نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The school encourages free expression in art, drama and creative writing.
[ترجمه گوگل]این مدرسه بیان آزاد در هنر، نمایشنامه و نوشتن خلاق را تشویق می کند
[ترجمه ترگمان]این مدرسه بیان آزاد در هنر، درام و نویسندگی خلاقانه را تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He plays a Russian spy in the comedy drama 'Sleepers'.
[ترجمه موسی] او در درام کمدی 'درخواب فرورفته' نقش یک جاسوس روسی را بازی می کند.
|
[ترجمه گوگل]او در درام کمدی "خواب زده ها" نقش یک جاسوس روسی را بازی می کند
[ترجمه ترگمان]اون یه جاسوس روسی تو سریال کمدی کمدی بازی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her life was full of drama.
[ترجمه پریناز] زندگی او سرشار از اتفاقهای هیجان انگیز بوده
|
[ترجمه گوگل]زندگی او پر از درام بود
[ترجمه ترگمان]زندگی او سرشار از درام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her drama teacher is confident Julie is a star in the making.
[ترجمه گوگل]معلم نمایش او مطمئن است که جولی یک ستاره در حال ساخت است
[ترجمه ترگمان]معلم درام او مطمئن است که جولی یک ستاره در حال ساخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She entertained the children with stories, songs and drama.
[ترجمه گوگل]او بچه ها را با داستان، آهنگ و نمایش سرگرم می کرد
[ترجمه ترگمان]او بچه ها را با داستان ها، آوازها و نمایشنامه نویسی سرگرم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Last year, the programme scooped the Best Drama award.
[ترجمه گوگل]سال گذشته، این برنامه جایزه بهترین نمایشنامه را از آن خود کرد
[ترجمه ترگمان]این برنامه در سال گذشته جایزه بهترین سریال درام را بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This style of drama is not part of the mainstream.
[ترجمه گوگل]این سبک درام بخشی از جریان اصلی نیست
[ترجمه ترگمان]این سبک نمایش بخشی از جریان اصلی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We ought to start up a drama group.
[ترجمه گوگل]ما باید یک گروه نمایشی راه اندازی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید یک گروه درام را شروع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The drama school offers places to students who can show talent.
[ترجمه گوگل]مدرسه نمایش مکان هایی را به دانش آموزانی ارائه می دهد که می توانند استعداد خود را نشان دهند
[ترجمه ترگمان]مدرسه تئاتر به دانش آموزانی که می توانند استعداد خود را نشان دهند، ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایش (اسم)
amusement, performance, play, display, show, appearance, demonstration, ostentation, histrionics, representation, presentation, exhibition, portrayal, parade, presentment, staging, showing, exposure, drama, flare, spectacle

درام (اسم)
drama

نمایشنامه (اسم)
play, drama

تاتر (اسم)
drama, theater, playhouse, theatre

تخصصی

[سینما] درام

انگلیسی به انگلیسی

• genre of performance involving emotional conflict
a drama is a serious play for the theatre, television, or radio.
you refer to plays in general as drama.
you can refer to exciting aspects of a real situation as its drama.

پیشنهاد کاربران

رجمه های اصلی:
درام ( ژانر هنری/ نمایشی )
نمایش / نمایشنامه
حالت عاطفی شدید / وضعیت تنش آمیز
ترجمه های اصطلاحی:
دعاوی / کشمکش / حوادث در روابط فردی
رویداد غم انگیز یا تنش زا
حالت اغراق شده از احساسات در موقعیت ها
We avoid creating unnecessary drama
ما از ایجاد بحرانهای غیرضروری پرهیز میکنیم
drama
بحران
رویداد هیجان انگیز ،
چیز جذااب که اتفاق افتاده
New drama series, comedy drama
2 - نمایش ( رشته هنری )
drama school, drama teacher
3 - هیجان ( اتفاقات هیجان انگیز )
her life is full of drama
A night of high drama=very exciting events
...
[مشاهده متن کامل]

drama queen غر غرو، کُلی
stop being a drama queen انقد غر نزن، کلی بازی در نیار
make a drama out of sth کنایه از بزرگ نشون دادن چیزی، از کاه کوه ساختن
ممنون میشم لایک کنید
امیدوارم مفید باشه

This term refers to conflict or controversy, particularly when it involves scandalous or sensational elements.
تعارض یا مجادله، به ویژه هنگامی که شامل عناصر پر جنجال یا پر التهاب باشد.
مثال؛
There’s always drama in that friend group. They can’t seem to get along.
...
[مشاهده متن کامل]

A person might say, “I try to avoid drama in my life. It’s just not worth it. ”
In a discussion about reality TV shows, someone might comment, “I love watching the drama unfold on those dating shows. ”

1. نمایش 2. نمایش نامه 3. نمایش نامه نویسی 4. تاتر. هنر تاتر 5. ماجرا 6. جذبه. هیجان. شور و هیجان
مثال:
a new drama series
یک مجموعه نمایش جدید.
. please spare this drama
خواهش میکنم از این ماجرا گذشت کن /چشم پوشی کن.
tragedy
به معنای بازی هم می آید مثلاً :
classic drama of the balance between the United States and China
درام / نمایش
مثال: The school is putting on a drama production next month.
مدرسه ماه آینده نمایشی درامی را روی صحنه می برد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نمایش، درام
She enjoys watching dramas on television.
او از تماشای نمایش های تلویزیونی لذت می برد.
فیلم
فیلم یا نمایشی که یک روایت جدی دارد و می شود گفت که نقطه مقابل کمدی است.
drama ( n ) ( drɑmə ) =a play for the theater, television, or radio, e. g. a historical drama.
drama
معادل �خاله زنک بازی� رو تست کنید. معمولا جواب میده.
She's so dramatic: خیلی خاله زنکه.
I'm so sick of social media drama: حالم از خاله زنک بازی شبکه های اجتماعی به هم می خوره.
ماجرا سازی؛ مخصوصا در شبکه های اجتماعی
حرف و حدیث
در تئاتر، نمایش، پرفورمنس، سینما، فیلم و امثالهم:
کشمکش
فنون دراماتیک
درگیری
تأثیرگذاری شدید
در اصطلاحات عامیانه:
شلوغ کاری
احساساتی شدن
الم شنگه
درگیری
به شدت تأثیرگذار
...
[مشاهده متن کامل]

درام در نمایشنامه نویسی و فیلمنامه نویسی:
۱ شخصیتی سخت خواهان چیزی است و به رغم وجود تمام موانع برای رسیدن به آن تلاش وسواسی می کند.
۲ انتظار برای اتفاق هایی سنگین و پیچیده که دارای تعلیق و غافلگیری اند.
۳ کشمکشی اساسی در بین دو یا چند فرد

Drama نمایش یا هیجان
Full of drama پر از هیجان
Drama ruin خراب کاری یا الم شنگه
I'm worried that family drama might ruin a surprise party for my husband
نگرانم خانواده برای مهمونی surprise برای شوهرم الم شنگه بشه یا ی طوری بشه
an event or situation, especially an unexpected one, in which there is worry or excitement and usually a lot of action:
یک رویداد یا وضعیت ، به ویژه یک اتفاق غیر منتظره ، که در آن نگرانی یا هیجان و معمولاً اقدامات زیادی وجود دارد
...
[مشاهده متن کامل]

capitalize on drama=سود جستن از این اتفاق، بهره بردن از این ماجرا

الم شنگه!
مشکل، جنجال
حزن ، غم ، اندوه ، نگرانی ، ترس ، اضطراب ، واهمه
real drama = نگرانی واقعی
ماجرا - غوغا
ادا و اطوار در آوردن
1. Randai is a folk theatre tradition of the Minangkabau people which incorporates dance, music, singing, drama and the martial art of silat.
رندای یک سنت تئاتر محلی برای مردم مینانگ کابائو است که شامل رقص ، موسیقی ، آواز ، نمایش و هنرهای رزمی سیلات است.
...
[مشاهده متن کامل]

2. But Osterman is not merely a documenter, preserving the lost art form of the radio drama.
اما اوسترمن صرفاً یک مستند ساز نیست و شکل هنری گمشده درام رادیویی را حفظ می کند.
3. Various Balinese dance drama also can be included within traditional form of Indonesian drama.
انواع مختلف درام رقص بالی را نیز می توان در قالب سنتی نمایش اندونزیایی گنجاند.
4. Modern performing art also developed in Indonesia with their distinct style of drama.
هنر نمایشی مدرن نیز با سبک متمایز نمایشی در اندونزی توسعه یافت.
Drama ( noun ) = درام، نمایشی، نمایشنامه
tv drama= درام تلویزیونی
greek drama = نمایشنامه یونانی
radio drama=درام رادیویی یا سریال رادیویی که به آن نمایش رادیویی یا تئاتر رادیویی هم گفته می شود، روایت یک داستان توسط چند گوینده است که با موزیک و جلوه های صوتی همراه است تا شنونده شخصیت ها و محیط و فضای داستان را بهتر تجسم کند.
puppet drama = نمایشنامه عروسکی
poetic drama = نمایشنامه شاعرانه ( نمایشنامه ای که در آن گفت وگوی شخصیت ها به نظم یا نثر شاعرانه نوشته شده است ) .
social drama= نمایشنامه های اجتماعی
medical drama = درام پزشکی، نوعی درام تلویزیونی است که بیشتر اتفاقات آن مجموعهٔ تلویزیونی در بیمارستان، درمانگاه یا اورژانس رخ می دهد.
liturgical drama= نمایش کلیسایی
معانی دیگر >>>>>>>>>>>ادبیات نمایشی، تاتر، داستان نمایشی ( داستانی که گفتگوواربمعرض نمایش گذاشته میشود ) ،

a person who often has exaggerated or overly emotional reactions to events or situations: You're such a drama queen! You always have to have all the attention.
فردی که با مسائل برخورد اغراق گونه یا احساساتی داره
_یه چیز ساختگی که فیک هست و واقعی نیست
_غرغر کردن و شلوغ کردن
هیجان. ذوق زدگی. . احساس بدون کنترل. .
جذبه
1 - فیلم، سریال، نمایش
New drama series, comedy drama
2 - نمایش ( رشته هنری )
drama school, drama teacher
3 - هیجان ( اتفاقات هیجان انگیز )
her life is full of drama
A night of high drama=very exciting events
...
[مشاهده متن کامل]

drama queen غر غرو، کُلی
stop being a drama queen انقد غر نزن، کلی بازی در نیار
make a drama out of sth کنایه از بزرگ نشون دادن چیزی، از کاه کوه ساختن

رویداد هیجان انگیز
نمایش پرداز
نمایشنامه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس