drag

/ˈdræɡ//dræɡ/

معنی: چنگک، کمر، سربار، کاویدن، کشیدن، کشاندن، بزور کشیدن، سخت کشیدن، لاروبی کردن، با تور گرفتن
معانی دیگر: (با زور) روی زمین کشیدن، با سختی حرکت کردن، خود را کشاندن، کشان کشان رفتن یا بردن، حرکت کند، (با کشیدن تور یا قلاب و غیره در ته رودخانه یا دریا و غیره) دنبال چیزی گشتن یا کاوش کردن، لجن کاوی کردن، عقب بودن، عقب ماندن، کر و کر کردن، (با آهستگی) حرکت کردن، طولانی و ملالت آور کردن یا شدن، (شخص یا وضع) خسته کننده، ملالت آور، پک، پف، (خودمانی - با: on) محکم پک زدن (به سیگار و غیره)، (هرچیزی که موجب آهسته شدن یا کندی یا جلوگیری شود) مانع، کاهنده، کاهشگر، (میزان کند شدن یا عقب ماندگی) کندش، پس ماند، کشش، (امریکا - خودمانی) جاده، خیابان، خیش (روی زمین) کشیدن، با کلوخ شکن هموار کردن، در مسابقه ی ماشین رانی (drag race) شرکت کردن، مسابقه ی اتومبیل رانی، (هر چیزی که روی زمین کشیده می شود) خیش، کلوخ کوب، زمین خراش، قلاب (یا تور) لجن کاو، لاروب، سورتمه ی سنگین، کالسکه ی خصوصی (چهار اسبه که در قرن 19 مرسوم بود)، ترمز چرخ های کالسکه، (کشتی) آب نشین، آبخور، (امریکا - خودمانی) پارتی، اعمال نفوذ، (راه آهن) قطار باری کندرو، (آبگونه) جرعه، قلپ، (آمریکا - خودمانی) رقص، (خودمانی) جامه ی زنانه که مرد همجنس باز می پوشد، جامه (به ویژه جامه ی دوران یا کشور به خصوصی)، (هوانوردی) نیروی پسا (فشاری که در جهت عکس حرکت هواپیما بر بال ها و تنه ی آن وارد می شود)، مقاومت جبهه ای، (شکار) ردپا یا بوی شکار، شکار از طریق ردیابی بوی جانور (drag hunt هم می گویند)، چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود، سنگین وبی روح

جمله های نمونه

1. drag (something) into something
(چیزی را) در چیز دیگری دخالت دادن،کشاندن

2. drag anchor
1- (به واسطه ی گیر نکردن لنگر) دستخوش امواج بودن،از جای خود حرکت کردن،ثابت نبودن 2- پسروی کردن،ناکام شدن،لغزیدن

3. drag on (or out)
(به طور خسته کننده ای) طولانی کردن یا شدن

4. drag one's heels (or feet)
(خودمانی) عمدا آهسته کاری کردن،طفره رفتن،کندکار کردن،لفت دادن

5. drag somebody down
خسته و مغموم کردن،افسرده کردن

6. drag somebody into doing something
(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن

7. drag somebody up
(انگلیس - عامیانه - کسی یا بچه ای را) بد بار آوردن

8. drag somebody's name through the mire (or mud)
شهرت کسی را به لجن کشیدن

9. drag something up
گریز زدن به (در صحبت)،سبز کردن،به رخ کشیدن

10. the drag of the wind
کشش باد

11. to drag one's feet
(با تداعی منفی) تردید کردن،تعلل کردن،مسامحه کردن،(عمدا) کار را به تاخیر انداختن

12. the main drag
خیابان اصلی

13. he took a drag on his pipe and expelled the smoke slowly
او پک بلندی به پیپ خود زد و دودها را آهسته بیرون داد.

14. why do you drag politics into everything?
چرا همه چیز را به سیاست می کشانی ؟

15. the war was a drag on the country's resources
جنگ باعث تحلیل رفتن منابع کشور بود.

16. he did not want to drag the country into a useless war
نمی خواست کشور را وارد جنگ بیهوده ای بکند.

17. the doctor took a long drag on his pipe
پزشک پک ممتدی به پیپ خود زد.

18. one of the climbers was beginning to drag
یکی از کوه نوردان داشت (از دیگران) عقب می افتاد.

19. It will take two elephants to drag all this wood away.
[ترجمه من🌈] طول می کشه تا دو فیلم بتونن همه ی چوب هارو از جنگل. دور کنن
|
[ترجمه زهرا] به زور دو تا فیل نیازه تا همه ی این چوب ها رو بکشن و از اینجا دور کنن
|
[ترجمه زینب سرآمد] دو تا فیل می خواد تا تمام این چوبها را بکشند کنار.
|
[ترجمه گوگل]دو فیل طول می‌کشد تا این همه چوب را بکشند
[ترجمه ترگمان]دو فیل به طول خواهند کشید تا این جنگل را از اینجا دور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The truck used a cable to drag the car.
[ترجمه Me] کامیون برای کشیدن ماشین از کابل استفاده کرد
|
[ترجمه M.Z] کامیون از یک کابل یا ریسمان برای کشیدن ماشین استفاده کرد
|
[ترجمه m. e.] یک کامیون ( حمل ماشین ) از یک کابل برای کشیدن ماشین استفاده کرد.
|
[ترجمه گوگل]کامیون برای کشیدن ماشین از کابل استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]کامیون از یک کابل برای کشیدن ماشین استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I'm sorry to drag you into this mess.
[ترجمه من🌈] من متاسفم که در این دردسر افتادی
|
[ترجمه گوگل]متاسفم که شما را به این آشفتگی کشانم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که تو را به این دردسر انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I don't want to drag this meeting out too long, so could we run through the main points quickly?
[ترجمه گوگل]من نمی‌خواهم این جلسه را خیلی طولانی کنم، بنابراین آیا می‌توانیم به سرعت نکات اصلی را مرور کنیم؟
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم این جلسه را خیلی طول بکشد، پس می توانیم سریع به نقاط اصلی برویم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Engineers are always looking for ways to minimize drag when they design new aircraft.
[ترجمه گوگل]مهندسان هنگام طراحی هواپیماهای جدید همیشه به دنبال راه هایی برای به حداقل رساندن نیروی کشش هستند
[ترجمه ترگمان]مهندسان همیشه به دنبال راه هایی برای به حداقل رساندن کشش هنگام طراحی هواپیماهای جدید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Can you drag yourself away from the TV for a minute?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید خود را برای یک دقیقه از تلویزیون دور کنید؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه دقیقه خودتو از تلویزیون دور کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چنگک (اسم)
drag, grapnel, peg, hook, gaff, tach, tache, prong, climbing irons, rake, quotation marks, inverted commas, crampon, hayfork

کمر (اسم)
drag, middle, girdle, waistline, loin, reins

سربار (اسم)
drag, encumbrance, overload, extra load, excess load

کاویدن (فعل)
analyze, excavate, drag, rummage, analyse

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

کشاندن (فعل)
drag

بزور کشیدن (فعل)
drag, lug

سخت کشیدن (فعل)
drag

لاروبی کردن (فعل)
drag, dredge

با تور گرفتن (فعل)
net, drag

تخصصی

[عمران و معماری] کشیدن - پسابه - مقاوم - کشش - لایروبیدن
[کامپیوتر] کشیدن - کشیدن یک شیء با دستگاه ماوس . برای انجام این کار، ،اشاره گر ماوس را روی شیء قرار دهید، سپس دکمه ی آن (معمولاً دکمه ی سمت چپ )را فشار داده ،نگه دارید،ماوس را بکشید . شیء انتخاب شده با اشاره گر ماوس به حرکت در می آید ،به طوری که گویی اشاره گر شیء را « می کشد» .وقتی کار تمام شد، شیء را با رها ساختن دکمه « بیندازید» . - عمل حرکت دستگاه (MOUSE)
[زمین شناسی] کششنیرویی کند کننده که نتیجه اتمسفر زمین است. طبق تعریف، کشش بر خلاف جهت بردار سرعت لحظه ای وسایل حمل کننده نسبت به اتمسفر عمل می کند. بزرگی نیروی کشش با حاصلضرب سطح مقطع وسیله حمل کننده، ضریب کشش آن، سرعت آن و دانسیته اتمسفر نسبت مستقیم و با جرم آن نسبت عکس دارد. (هیدرولیک): اصطکاک هوای متحرک بر روی سطح آب که تمایل به کشیدن لایه سطحی آب در جهت باد دارد.ب) نیروی اعمال شده توسط یک سیال در جریان بر روی یک شی که در جریان یا مجاور جریان قرار گرفته است. مقایسه شود با : رانش . (زمین شناسی اقتصادی) : drag ore کانسنگ کششی . (زمین شناسی ساختمانی) : خمیدگی چینه ها بر روی هر کدام از دوطرف یک گسل که توسط اصطکاک بلوک های متحرک در امتداد سطح گسل ایجاد می شود – همچنین، خمیدگی ها و واپیچش هایی که بدین طریق تولید می شوند .
[نساجی] کشیدگی - عمل تشخیص کیفیت الیاف پنبه با دست
[ریاضیات] حرکت پویا، خطوط موجی برش، درجه، پسکشی، درجه ی زیر، درجه ی پایینی، درجه ی تحتانی، مانع، کشش
[خاک شناسی] کشش
[آب و خاک] مقاومت

انگلیسی به انگلیسی

• tool used for dragging along the bottom of a body of water to recover objects; impediment, opposite force (such as the force working against an aircraft in motion); act of moving the mouse while pressing and holding down the mouse button (computers); clothing that is worn by the opposite sex (especially a man wearing woman's clothing and acts as a woman )
pull with force, haul; be pulled; level land; recover objects from the bottom of a body of water; protract tediously; continue tediously; move slowly and with effort; move at a slower pace than others; puff on a cigarette
if you drag something or someone somewhere, you pull them there with difficulty.
to drag someone somewhere also means to make them go there; an informal use.
if you drag yourself somewhere, you move there slowly because you feel ill or weak or because you do not want to go there.
if an event drags, it is very boring and seems to last a long time.
if a man is in drag, he is wearing women's clothes.
if someone is dragged into an unpleasant situation, they are forced to become involved in it against their will.
if a situation or process drags on, it lasts or takes longer than seems necessary.
if you drag something out, you make it last for longer than necessary.

پیشنهاد کاربران

در مورد زمان ، به معنی �لفت دادن� هم هست؛
were you rushing or dragging?
داشتی عجله میکردی یا لفتش میدادی؟
The first half of the movie was interesting but the second half dragged.
نیمه اول فیلم جالب بود، اما نیمه دوم رو دیگه لفت داده بود.
Drag is used to describe a situation where progress is slow or delayed. It can refer to both physical and non - physical scenarios.
وضعیتی که در آن پیشرفت کند یا با تأخیر است.
می تواند به سناریوهای فیزیکی و غیر فیزیکی اشاره داشته باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
a person might say, “This project is such a drag, it’s taking forever. ”
In a conversation about a slow internet connection, someone might comment, “The lag is such a drag, I can’t even load a webpage. ”
A person might complain, “The traffic is a drag, it’s making my commute longer. ”

To drag someone is to publicly criticize or mock them, often with the intention of exposing their flaws or mistakes.
انتقاد کردن یا تمسخر آشکار کسی، اغلب به قصد برملا کردن عیوب یا اشتباهاتش.
***************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
She dragged him on social media for his insensitive comments.
During a heated argument, someone might say, “I’m about to drag you and expose all your lies. ”
In a discussion about online drama, a user might comment, “The internet loves to drag celebrities for the smallest mistakes. ”

آدم یا چیزه کسل کننده
توی کارتون سیمپسون ها میگه:
Does the time always drag like this?
زمان همیشه اینقدر کُند میگذره؟
فرد یا عاملی که مانع پیشرفت میشه
نیروی پسا ( علوم هوانوردی )
To drag someone away/out
to persuade someone to leave or do something when the person does not want to do it
متقاعد کردن کسی به ترک یا انجام کاری در حالی که شخص نمی خواهد آن کار را انجام دهد.
She had to drag her kids away from the toys.
...
[مشاهده متن کامل]

I really had to drag myself out of bed this morning.
I hate to drag you away from the party, but we really have to go.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/drag
the main drag: ( عامیانه ) خیابان اصلی شهر
کسل کننده
یک مدل نیرو در سیالات که گاهی نیروی پسا نیز گفته میشود
یه چیز ضد حال
حوصله سر بر
دست انداز. مانع. سرعت گیر
در مورد زمان یه معنیِ " دیرگذر و خسته کننده" بودن
مسابقه ای بین دو یا چند خودرو در مسیر مستقیم و فاصله از پیش تعیین شده برای مشخص شدن اینکه کدوم ماشین سریعترین هست
a boring or tiresome person or thing
INFORMAL
drag ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: پَسار
تعریف: نیروی کُندکننده یا بازدارنده که در هنگام حرکت جسم در یک سیال، موازی مسیر و مخالف جهت حرکت جسم، بر آن اثر کند
بکش عقب در را
Drag back the door
Dont drags me into way پای من وسط نکش
معنی: کشیدن
مترادف: pull
جمله پیشنهادی:. I had to drag my heavy bag to the beach alone
پُک زدن، کشیدن دود به داخل ریه
انتقال نقش جنسیتی.
اصطلاحی در یک نمایش با تغییر ظاهری جنسیت هستش.
درگ به معنی اجرای نقش زنانه یا مردانه یا هر نوع جنسیتی دیگر هست.
اجرا یا نمایش عملکرد زنانه توسط شخصی که مرد هستش و یا اجرا یا نمایش عملکرد مردانه توسط شخصی که زن هستش.
...
[مشاهده متن کامل]

مثلا ملکه زن کسی هست که هویتی مردانه دارد اما بصورت زن لباس میپوشد
یا پادشاه کسی هست که جنسیت اصلیش زن هست ولی مثل یه مرد لباس میپوشد.

معنی پوک زدن به سیگار رو هم میده مثلا
he took three short drags
معنی پوک زدن به سیگار هم میده. مثلا
he took three long drags
اصطکاک هوا ( در هنگام حرکت خودرو یا هواپیما ) ، اصطکاک جنبشی
drag کشیدن drag on طول کشیدن - خسته کننده شدن
drag:در زبان ترکی ما مصدری داریم با عنوان "دئرشمک" derašmak به معنی گرفتن چیزی و مانع حرکت آن شدن. مقاومت در مقابل کشیده شدن که معادل فارسی آن تقریبا می شود پافشاری کردن. به عنوان مثال اگر بخواهیم حیوانی را با طناب ببندیم و بکشیم و آن حیوان در مقابل کشیدن ما مقاومت کند و سم یا چنگ در زمین محکم کند و مقاومت کند. به این عمل "قئش یئره دئرمک" گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]


move with very little energy
بار مالی ( سر بار ) be a drag on sb/sth
High price of her help is a drag on our business
هزینه ی بالای کمک او به ما ( چون باید بعدا با نرخ سود بالا پس بدهیم ) بار مالی است برای کسب و کار ما
کسی را به زور به جایی آوردن
دامنگیر ، دست وپاگیر
در موسیقی:دُرّاب - اجرای دو ضربه ی نیمه همزمان "راست و چپ"، قبل از ضربه ی اصلی
در موسیقی:دُرّاب - اجرایِ دو ضربه ی کوچکِ راست و چپ، قبل از ضربه ی اصلی
آدم حوصله سربر

INFORMAL
a boring or tiresome person or thing.
مزخرف، خسته کننده
کشیده شدن
سخت کشیدن کشاندن story chapter6
pull somebody or some thingalong with difficulty
pull somebody or something along with difficulty
Pull someone
کشیدن
pull somebody or something along with difficulty
تیکاف ماشین
متحمل شدن
برملاکردن
Time dragged⏰
زمان طولانی و خسته کننده شد😳
کشیدن بر روی زمین ( به طوری که حتی صدا در بیاید ) 🍓😊
کشیدن
[هوانوردی]
پَس ران ، بازدار ، بازدارنده ، جلوگیر
Pull something کشیدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٧)

بپرس