drab

/ˈdræb//dræb/

معنی: فاحشه، زن شلخته، یکنواخت و خسته کننده، کسل کننده، خاکستری، جنده بازی کردن
معانی دیگر: رنگ قهوه ای مایل به زرد، رنگ بی روح، مرده، رنگ و رو رفته، بی حالت، دل گیر، بی رنگ و آب، ملالت آور، (آدم) نچسب، خسته کننده، عاری از هوش، پارچه ی قهوه ای مایل به زرد (به ویژه پشمی)، (مهجور)، (زن) شلخته، شورتی، کثیف و نامرتب، جنده، روسپی

جمله های نمونه

1. a truly drab personality
شخصیتی واقعا خسته کننده

2. she was dressed in drab colors
لباس رنگ و رو رفته ای به تن داشت.

3. She walked through the city centre with its drab, grey buildings and felt depressed.
[ترجمه نرگس] او در میان ساختمان های بی رنگ رو و خاکستری رنگ شهر راه می رفت و احساس افسردگی می کرد.
|
[ترجمه بهنام] او در مرکز شهر در میان ساختمانهای رنگ و رو و رو رفته و خاکستری راه می رفت و احساس افسردگی می کرد.
|
[ترجمه گوگل]او در مرکز شهر با ساختمان‌های بی‌رحم و خاکستری آن قدم زد و احساس افسردگی کرد
[ترجمه ترگمان]او با ساختمان های خاکستری و خاکی رنگ خود از مرکز شهر عبور کرد و احساس افسردگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The walls were painted a drab green.
[ترجمه Nm] دیوار ها یک دست سبز شده بودند
|
[ترجمه شمیم.م] دیوارها با سبز رنگ و رو رفته ای رنگ شده بودند.
|
[ترجمه گوگل]دیوارها به رنگ سبز کم رنگ شده بودند
[ترجمه ترگمان]دیوارها با رنگ سبز رنگی نقاشی شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They live in very comfortable/pleasant/drab/bleak surroundings.
[ترجمه گوگل]آنها در محیطی بسیار راحت/خوشایند/احمق/ تاریک زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در محیط بسیار راحت \/ pleasant \/ drab زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Life was now drab compared with the more exciting life style overseas.
[ترجمه شمیم.م] اکنون زندگی، در مقایسه با سبک زندگی هیجان انگیزتر در خارج کشور، کسل کننده بود.
|
[ترجمه بهنام] زندگی، اکنون در مقایسه با سبک زندگی مهیج تر در خارج از کشور کسل کننده بود.
|
[ترجمه گوگل]زندگی اکنون در مقایسه با سبک زندگی هیجان انگیزتر در خارج از کشور ضعیف بود
[ترجمه ترگمان]اکنون زندگی در مقایسه با سبک زندگی هیجان انگیزتر در خارج از کشور، کمرنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The city, drab and dour by day, is transformed at night.
[ترجمه شمیم.م] شهرشهر، که در طول روز کسل کننده و دلگیر است، در شب تحول می یابد.
|
[ترجمه گوگل]شهر که در روز بی‌حجم و کثیف است، در شب دگرگون می‌شود
[ترجمه ترگمان]این شهر که روز به روز یکنواخت و تلخ است، در شب تغییر می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Not surprisingly, therefore, they are themselves drab creatures dressed in browns and greys, olive green and steel blue.
[ترجمه شمیم.م] تعجب آور نیست؛یعنی انها خود موجوداتی هستند که لباس های قهوه و خاکستری، سبز زیتونی و آبی متالیک پوشیده اند.
|
[ترجمه گوگل]بنابراین جای تعجب نیست که آنها خود موجوداتی بی‌حساب هستند که لباس‌های قهوه‌ای و خاکستری، سبز زیتونی و آبی فولادی به تن دارند
[ترجمه ترگمان]به خاطر همین، آن ها خود موجوداتی هستند که در قهوه ای و گری و گری و آبی و آبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Paul grew tired of his drab, depressing life.
[ترجمه کوروش شفیعی] پاول از زندگی کسل و افسرده خود به ستوه آمد/خسته شد. ❤️
|
[ترجمه گوگل]پل از زندگی کسل کننده و افسرده خود خسته شد
[ترجمه ترگمان]پل از زندگی خسته کننده و افسرده خود خسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. War was never intended to be a drab affair.
[ترجمه گوگل]هرگز قرار نبود که جنگ یک امر بیهوده باشد
[ترجمه ترگمان]جنگ هرگز قصد نداشت که یک ماجرای خسته کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her personality was drab, earnest and humourless and her appearance calculatedly unattractive.
[ترجمه گوگل]شخصیت او بی روح، جدی و بی طنز بود و ظاهر او ظاهراً غیرجذاب بود
[ترجمه ترگمان]شخصیت او بی روح و جدی بود و ظاهرش جذاب و جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stores were drab, unsettled by heavier-than-expected losses at Tie Rack, 47p, down 7p.
[ترجمه گوگل]فروشگاه‌ها ضعیف بودند و با ضررهای سنگین‌تر از حد انتظار در Tie Rack، 47p، 7p کاهش یافتند
[ترجمه ترگمان]فروشگاه ها drab، unsettled از زیان های پیش بینی شده در میله Tie، ۴۷ p، پایین ۷ p بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their clothes hung loosely on their frames, drab coats and washed-out dresses covered with a film of dust.
[ترجمه گوگل]لباس‌هایشان گشاد روی قاب‌هایشان آویزان بود، کت‌های خشک و لباس‌های شسته‌شده با لایه‌ای از گرد و غبار پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]لباس هایشان به طور شل وول از frames آویزان بود، لباس های خاکی رنگ و لباس های شسته شده با لایه ای از گرد و غبار پوشانده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You enter the drab office building half-expecting it to be abandoned.
[ترجمه گوگل]با نیمه انتظار رها شدن آن، وارد ساختمان اداری کثیف می شوید
[ترجمه ترگمان]تو وارد دفتر \"drab\" میشی انتظار داری که ترک بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I liked the town, for all its drab and muted calm; it seemed a safe place to be.
[ترجمه گوگل]من شهر را دوست داشتم، با تمام آرامشی که داشت مکانی امن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]شهر را دوست داشتم، چون همه ملال آور و بی صدا بود؛ به نظر جای امنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاحشه (اسم)
drab, fancy women, harlot, besom, whore, slut, prostitute, hooker, geisha, moll, callet, courtesan, madam, madame, wench, hack, trull, hetaera, light-o'love, quean, streetwalker, strumpet

زن شلخته (اسم)
drab, slut, trollop, dowdy, frump, slattern, draggle-tail

یکنواخت و خسته کننده (اسم)
drab

کسل کننده (صفت)
prosaic, drab, tedious, drowsy, irksome, drippy, mawkish, prosy, weariful

خاکستری (صفت)
gray, ashen, ashy, drab, cinereous, grizzle

جنده بازی کردن (فعل)
drab

انگلیسی به انگلیسی

• prostitute, hooker; woman who is dirty and unkempt
dull, dreary, cheerless, dismal
something that is drab is dull and not attractive or exciting.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Lacking brightness or interest 🌫️
🔍 مترادف: Dull
✅ مثال: The room was painted in a drab gray that felt unwelcoming.
رنگ قهوه ای مایل به زرد
drab ( adj ) ( dr�b ) ( drabber, drabbest ) =without interest or color; dull and boring, e. g. a cold drab little office. drab women, dressed in browns and grays. drabness ( n )
drab
زن یا مرد فاحشه
برای لباس ها ممکن است بسته به متن، ( ( رنگ و رو رفته ) ) هم ترجمه بشود. ❤️❤️
ناراحت و غمگین
بدون رنگ ، کسل کننده ، ملالت آور
Definition: lacking color, uninteresting , boring
Synonym: colorless
کسل کننده، بی روح، دپرس کننده
boring, unattractive
1 - lacking brightness, drear, dreary , dull, bleak, depressing , lacking in spirit
2 - fabric of a dull brownish color.
We need to know how to keep conversations interesting when the life feels drab.
1. کسل کننده
2. در مورد رنگ یعنی رنگ سیر، رنگ غیر روشن و دلگیر

بپرس