domineering

/ˌdɑːməˈnɪrɪŋ//ˌdɒmɪˈnɪərɪŋ/

سلطه گرا، چیرگرا، برتری خواه، قدرت طلب، سلطه گرانه، برتری خواهانه، تحکم آمیز، تحکم کننده

جمله های نمونه

1. a domineering wife who controlled her husband strictly
زنی سلطه گرا که شوهرش را سخت مهار می کرد

2. a domineering wife who hectors her husband
زن سلطه گرایی که با شوهر خود مثل نوکر رفتار می کند

3. his domineering ways
روش های سلطه گرایانه ی او

4. Mick was stubborn and domineering with a very bad temper.
[ترجمه گوگل]میک با خلق و خوی بسیار بدی سرسخت و سلطه جو بود
[ترجمه ترگمان]میک کله شق و مستبد بود و خلق و خوی بسیار بدی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She found him arrogant and domineering.
[ترجمه گوگل]او را مغرور و مسلط یافت
[ترجمه ترگمان]او را مغرور و سلطه جو یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many of her women friends also had domineering husbands.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دوستان زن او نیز شوهرانی سلطه جو داشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دوستان زن او نیز شوهران domineering داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was brought up by a cold and domineering father.
[ترجمه گوگل]او توسط پدری سرد و سلطه گر تربیت شد
[ترجمه ترگمان]او پدرش را با یک پدر سرد و سلطه جو بزرگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's violent, yes, domineering, has a vile temper.
[ترجمه گوگل]او خشن است، بله، سلطه جو است، خلق و خوی پستی دارد
[ترجمه ترگمان]او خشن است، بله، سلطه جو، اخلاق پست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My mother has a very domineering personality.
[ترجمه گوگل]مادرم شخصیتی بسیار سلطه جویانه دارد
[ترجمه ترگمان]مادرم شخصیت بسیار domineering دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hattie was struggling to break free from her domineering father.
[ترجمه گوگل]هتی در تلاش بود تا از دست پدر سلطه گر خود رهایی یابد
[ترجمه ترگمان]Hattie تلاش می کرد تا از پدر domineering خود آزاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is not a domineering mother.
[ترجمه roz] او مادری سلطه جو نیست.
|
[ترجمه گوگل]او یک مادر سلطه گر نیست
[ترجمه ترگمان]او مادر مستبد و سلطه جو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The domineering ambition of Hitler's Germany was not satisfied.
[ترجمه گوگل]جاه طلبی سلطه جویانه آلمان هیتلری ارضا نشد
[ترجمه ترگمان]جاه طلبی سلطه جو و domineering آلمان راضی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But they knew also the Chairman's domineering temper and tenacity.
[ترجمه گوگل]اما آنها همچنین از خلق و خوی سلطه جویانه و سرسختی رئیس می دانستند
[ترجمه ترگمان]اما آن ها با سرسختی و سرسختی domineering نیز آشنایی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was soon after that Mrs Rognes began her career, domineering the Ladies' Circle at church.
[ترجمه گوگل]بلافاصله پس از آن بود که خانم روگنز کار خود را آغاز کرد و بر حلقه بانوان در کلیسا تسلط داشت
[ترجمه ترگمان]دیری نگذشت که خانم Rognes شغل خود را آغاز کرد و به زنان مجمع زنان در کلیسا نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tyrannical, controlling, bullying, arrogant
someone who is domineering tries to control other people; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

1. سلطه جو. مستبد 2. سلطه جویانه. تحکم آمیز. آمرانه
مثال:
his domineering mother's grasp
تسلطِ مادرِ سلطه جو و مستبد او
مثال؛
My boss is so domineering; she never lets anyone else make decisions.
In a relationship context, someone might say, “He’s a domineering partner who always wants things his way. ”
A person describing a strict teacher might say, “She has a domineering presence in the classroom. ”
قلدر
trying to control other people and make them obey you
ریاست طلب - رئیس ماب
Bossy
سلطه جو
قدرت صلب ، کنترل کننده

بپرس