1. a dizzy speed
سرعت سرسام آور
2. i became dizzy and the scene became a complete blear to me
سرم گیج رفت و صحنه در نظرم تار و مبهم شد.
3. to make dizzy
گیج کردن
4. for a moment we were dizzy but we quickly came to ourselves
برای لحظه ای گیج بودیم ولی به سرعت حالمان سرجایش آمد.
5. he was looking down from those dizzy heights
او داشت از آن ارتفاعات سرگیجه آور به پایین نگاه می کرد.
6. if you spin around yourself, you will become dizzy
اگر دور خود بچرخی گیج خواهی شد.
7. Lean on me if you feel dizzy.
[ترجمه A.A] اگه سرگیجه داری به من لم بده|
[ترجمه alone] اگر سرگیجه داری به من تکیه کن|
[ترجمه Ab] اگر احساس گیجی داری به من تکیه کن ( سرگیجه میشود dizziness )|
[ترجمه گوگل]اگر سرگیجه دارید به من تکیه کنید[ترجمه ترگمان]اگه سرگیجه داری به من تکیه کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He's been a bit dizzy and confused since the accident. Do you think it's mild concussion?
[ترجمه A.A] از موقع تصادف تا حالا کمی سرگیجه داشته و گیج شده است فکر میکنید ضربه مغزی خفیفه؟|
[ترجمه گوگل]او از زمان تصادف کمی سرگیجه و گیج شده است به نظر شما ضربه مغزی خفیف است؟[ترجمه ترگمان]از تصادف کمی گیج و گیج شده است فکر می کنی ضربه خفیف مغزی باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I felt dizzy when I looked down from the top of the television tower.
[ترجمه n_n] وقتی از بالای برج تلوزیون پایین رو نگاه کردم سرم گیج رفت|
[ترجمه گوگل]وقتی از بالای برج تلویزیون به پایین نگاه کردم احساس سرگیجه داشتم[ترجمه ترگمان]وقتی از بالای برج تلویزیون به پایین نگاه کردم احساس سرگیجه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Think of had to meet, like very dizzy, when the mind change, such as gone.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم مجبور به ملاقات، مانند بسیار سرگیجه، زمانی که تغییر ذهن، مانند رفته است
[ترجمه ترگمان]به این فکر کنید که وقتی ذهن تغییر می کند، مثل گذشته دچار سرگیجه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به این فکر کنید که وقتی ذهن تغییر می کند، مثل گذشته دچار سرگیجه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He was dizzy with the scorching sun.
[ترجمه گوگل]از آفتاب سوزان سرگیجه داشت
[ترجمه ترگمان]او از آفتاب سوزان گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او از آفتاب سوزان گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Her head still hurt, and she felt slightly dizzy and disoriented.
[ترجمه گوگل]سرش همچنان درد میکرد و کمی سرگیجه و سرگیجه داشت
[ترجمه ترگمان]سرش هنوز درد می کرد و احساس گیجی و گیجی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سرش هنوز درد می کرد و احساس گیجی و گیجی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Climbing so high made me feel dizzy .
[ترجمه mike] صعود به ارتفاعات منو دچار سرگیجه کرد.|
[ترجمه گوگل]بالا رفتن خیلی سرگیجه بهم دست داد [ترجمه ترگمان]ارتفاع بالا رفتن باعث شد احساس سرگیجه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I suffer from dizzy spells .
[ترجمه گوگل]من از سرگیجه رنج میبرم
[ترجمه ترگمان]از افسون سرگیجه رنج می کشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]از افسون سرگیجه رنج می کشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I felt faint and dizzy as if the sky and earth began to reel.
[ترجمه گوگل]احساس ضعف و سرگیجه داشتم انگار که آسمان و زمین شروع به چرخیدن کردند
[ترجمه ترگمان]احساس ضعف و سرگیجه می کردم، انگار که آسمان و زمین شروع به چرخش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]احساس ضعف و سرگیجه می کردم، انگار که آسمان و زمین شروع به چرخش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Dizzy was a real killer on the trumpet.
[ترجمه گوگل]دیزی یک قاتل واقعی روی ترومپت بود
[ترجمه ترگمان]\"دیزی\" یه قاتل واقعی روی ترومپت بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]\"دیزی\" یه قاتل واقعی روی ترومپت بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. I escalated to the dizzy heights of director's secretary.
[ترجمه گوگل]من به ارتفاعات سرگیجه منشی کارگردان بالا رفتم
[ترجمه ترگمان]به سمت قله های سرگیجه اور منشی رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به سمت قله های سرگیجه اور منشی رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید