divestiture

/dɪˈvestɪtʃər//dɪˈvestɪtʃə/

معنی: سلب
معانی دیگر: محروم سازی، بی بهره سازی، خلع مقام (و غیره)، تحریم، بی بهرگی، برهنه سازی

جمله های نمونه

1. Besides, rapid progress was made in the divestiture of radio paging assets from the P & T sectors and the restructuring on a nationwide basis.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، پیشرفت سریعی در واگذاری دارایی‌های صفحه‌بندی رادیویی از بخش‌های P,T و تجدید ساختار در سطح کشور حاصل شد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، پیشرفت سریعی در the دارایی های paging رادیویی از بخش های P & T و بازسازی در سطح ملی ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Commission has powers to order divestiture of unauthorised mergers.
[ترجمه گوگل]کمیسیون این اختیار را دارد که دستور واگذاری ادغام های غیرمجاز را صادر کند
[ترجمه ترگمان]کمیسیون دارای اختیارات جهت نظم بخشیدن به ادغام غیرمجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The priority after the divestiture, though, will be reducing debt, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت که اولویت پس از واگذاری، کاهش بدهی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او گفت که با این وجود، اولویت پس از the بدهی کاهش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Divestiture, as a tool of capital manipulating, plays an important role in advancing the efficiency of inventory assets and adjusting industrial structure.
[ترجمه گوگل]واگذاری به عنوان ابزار دستکاری سرمایه، نقش مهمی در ارتقای کارایی دارایی های موجودی و تعدیل ساختار صنعتی ایفا می کند
[ترجمه ترگمان]divestiture، به عنوان ابزار دستکاری سرمایه، نقش مهمی در پیشبرد کارایی دارایی های موجودی و تنظیم ساختار صنعتی ایفا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The divestiture of non - performing assets for the company to build a healthy balance sheet.
[ترجمه گوگل]واگذاری دارایی های غیرجاری برای شرکت برای ایجاد ترازنامه سالم
[ترجمه ترگمان]استفاده از دارایی های غیر اجرا برای شرکت برای ایجاد یک برگه موجودی سالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The court found divestiture to be necessary in preventing a monopoly.
[ترجمه گوگل]دادگاه واگذاری را برای جلوگیری از انحصار ضروری تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]دادگاه divestiture را برای جلوگیری از انحصار لازم یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The divestiture takes place two years later on January 198
[ترجمه گوگل]این واگذاری دو سال بعد در ژانویه 198 انجام می شود
[ترجمه ترگمان]The دو سال بعد در ۱۹۸ ژانویه صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Upon the application and justification of the divestiture obligor, the Ministry of Commerce may properly extend the time limit for ownership transfer, as the case may be.
[ترجمه گوگل]با درخواست و توجیه متعهد واگذاری، وزارت بازرگانی می تواند حسب مورد مهلت انتقال مالکیت را به نحو مقتضی تمدید کند
[ترجمه ترگمان]به محض درخواست و توجیه the divestiture، وزارت بازرگانی ممکن است به خوبی محدوده زمانی را برای انتقال مالکیت تمدید کند، همانطور که ممکن است این مورد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Divestiture has been applied widely overseas, which has become a well - rounded capital operational mode.
[ترجمه گوگل]واگذاری به طور گسترده در خارج از کشور اعمال شده است، که تبدیل به یک حالت عملیاتی سرمایه کامل شده است
[ترجمه ترگمان]divestiture به طور گسترده در خارج از کشور به کار گرفته شده است، که تبدیل به حالت عملیاتی بسیار خوب عملیاتی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We can found out the minute difference of divestiture from this chapter.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم تفاوت جزئی واگذاری را از این فصل دریابیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم اختلاف دقیقه ای of را از این فصل پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Divestiture may also form a part of a policy to deconcentrate an industry.
[ترجمه گوگل]واگذاری همچنین ممکن است بخشی از یک سیاست برای تمرکززدایی یک صنعت باشد
[ترجمه ترگمان]همچنین ممکن است divestiture بخشی از یک سیاست را برای deconcentrate یک صنعت شکل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both railroads want major concessions in the form of track rights and divestiture of certain rail lines in exchange for their approval.
[ترجمه گوگل]هر دو راه آهن خواهان امتیازات عمده در قالب حقوق مسیر و واگذاری برخی خطوط ریلی در ازای تایید آنها هستند
[ترجمه ترگمان]هر دو راه آهن خواستار اعطای امتیازات عمده به شکل حقوق و خطوط راه آهن خاص در قبال موافقت آن ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Among the international clients with whom we have forged solid relationships, we number many with specific merger or divestiture needs.
[ترجمه گوگل]در میان مشتریان بین‌المللی که با آنها روابط محکمی برقرار کرده‌ایم، تعداد زیادی از مشتریان با نیازهای خاص ادغام یا واگذاری هستند
[ترجمه ترگمان]در بین مشتریان بین المللی که روابط مستحکمی با آن ها داریم، ما تعداد زیادی از آن ها را با ادغام و یا نیازهای خاص خود number
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سلب (اسم)
negation, deprivation, divestment, divestiture

انگلیسی به انگلیسی

• act of unclothing; deprivation of a right or privilege

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : divest
✅️ اسم ( noun ) : divestment / divestiture
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
در تئاتر، اجرا، نمایش و بازیگری:
برهنه سازی ( بازیگر )
واگذاری ( هر چیز غیر کاربردی )
محروم سازی ( کارگردان از تجهیزات )
استفاده نکردن ( از تمام عناصر اضافی صحنه به جز بازیگر )
رهاکردن ( هر چیزی که بدرد نخور است )
[سرمایه گذاری]
واگذاری ( داراییها یا سرمایه گذاریها )
دوستان گرامی وقتی مفهوم کلمه یا عبارتی را ازطریق کمک کاربران متوجه میشویم حداقل کاری که میتوانیم بکنیم، لایک کردن آن معنی به منظور دلگرم نمودن آن مترجم برای ادامه کار و کمک بیشتر آتی به خودمان است. زبان فارسی مانند هر دارایی دیگری برای بقا نیازمند کمک همه فارسی دانان برای بقا است.
...
[مشاهده متن کامل]

واگذاری

بپرس