dither

/ˈdɪðər//ˈdɪðə/

معنی: هیجان، لرزیدن، دودل بودن
معانی دیگر: این دست آن دست کردن، تمجمج کردن، عصبی و مردد بودن، تردید توام با دستپاچگی، عصبی و دودل بودن، (انگلیس - محلی) ترس و لرز، تب و لرز، درمحاوره دودل بودن

جمله های نمونه

1. dither about something
درباره ی چیزی دودل و هراسان بودن

2. throw into a dither
دستپاچه و هراسان کردن،دچار ترس و هیجان کردن

3. He accused the government of dithering over the deal.
[ترجمه مسعود شباهنگ] او دولت را به دست دست کردن در این معامله متهم کرد.
|
[ترجمه گوگل]او دولت را متهم کرد که بر سر این توافق دودل شده است
[ترجمه ترگمان]او دولت را به مردد ساختن این معامله متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stop dithering and choose which one you want!
[ترجمه مسعود شباهنگ] تردید را کنار بگذارید و چیزی را که می خواهید انتخاب کنید.
|
[ترجمه گوگل]دست از دلخوری بردارید و کدامیک را که می خواهید انتخاب کنید!
[ترجمه ترگمان]با لکنت زبان حرف بزنید و هر کدام را که می خواهید انتخاب کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We're still dithering over whether to marry.
[ترجمه مسعود شباهنگ] در مورد ازدواجمان هنوز مرددیم.
|
[ترجمه گوگل]ما هنوز در مورد ازدواج با هم اختلاف داریم
[ترجمه ترگمان]ما هنوز با هم over که ازدواج کنیم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was dithering and wouldn't make up her mind unless forced to.
[ترجمه مسعود شباهنگ] او هنوز مردد و عصبی بود و تا بهش فشار نیامده بود تصمیمش را نگرفته بود.
|
[ترجمه گوگل]او در حال پریشان بود و تصمیمش را نمی گرفت مگر اینکه مجبور شود
[ترجمه ترگمان]او با dithering بود و تا زمانی که مجبور نشده بود تصمیمش را نمی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's still dithering over whether to accept the job she's just been offered.
[ترجمه مسعود شباهنگ] هنوز در موردپذیرش شغلی که به او پیشنهاد داده اند این پا و آن پا می کند.
|
[ترجمه گوگل]او هنوز در مورد پذیرش شغلی که به تازگی به او پیشنهاد شده است، شک دارد
[ترجمه ترگمان]هنوز با لکنت می گوید که آیا این شغل را قبول کرده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The old man stood there and dithered.
[ترجمه گوگل]پیرمرد همانجا ایستاد و گیج شد
[ترجمه ترگمان]پیرمرد در آنجا ایستاده بود و سرگردان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Stop dithering and get on with it.
[ترجمه گوگل]دست از عصبانیت بردارید و به آن ادامه دهید
[ترجمه ترگمان] dithering رو متوقف کن و باه اش کنار بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For God's sake stop dithering and make up your mind!
[ترجمه مسعود شباهنگ] محض رضا خدا، تردید رو بذار کن و تصمیمت رو بگیر!
|
[ترجمه گوگل]به خاطر خدا دست از عصبانیت بردارید و تصمیم خود را بگیرید!
[ترجمه ترگمان]به خاطر خدا، dithering را بگیر و تصمیمت را بگیر!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was dithering over what to wear.
[ترجمه گوگل]او نگران بود که چه بپوشد
[ترجمه ترگمان]او با زبانی که به تن داشت، با لکنت گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Gideon is in a bit of a dither about what to wear for the interview.
[ترجمه گوگل]گیدئون در مورد اینکه برای مصاحبه چه بپوشد کمی دچار تردید است
[ترجمه ترگمان]Gideon کمی در مورد این که برای مصاحبه چه لباسی بپوشد، دودل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stop dithering about which film you want to see or you'll miss them both!
[ترجمه گوگل]دیگر در مورد اینکه کدام فیلم را می خواهید ببینید نگران نباشید وگرنه هر دو را از دست خواهید داد!
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید ببینید چه فیلمی را خواهید دید یا شما هر دو را از دست خواهید داد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As I was dithering between neglected work and abandoned clearing up, she rang me.
[ترجمه گوگل]در حالی که من بین کار نادیده گرفته شده و پاکسازی رها شده بودم، او با من تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]همچنان که با لکنت زبان، بین کاره ای فراموش شده و رها شدن از زمین رها می شدم، به من زنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. While governments dither, funds leave those countries with weak currencies and go to those countries with strong currencies.
[ترجمه گوگل]در حالی که دولت‌ها دچار سردرگمی می‌شوند، وجوه از کشورهایی با ارز ضعیف خارج می‌شوند و به کشورهایی با ارزهای قوی می‌روند
[ترجمه ترگمان]در حالی که دولت ها تردید دارند، سرمایه ها آن کشورها را با ارز ضعیف ترک می کنند و با ارز قوی به آن کشورها می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

دودل بودن (فعل)
dither

تخصصی

[برق و الکترونیک] لرزشی - ضربان نیرویی با دامنه و بسامد کنترل شده که به طور پیوسته به وسیله ای که تحت کنترل سروو موترو است وارد می شود تاهمواره آن را در حرکت کم - دامنه نگهدارد و از ثابت ماندن آن در وضعیت صفر جلوگیری کند. در برخی ثباتها برای آمادگی دائمی قلم از این روش استفاده می شود .

انگلیسی به انگلیسی

• state of confusion, extreme agitation or excitement; vacillation, hesitation
hesitate; tremble; be excited or agitated
if you are dithering, you are hesitating because you are unable to make a quick decision.

پیشنهاد کاربران

تردید کردن، تعلل کردن، دست‎پاچه کردن، دست‎پاچگی
از تو خالی کردن
۱ - این پا و آن پا کردن
قادر به تصمیم گیری نبودن
مردد یا دودل بودن
تردید داشتن
- To fail to make up your mind in a critical moment
- to be indecisive
- waffle
- waver
...
[مشاهده متن کامل]

- vacillate
۲ - لرزیدن ناشی از هیجان یا هنگام عصبی بودن
- shiver
- Tremble
• I stopped dithering and resolved to devote my life to the writing

تعلل کردن

بپرس