disturb

/ˌdɪˈstɜːrb//dɪˈstɜːb/

معنی: پریشان کردن، اشفتن، مزاحم شدن، بر هم زدن، مختل کردن، مضطرب ساختن، مشوش کردن، بهم زدن
معانی دیگر: (آرامش چیزی یا کسی را) به هم زدن، آشفته کردن، آشوبیدن، آشوردن، (ناراحت و نگران کردن) پریشان کردن، (نظم چیزی را) از بین بردن، نابسمان کردن، درهم و برهم کردن، مغشوش کردن، (حرف یا تفکر کسی را) قطع کردن، توی حرف کسی دویدن، مزاحم کار کسی شدن، مصدع شدن، دردسر دادن، زحمت دادن، مشوب کردن

جمله های نمونه

1. to disturb someone's privacy
خلوت کسی را به هم زدن

2. to disturb the books on a shelf
کتاب های روی تاقچه را درهم ریختن

3. his writings disturb and dishearten the reader
نوشته های او خواننده را نگران و مایوس می کند.

4. please don't disturb yourself
خواهش می کنم خود را ناراحت نکنید.

5. If you get up early, try not to disturb everyone else.
[ترجمه F] اگر زود بیدار میشی سعی کن مزاحم دیگران نشوی
|
[ترجمه سمانه دیباجی] اگرزودترازبقیه بیدارشدین مزاحم خوابشون نشین
|
[ترجمه گوگل]اگر زود بیدار می شوید، سعی کنید مزاحم دیگران نشوید
[ترجمه ترگمان]اگر زود بیدار شدید، سعی کنید که مزاحم دیگران نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sorry to disturb you, but I have an urgent message.
[ترجمه ناشناس] شرمنده برای مزاحمت ولی من یک خبر مهم دارم
|
[ترجمه سوگند تجری ] اگه مزاحمتون شدم متاسفم ولی من یک پیغام مهم دارم
|
[ترجمه گوگل]ببخشید مزاحم شما شدم، اما من یک پیام فوری دارم
[ترجمه ترگمان]ببخشید که مزاحم شدم اما یه پیغام فوری دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I won't presume to disturb you.
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم مزاحم شما شوم
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم مزاحم شما شده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You were considerate not to disturb us.
[ترجمه گوگل]احتیاط کردی که مزاحم ما نشو
[ترجمه ترگمان]شما خیلی با ملاحظه هستید که مزاحم ما نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't disturb the papers on my desk.
[ترجمه گوگل]کاغذهای روی میز من را مزاحم نکنید
[ترجمه ترگمان]کاغذهای روی میزم را به هم نریز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Please do not disturb us when we are working.
[ترجمه ارمغان رستمی] خواهشا موقع کارمون مزاحم ما نشید
|
[ترجمه گوگل]لطفا در هنگام کار مزاحم ما نشوید
[ترجمه ترگمان]لطفا وقتی مشغول کار هستیم مزاحم ما نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tourists often disturb the delicate balance of nature on the island.
[ترجمه گوگل]گردشگران اغلب تعادل ظریف طبیعت جزیره را بر هم می زنند
[ترجمه ترگمان]گردشگران اغلب تعادل ظریف طبیعت در جزیره را مختل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm sorry to disturb you, but can I talk to you for a moment?
[ترجمه ارمغان رستمی] خیلی متاسفم که مصدع اوقاتتون شدم ولی میتونم یه لحظه باهاتون حرف بزنم؟
|
[ترجمه گوگل]ببخشید مزاحم شما شدم، اما آیا می توانم یک لحظه با شما صحبت کنم؟
[ترجمه ترگمان]ببخشید که مزاحم شما شدم، اما می توانم چند لحظه با شما صحبت کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Snakes will only attack if you disturb them.
[ترجمه ارمغان رستمی] مارها وقتی حمله میکنن که مزاحمشون بشید
|
[ترجمه گوگل]مارها فقط در صورتی حمله می کنند که مزاحم آنها شوید
[ترجمه ترگمان]مارها تنها به صورتی حمله خواهند کرد که مزاحم آن ها شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't disturb him in his work.
[ترجمه گوگل]در کارش مزاحمش نشوید
[ترجمه ترگمان]مزاحم کارش نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If you find a bird's nest, never disturb the eggs.
[ترجمه گوگل]اگر لانه پرنده ای پیدا کردید، هرگز تخم ها را مزاحم نکنید
[ترجمه ترگمان]اگر لانه پرنده ای را پیدا کنی، هرگز the را خراب نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I promise not to disturb anything .
[ترجمه گوگل]قول میدم مزاحم چیزی نشم
[ترجمه ترگمان]قول می دهم که مزاحم چیزی نشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

اشفتن (فعل)
fluster, agitate, trouble, shake, disquiet, disturb, flurry, frazzle, upset, perturb

مزاحم شدن (فعل)
annoy, intromit, trouble, disturb, intrude, buttonhole, obtrude, perturb

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

مختل کردن (فعل)
disturb, disorder, frustrate, hip, disarrange, untune, disadjust, disorganize, mistune

مضطرب ساختن (فعل)
discompose, disquiet, disturb

مشوش کردن (فعل)
disturb, disconcert

بهم زدن (فعل)
rough, overthrow, nullify, stir, mix, shake, disturb, poach, knock up, liquidate, poke, disorganize, disestablish, rouse

تخصصی

[ریاضیات] مختل کردن

انگلیسی به انگلیسی

• bother, interrupt; confuse; worry, cause concern; cause disorder
if you disturb someone, you interrupt what they are doing and cause them inconvenience.
if something disturbs you, it makes you feel upset or worried.
to disturb something means to change its position or appearance.
see also disturbed, disturbing.

پیشنهاد کاربران

I don't feel l'm being bold because it's always been natural for me to just speak out about whatever disturbs me
مزاحم شدن، ( تمرکز، خواب، آرامش کسی را ) بهم زدن
مختل کردن، برهم زدن، بهم زدن، آشفتن، مضطرب ساختن، مزاحم شدن، زیست شناسی: بر هم زدن
جا به جا کردن:
The dive confirmed the ship had not been disturbed since 1991
interrupt, bother, butt in on, disrupt, interfere with, intrude on, pester
- upset, alarm, distress, fluster, harass, perturb, trouble, unnerve, unsettle, worry
- muddle, disarrange, disorder
مزاحم شدن، ( تمرکز، خواب، آرامش کسی را ) بهم زدن
...
[مشاهده متن کامل]

مختل کردن، برهم زدن، بهم زدن، آشفتن، مضطرب ساختن، مزاحم شدن، زیست شناسی: بر هم زدن

وقتی یک فرآیندی یا عملی در حال اجرا هست با ۲ نوع مزاحمت و اختلال میتونه مواجه بشه.
اول ) disturbance
دوم ) disruption
اولی ایجاد اختلال و مزاحمت هست ولی ادامه روند رو متوقف نمیکنه ( مثل صداهای مزاحم حین مطالعه )
...
[مشاهده متن کامل]

دومی اختلال و شکسته شدن در ادامه روند هست و روند رو متوقف میکنه برای مدتی ( مثل صدایی که شما رو از خواب بیدار کنه و خوابتون رو خراب کنه )

پریشان کردن
مختل کردن
مزاحم شدن
نگران کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disturb
اسم ( noun ) : disturbance
صفت ( adjective ) : disturbing
قید ( adverb ) : disturbingly
ناقضِ. . . بودن
1 - ایجاد مزاحمت
2 - مداخله
Do not disturb :
مزاحم نشوید.
۱ - به هم زدن، مشوش کردن ( کار، خواب و . . . )
۲ - پریشان کردن، نگران و آشفته کردن
۳ - جا به جا کردن
۴ - مختل کردن
حرکت کردن، نقل مکان کردن، جابجا شدن
مزاحم شدن ، نگران و آشفته کردن
در تلفن های هوشمند عبارتی هست تحت عنوان
Do not disturb!
برای اینه که در زمان های مشخص تلفن شما زنگ نخوره و کسی مزاحم شما نشه
disturb ( verb ) = agitate ( verb )
به معناهای: آزردن، برآشفتن، اخلال ایجاد کردن، مزاحم شدن، دل ریش کردن، پریشان کردن، بر هم زدن
زمانی که کسی در حال انجام کاری است در کار اون فرد وقفه ایجاد کردن به عبارتی مزاحم کار کسی شدن
در مهندسی عمران ب خاکی که دست خورده باشد گفته میشود
Disturbed soil
مزاحم شدن ، نگران و آشفته کردن
please don't disturb Sarah she's trying to do her homework
لطفا مزاحم سارا نشو ، اون داره تلاش می کنه مشق هاشو انجام بده 🐑
هنر 90 ، تجربی 87
نقض حکم
در حالت مجهول معنی زیر دست و پا بودن هم میده.
put the mold in a place that it wont be disturbed
قالب رو یه جایی بذارین که زیر دست و پا نباشه
do something to stop somebody who is trying to sleep
get us worrying or upsetting or nervous
مداخله کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس