distort

/ˌdɪˈstɔːrt//dɪˈstɔːt/

معنی: بر گرداندن، کج کردن، پیچاندن، ناهموار کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن
معانی دیگر: از ریخت انداختن، کج و کوله کردن، کژدیس کردن، کجواج کردن، قلب کردن، کژ نمود کردن، واپیچاندن، غیرعادی جلوه دادن، غیرطبیعی جلوه دادن، نابهنجار نمودن

جمله های نمونه

1. to distort the facts
واقعیات را تحریف کردن

2. Tall buildings can distort radio signals.
[ترجمه Aydin Jz] ساختمان های بلند میتوانند سیگنال های رادیویی را منحرف کنند
|
[ترجمه گوگل]ساختمان های بلند می توانند سیگنال های رادیویی را تحریف کنند
[ترجمه ترگمان]ساختمان های بلند می توانند سیگنال های رادیویی را تحریف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The loudspeaker seemed to distort his voice.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که بلندگو صدای او را مخدوش کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بلندگو صدا را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A painter may exaggerate or distort shapes and forms.
[ترجمه @li] یک نقاش اشکال یا فرمها را ممکن است اغراق آمیز یا تحریف نماید.
|
[ترجمه گوگل]یک نقاش ممکن است اشکال و فرم ها را اغراق کند یا تحریف کند
[ترجمه ترگمان]یک نقاش ممکن است در اشکال و اشکال تحریف کند یا تحریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This caused the sound to distort.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که صدا مخدوش شود
[ترجمه ترگمان]این صدا باعث شد که این صدا تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Vices with pipe jaws are less likely to distort copper pipe: a pipe vice can usually be hired.
[ترجمه گوگل]رذاهای دارای فک لوله کمتر احتمال دارد لوله مسی را مخدوش کنند: معمولاً می توان یک وایس لوله استخدام کرد
[ترجمه ترگمان]احتمال کمتری وجود دارد که Vices با فک لوله، لوله مسی را تحریف کنند: یک جانشین لوله را معمولا می توان استخدام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It may be that to choose is to distort so protean an entity.
[ترجمه گوگل]ممکن است انتخاب به معنای تحریف یک موجودیت باشد
[ترجمه ترگمان]شاید انتخاب کردن این باشد که یک موجودیت را تحریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It will distort the signal.
[ترجمه گوگل]سیگنال را مخدوش می کند
[ترجمه ترگمان]این علامت را تغییر خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They supply most of the pubs and they distort the market as a result of their sheer size and advertising wealth.
[ترجمه گوگل]آنها اکثر میخانه ها را تامین می کنند و به دلیل اندازه زیاد و ثروت تبلیغاتی خود بازار را مخدوش می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب رستوران ها را تامین می کنند و بازار را در نتیجه اندازه محض و ثروت تبلیغاتی تحریف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He says it can distort bone structure, even cause heart problems.
[ترجمه علیرضا] او می گوید که این ( امر، موضوع، . . . ) می تواند ساختار استخوانی را از شکل طبیعی بیاندازد، حتی باعث مشکلات قلبی شود
|
[ترجمه گوگل]او می گوید که می تواند ساختار استخوان را مخدوش کند، حتی باعث مشکلات قلبی شود
[ترجمه ترگمان]او می گوید که می تواند ساختار استخوان را تحریف کند، حتی موجب مشکلات قلبی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Otherwise the powerful visual impact of television would distort and trivialise.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت تأثیر بصری قدرتمند تلویزیون تحریف و بی اهمیت می شود
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، تاثیر قدرتمند دیداری تلویزیون تحریف و تحریف خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Take cheap shots and distort facts in order to get ahead?
[ترجمه گوگل]عکس های ارزان قیمت بگیرید و حقایق را تحریف کنید تا جلوتر بروید؟
[ترجمه ترگمان]عکس های ارزان قیمت بگیرید و حقایق را تحریف کنید تا بتوانید جلوتر بروید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Buried metal objects distort this field and are detected as a result of an electrical signal picked up by a receiver coil.
[ترجمه گوگل]اجسام فلزی مدفون این میدان را منحرف می کنند و در نتیجه سیگنال الکتریکی دریافت شده توسط سیم پیچ گیرنده شناسایی می شوند
[ترجمه ترگمان]اشیا فلزی مدفون در این زمینه تحریف می شوند و در نتیجه سیگنال الکتریکی که توسط یک سیم پیچ دریافت می شود، تشخیص داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Crime rates often distort more than they clarify.
[ترجمه گوگل]نرخ جرم و جنایت اغلب بیش از آنچه که توضیح می دهد، تحریف می کند
[ترجمه ترگمان]میزان جرائم اغلب بیش از آنچه که آن ها را روشن می کنند تحریف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They distort his speeches and offer simplistic interpretations of his equating the HIV virus with poverty and inequality.
[ترجمه گوگل]آنها سخنان او را تحریف می کنند و تفسیرهای ساده ای از معادل سازی ویروس اچ آی وی با فقر و نابرابری ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها سخنرانی هایش را تحریف می کنند و تفاسیر ساده ای از برابری ویروس اچ آی وی با فقر و نابرابری ارائه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بر گرداندن (فعل)
evoke, upset, turn, avert, regurgitate, refract, return, replicate, reverse, rebut, blench, reflect, distort, convert, vomit, translate, evert, repay

کج کردن (فعل)
top, tip, incline, deflect, bend, strain, slant, list, crook, tilt, contort, inflect, recurve, distort, hook, incurve

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

ناهموار کردن (فعل)
ruffle, contort, distort

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

از شکل طبیعی انداختن (فعل)
distort

تخصصی

[شیمی] واپیچیدن، واپیچیده کردن، تابدار کردن
[عمران و معماری] تاب دادن - واپیچیدن
[ریاضیات] تغییر شکل دادن، از شکل انداختن، مسخ

انگلیسی به انگلیسی

• deform; falsify; twist; contort
to distort a fact or idea means to represent it wrongly.
if something is distorted, it becomes twisted into a different shape.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To change or twist out of shape 🔄
🔍 مترادف: Twist
✅ مثال: The funhouse mirror distorted his reflection, making him look taller.
تحریف/ تغییر
distort ( v ) ( dɪˈstɔrt ) =to change the shape, appearance, or sound of sth so that it is strange or not clear, e. g. a fairground mirror that distorts your shape. distortion ( n )
distort
مختل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distort
✅️ اسم ( noun ) : distortion
✅️ صفت ( adjective ) : distorted
✅️ قید ( adverb ) : _
ایجاد اختلال
به طور کلی میشه گفت از حالت عادی خارج کردن
. Time and space are distorted when traveling at the speed of light.
زمان و مکان هنگام سفر با سرعت نور از حالت عادی خارج می شوند.
دُشنَماییدن.
محول کردن
تحریف
مخدوش
To change the form of ( an electrical signal or sound wave ) during transmission, amplification, or other processing.
برق الکترونیک: اعوجاج ایجاد کردن؛ معوج کردن
- خلل
مخدوش کردن، دستکاری کردن، خدشه دار کردن، تحریف کردن، نادرست/غلط/ غیرطبیعی/ غیرواقع/ برخلاف واقع جلوه دادن
کج و معوج
بدشکل کردن
تحریف کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس