distinctly


بطورواضح، شمرده، بطورمجزا

جمله های نمونه

1. he heard a voice distinctly calling his name
او صدایی را شنید که به طور واضح نام او را می خواند.

2. She found his manner towards her distinctly hostile.
[ترجمه گوگل]او رفتار او را نسبت به او کاملاً خصمانه یافت
[ترجمه ترگمان]رفتارش با او کاملا خصمانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I distinctly remember Jane saying that the show started at eight.
[ترجمه معصوم] من به طور خاص به یاد می آورم که جین گفت که نمایش در ساعت 8 شروع شد.
|
[ترجمه 𝕯𝖗𝖆𝖈𝖆𝖗𝖞𝖘] من به وضوح به یاد میارم که جین گفت نمایش ساعت هشت شروع می شود.
|
[ترجمه گوگل]من به طور مشخص به یاد دارم که جین گفت که نمایش در ساعت هشت شروع شد
[ترجمه ترگمان]واضح بود که جین می گفت نمایش ساعت هشت شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In fact, his business career had distinctly unpromising beginnings.
[ترجمه گوگل]در واقع، حرفه تجاری او شروع های مشخصی داشت که امیدبخش نبود
[ترجمه ترگمان]در واقع، شغل کاری او آغاز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was beginning to feel distinctly uneasy about their visit.
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس ناآرامی از دیدار آنها کرده بود
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت از این دیدار ناراحت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a small man, distinctly foreign in appearance.
[ترجمه موسی] او مرد کوچک اندامی بود که از نظر ظاهری به وضوح بیگانه بود.
|
[ترجمه گوگل]او مرد کوچکی بود که ظاهری کاملاً غریبه داشت
[ترجمه ترگمان]او مرد کوچک اندامی بود که به وضوح بیگانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. First reactions have been distinctly unfavourable.
[ترجمه گوگل]اولین واکنش ها کاملاً نامطلوب بوده است
[ترجمه ترگمان]اولین واکنشم نسبت به من کاملا مضر بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I distinctly remember asking him not to tell her about the new sales figures. .
[ترجمه موسی] به طور واضح به یاد دارم که از او خواسته ام در مورد ارقام جدید فروش به او چیزی نگوید.
|
[ترجمه گوگل]به طور مشخص به یاد دارم که از او خواستم در مورد ارقام فروش جدید به او چیزی نگوید
[ترجمه ترگمان]به طور واضح به یاد دارم که از او بخواهم در مورد ارقام فروش جدید به او چیزی بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The marriage had been distinctly dodgy for a long time.
[ترجمه گوگل]این ازدواج برای مدت طولانی کاملاً مبهم بود
[ترجمه ترگمان]این ازدواج مدت درازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The way he looked at her made her distinctly uncomfortable.
[ترجمه گوگل]نگاهی که به او داشت او را کاملاً ناراحت می کرد
[ترجمه ترگمان]طرز نگاه کردنش او را به طور واضح ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He looked distinctly uncomfortable when the subject was mentioned.
[ترجمه گوگل]هنگامی که موضوع ذکر شد، او به طور مشخص ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی موضوع صحبت شد کاملا ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her ideas on food are distinctly passe.
[ترجمه گوگل]ایده های او در مورد غذا کاملاً نادرست است
[ترجمه ترگمان]افکار او به غذا تقریبا پاس می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was distinctly lukewarm about my idea.
[ترجمه مرضیه خدامی] او به طور واضح، در مورد ایده من بی اشتیاق بود
|
[ترجمه گوگل]او به طور مشخص در مورد ایده من ولرم بود
[ترجمه ترگمان]او به وضوح در این فکر بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I get the feeling that the staff are distinctly underwhelmed by John's latest proposal.
[ترجمه گوگل]من این احساس را دارم که کارکنان به وضوح از آخرین پیشنهاد جان غرق شده اند
[ترجمه ترگمان]این احساس را دارم که کارکنان از آخرین پیشنهاد جان سالم به در می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I distinctly heard someone calling me.
[ترجمه گوگل]من به وضوح شنیدم که کسی مرا صدا می کند
[ترجمه ترگمان]به طور واضح صدای کسی را شنیدم که به من زنگ می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• clearly, plainly

پیشنهاد کاربران

✅clearly
✅plainly
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distinguish
✅️ اسم ( noun ) : distinction / distinctness
✅️ صفت ( adjective ) : distinct / distinctive / distinguishable / distinguished
✅️ قید ( adverb ) : distinctly / distinctively
به طور واضح / مشخص
به شدت، با قدرت
کاملا ، صددرصد
Biden say, Ukraine invasion still distinctly possible despite Russian claims
با وجود ادعاهای روسیه ، حمله به اکراین کاملاهنوز امکانپذیر است
مشخصاً، به طور مشخص
1. But his voice was perfectly audible, though hoarser than usual, and his words were distinctly pronounced
اما صدای او کاملاً قابل شنیدن بود ، گرچه بلندتر از حد معمول بود و کلماتش را کاملاً به طور شمرده ادا می کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. he heard a voice distinctly calling his name
او صدایی را شنید که به طور واضح نام او را می خواند.
3. She found his manner towards her distinctly hostile
او رفتارش را نسبت به او به طور آشکار ( به طور واضح ) خصمانه ( خصومت آمیز ) دید.
4. I distinctly remember Jane saying that the show started at eight.
من مشخصاً به یاد دارم که جین گفت که این نمایش از ساعت هشت شروع شد.
5. He was beginning to feel distinctly uneasy about their visit.
او درمورد ملاقات با آنها به وضوح احساس ناراحتی می کرد.
6. He was a small man, distinctly foreign in appearance.
او مرد کوچک اندامی بود که از نظر ظاهری به وضوح بیگانه بود.
7. First reactions have been distinctly unfavourable.
اولین واکنشها به طور اشکارا نامطلوب بوده اند.
8. I distinctly remember asking him not to tell her about the new sales figures.
به طور واضح به یاد دارم که از او خواسته ام در مورد ارقام جدید فروش به او چیزی نگوید.
9. The shell surface is distinctly annulated along its sides, with broad annulae that are separated by deep narrow grooves.
سطح پوسته به طور مشخص در امتداد اضلاع آن ، با حلقه های گسترده ای که توسط شیارهای باریک عمیق از هم جدا شده اند ، حلقوی می شود.
Distinctly ( adv ) = به طور واضح، به وضوح، به طور شمرده، به طور مشخص، به طور مجزا، آشکارا، مشخصاً، به طور آشکار ( آشکارا )
he read other than distinctly = به طور شمرده نخواند/همه جوره خواند الی به طور شمرده

I distinctly remember Jane saying that the show started at eight
به طور مشخص
به وضوح . اشکارا

بپرس