distend

/ˌdɪˈstend//dɪˈstend/

معنی: بزرگ کردن، منبسط کردن، باد کردن، متورم شدن
معانی دیگر: (به خاطر فشار از داخل) بیرون زدن، ورقلمبیدن، دمیده کردن یا شدن، ورم کردن، آماس کردن

جمله های نمونه

1. Through this incision, the abdominal cavity is distended with carbon dioxide gas.
[ترجمه گوگل]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن متسع می شود
[ترجمه ترگمان]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز کربن دی اکسید تکه تکه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Jiro waddled closer, his belly bulging and distended.
[ترجمه گوگل]جیرو نزدیکتر رفت، شکمش برآمده و متورم شد
[ترجمه ترگمان]Jiro مثل اردک قدم می زد، شکمش بیرون زده بود و ورم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The balloon was distended because of filling of hydrogen.
[ترجمه گوگل]بالون به دلیل پر شدن از هیدروژن منبسط شد
[ترجمه ترگمان]بالون به خاطر پر کردن هیدروژن باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The colon, or large intestine, distends and fills with gas.
[ترجمه گوگل]روده بزرگ یا روده بزرگ متسع شده و پر از گاز می شود
[ترجمه ترگمان]روده بزرگ، یا روده بزرگ، distends و گاز را پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Air is introduced into the stomach to distend it for easier visualisation.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] برای راحتر دیدن، هوا به داخل شکم رانده می شود
|
[ترجمه گوگل]هوا به معده وارد می شود تا آن را برای تجسم آسان تر متسع کند
[ترجمه ترگمان]هوا به داخل شکم وارد می شود تا برای visualisation آسان تر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. See their gills distend with the movement and the flurry of pectoral fins that give the subtle shunting manoeuvre.
[ترجمه گوگل]ببینید که آبشش‌های آن‌ها با حرکت و هجوم باله‌های سینه‌ای متورم می‌شوند که مانور ظریف شنت را می‌دهند
[ترجمه ترگمان]شکاف های حلقی خود را با حرکت و the fins که به حرکت الکتریکی ظریف می دهند، مشاهده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your aches, distend pains are normal during treatment.
[ترجمه گوگل]دردها و دردهای متسع شما در طول درمان طبیعی است
[ترجمه ترگمان]درد و رنج شما در طول درمان طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The patients were asked to micturate to distend the urethra.
[ترجمه گوگل]از بیماران خواسته شد تا برای انبساط مجرای ادراری ادرار کنند
[ترجمه ترگمان]بیماران از بیماران خواستند تا مجرای پیشاب را خراب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conclusion:Nifedipine could distend ophthalmic artery and has similar function on other micro-cerebral vessels.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: نیفدیپین می‌تواند شریان چشمی را متسع کند و عملکرد مشابهی روی سایر عروق ریز مغزی دارد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: Nifedipine می تواند سرخرگ ophthalmic را باز کند و عملکرد مشابهی در رگ های micro دیگر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The stomachs of starving people often distend.
[ترجمه گوگل]معده افراد گرسنه اغلب متورم می شود
[ترجمه ترگمان]شکم مردم گرسنه غالبا distend
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The abdomen distend s.
[ترجمه گوگل]شکم متسع می شود
[ترجمه ترگمان]شکم شکم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the refugee centres we saw many children whose stomachs were distended because of lack of food.
[ترجمه گوگل]در مراکز پناهندگی کودکان زیادی را دیدیم که شکمشان به دلیل کمبود غذا متورم شده بود
[ترجمه ترگمان]در مراکز پناهندگان، ما بسیاری از کودکانی را دیدیم که شکمشان به خاطر فقدان غذا در باد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Expose surface and screw head should be wiped antirust oil in the distend cover after finishing.
[ترجمه گوگل]سطح اکسپوز و سر پیچ باید پس از اتمام کار، روغن ضد زنگ را در پوشش متسع پاک کنید
[ترجمه ترگمان]سطح و سر پیچ باید بعد از اتمام، روغن antirust را در پوشش distend پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

منبسط کردن (فعل)
amplify, stretch, expand, broaden, dilate, distend, extend

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

متورم شدن (فعل)
distend, bulge, inflate, swell

تخصصی

[نساجی] منبسط شدن

انگلیسی به انگلیسی

• swell, expand, stretch
if a part of a person's or animal's body distends, it becomes swollen and unnaturally large; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To swell or expand, typically due to pressure or internal force ⚪️
🔍 مترادف: Swell, expand
✅ مثال: The balloon began to distend as air was pumped into it
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distend
✅️ اسم ( noun ) : distension ( distention ) / distensibility
✅️ صفت ( adjective ) : distended / distensible / distent
✅️ قید ( adverb ) : _
باد کردن، ورم کردن ( به علت فشار از داخل )

بپرس