dissipated

/ˈdɪsəˌpetəd//ˈdɪsɪpeɪtɪd/

پراکنده، متفرق، پخش و پلا، هدر رفته، تلف (شده)، نفله، بی بندوبار، عیاش، (در اثر عشرت طلبی و می خوارگی) علیل المزاج، بیمارگونه، رنجور، ولخرج، پول تلف کن

جمله های نمونه

1. dissipated clouds
ابرهای پراکنده

2. a dissipated society
جامعه ی بی بند و بار

3. he dissipated his patrimony on foolish projects
او ارث پدری را در راه طرح های ابلهانه تلف کرد.

4. the dissipated wealth of an inexperienced youth
ثروت تلف شده ی یک جوان بی تجربه

5. a bright light dissipated the darkness of the night
نوری درخشان تاریکی شب را برطرف کرد.

6. the young artist was weak and dissipated
هنرمند جوان ضعیف و علیل المزاج بود.

7. The mist quickly dissipated as the sun rose.
[ترجمه گوگل]با طلوع خورشید مه به سرعت از بین رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی خورشید طلوع کرد مه به سرعت محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The wind quickly dissipated the clouds.
[ترجمه گوگل]باد به سرعت ابرها را از بین برد
[ترجمه ترگمان]باد به سرعت ابرها را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tension in the room had dissipated.
[ترجمه گوگل]تنش در اتاق از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]فشار اتاق از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He often dissipated his energies in trivial matters.
[ترجمه گوگل]او اغلب انرژی خود را در مسائل بی اهمیت تلف می کرد
[ترجمه ترگمان]غالبا انرژی های خود را در مسائل بی اهمیت به هدر می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Flynn was still handsome, though dissipated.
[ترجمه گوگل]فلین هنوز هم خوش تیپ بود، هر چند پراکنده
[ترجمه ترگمان]فلین \"هنوز خوش قیافه بود\" ولی از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He recalled his dissipated youth spent in nightclubs and bars.
[ترجمه گوگل]او جوانی از بین رفته خود را که در کلوپ های شبانه و بارها گذرانده بود به یاد می آورد
[ترجمه ترگمان]او دوران جوانی را که در کلوب های شبانه و bars گذرانده بود به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sun shone and the mist dissipated.
[ترجمه گوگل]خورشید درخشید و مه از بین رفت
[ترجمه ترگمان]خورشید می درخشید و مه محو می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sun dissipated the mist.
[ترجمه رعنا] خورشید باعث از هم پاشیدن مه میشود.
|
[ترجمه گوگل]خورشید مه را از بین برد
[ترجمه ترگمان]خورشید مه را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He plays a dissipated American writer living in Europe.
[ترجمه گوگل]او نقش یک نویسنده آمریکایی متلاشی شده ساکن اروپا را بازی می کند
[ترجمه ترگمان]او یک نویسنده آمریکایی پراکنده را بازی می کند که در اروپا زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The fog dissipated when the sun rose.
[ترجمه گوگل]با طلوع خورشید مه از بین رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی خورشید طلوع کرد مه محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• scattered; dissolute, lacking restraint, debauched
a dissipated person is someone who has harmed their health by spending too much time drinking alcohol and enjoying other physical pleasures.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissipate
✅️ اسم ( noun ) : dissipation
✅️ صفت ( adjective ) : dissipated
✅️ قید ( adverb ) : _
از یاد رفتن و فراموش شدن
اتلاف شدن
( مثلااتلاف شدن انرژی اکوستیک the acoustic energy to be dissipated )

جذب
از بین رفتن
استهلاک، اتلاف

بپرس