dissipate

/ˈdɪsəˌpet//ˈdɪsɪpeɪt/

معنی: از هم پاشیدن، پراکندگی کردن، اسراف کردن
معانی دیگر: پراکندن، پراشیدن، پاشیدن، افشاندن، متفرق کردن، پخش کردن یا شدن، ناپدید شدن، از میان رفتن، زایل کردن یا شدن، هدر دادن، تلف کردن یا شدن، نفله کردن یا شدن، حرام کردن، به بطالت گذراندن، عیاشی کردن، می گساری کردن

جمله های نمونه

1. to dissipate enemy forces by concentrated gunfire
با آتش متمرکز نیروهای دشمن را متفرق کردن

2. to dissipate one's time and efforts
وقت و کوشش خود را به هدر دادن

3. In her youth she seemed to dissipate almost compulsively.
[ترجمه گوگل]در جوانی به نظر می رسید که او تقریباً به طور اجباری از بین می رود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در دوران جوانی تقریبا بی compulsively از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One of the ways to dissipate perspiration is by convection.
[ترجمه گوگل]یکی از راه های دفع تعریق، همرفت است
[ترجمه ترگمان]یکی از راه های پخش کردن عرق ناشی از همرفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The police managed to dissipate the mob in minutes.
[ترجمه گوگل]پلیس توانست در عرض چند دقیقه جمعیت را متفرق کند
[ترجمه ترگمان]پلیس توانست در عرض چند دقیقه جمعیت را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He wound down the windows to dissipate the heat.
[ترجمه گوگل]او پنجره ها را پایین آورد تا گرما را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]از پنجره پایین رفت تا گرما را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The office boy tried to dissipate the smoke by opening a window of the meeting room.
[ترجمه گوگل]پسر دفتر سعی کرد با باز کردن پنجره اتاق جلسه دود را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]پسر با باز کردن پنجره اتاق جلسه سعی کرد سیگار را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't dissipate your efforts.
[ترجمه Mrjn] تلاش هایتان را هدر ندهید.
|
[ترجمه گوگل]تلاش خود را از بین نبرید
[ترجمه ترگمان]سعی ات رو از دست نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The other method is to dissipate the extra 2 kilometers per second by passing through the upper atmosphere.
[ترجمه گوگل]روش دیگر این است که 2 کیلومتر در ثانیه اضافی را با عبور از اتمسفر فوقانی از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]روش دیگر پخش کردن ۲ کیلومتر اضافی در ثانیه با عبور از جو بالایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An evaporation system is used to dissipate heat from the sun and protect the shuttle's electronics.
[ترجمه پوریا] یک سیستم تبخیر برای از بین بردن گرمای خورشید و حافظت از قطعات الکترونیکی شاتل به کار برده شده
|
[ترجمه گوگل]یک سیستم تبخیر برای دفع گرمای خورشید و محافظت از وسایل الکترونیکی شاتل استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]یک سیستم تبخیر برای پخش حرارت از خورشید و حفاظت از لوازم الکترونیکی شاتل به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wanted to dissipate his anger before making the next phone call.
[ترجمه گوگل]می خواست قبل از تماس تلفنی بعدی عصبانیتش را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]می خواست قبل از تماس تلفنی، عصبانیتش را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Firstly, gas is lighter than air and leakages dissipate in the atmosphere rather than forming a local hazard.
[ترجمه گوگل]اولاً، گاز سبک‌تر از هوا است و نشت‌ها به جای ایجاد یک خطر محلی، در جو پخش می‌شوند
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، گاز سبک تر از هوا است و نشتی در اتمسفر به جای ایجاد یک خطر محلی، در اتمسفر پراکنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An hour's walk in the countryside will dissipate any uncomfortable feelings absorbed from others.
[ترجمه گوگل]یک ساعت پیاده روی در حومه شهر، هر گونه احساس ناراحتی را که از دیگران جذب شده است، از بین می برد
[ترجمه ترگمان]پیاده روی یک ساعته در حومه شهر احساس ناخوشایندی را که از دیگران جذب می شود را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. More efficient drives dissipate less heat and hence require smaller heat sinks-traditionally the largest component.
[ترجمه گوگل]درایوهای کارآمدتر گرمای کمتری را از بین می‌برند و از این رو به هیت سینک‌های کوچک‌تری نیاز دارند که به طور سنتی بزرگترین جزء هستند
[ترجمه ترگمان]More کارآمدتر گرمای کمتری را از بین می برند و از این رو به sinks کوچک تر نیاز دارند - که به طور سنتی بزرگ ترین مولفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As penniless brokers they often had to dissipate energy on make-do and mend activities.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان دلال‌های بی‌پول، اغلب مجبور بودند انرژی خود را صرف ساختن و اصلاح فعالیت‌ها کنند
[ترجمه ترگمان]به عنوان brokers بی پول، آن ها اغلب مجبور بودند انرژی خود را برای انجام و اصلاح فعالیت های خود از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از هم پاشیدن (فعل)
decompose, burst, disintegrate, dissipate

پراکندگی کردن (فعل)
dissipate

اسراف کردن (فعل)
lavish, dissipate

انگلیسی به انگلیسی

• scatter, spread out; be scattered
if something dissipates or if something dissipates it, it gradually becomes less or disappears; a formal word.
if someone dissipates money, time, or effort, they waste it in a foolish way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

#### **English:**
"Dissipate" is a verb that means:
1. **To disappear or cause to disappear** ( used for things like fog, smoke, or energy ) .
- *The morning mist dissipated as the sun rose. *
...
[مشاهده متن کامل]

2. **To waste ( money, energy, or resources ) in a reckless manner. **
- *He dissipated his entire fortune on gambling. *
3. **To scatter in different directions. **
- *The crowd dissipated after the police arrived. *
#### **Persian ( فارسی ) :**
**"Dissipate"** معانی مختلفی دارد:
1. **از بین رفتن / محو شدن** ( برای چیزهایی مثل مه، دود، انرژی )
- *با طلوع خورشید، مه صبحگاهی محو شد. * → **با طلوع خورشید، مه صبحگاهی از بین رفت. **
2. **هدر دادن / تلف کردن** ( پول، انرژی، منابع )
- *او تمام ثروتش را در قمار از بین برد. * → **او تمام ثروتش را در قمار هدر داد. **
3. **پراکنده شدن / متفرق کردن**
- *با رسیدن پلیس، جمعیت پراکنده شد. * → **با رسیدن پلیس، جمعیت متفرق شد. **
- - -
## **20 Complex Sentences with "Dissipate" ( English & Persian ) **
### **Dissipate as "Disappear" ( محو شدن / از بین رفتن ) **
1. **Although the storm was fierce at night, it began to dissipate by morning. **
- **با اینکه طوفان در شب شدید بود، اما تا صبح شروع به محو شدن کرد. **
2. **The scientist observed how heat dissipated in different materials. **
- **دانشمند مشاهده کرد که گرما چگونه در مواد مختلف پراکنده می شود. **
3. **As soon as the sun appeared, the fog that covered the valley started to dissipate. **
- **به محض اینکه خورشید ظاهر شد، مهی که دره را پوشانده بود شروع به محو شدن کرد. **
4. **After the fire was extinguished, the smoke slowly dissipated into the air. **
- **پس از خاموش شدن آتش، دود به آرامی در هوا محو شد. **
5. **Her fears began to dissipate once she received the good news. **
- **وقتی که خبر خوب را دریافت کرد، ترس هایش شروع به از بین رفتن کرد. **
- - -
### **Dissipate as "Waste" ( هدر دادن / تلف کردن ) **
6. **Despite his talent, he dissipated his opportunities by making poor decisions. **
- **با وجود استعدادش، او فرصت هایش را با تصمیمات نادرست هدر داد. **
7. **She warned him not to dissipate his energy on unnecessary arguments. **
- **او به او هشدار داد که انرژی اش را برای بحث های بیهوده تلف نکند. **
8. **The company dissipated millions of dollars on failed projects. **
- **این شرکت میلیون ها دلار را در پروژه های ناموفق هدر داد. **
9. **His reckless lifestyle led him to dissipate his inheritance within a few years. **
- **سبک زندگی بی پروا او باعث شد که در عرض چند سال تمام ارثیه اش را از بین ببرد. **
10. **Although he was given a great chance to succeed, he dissipated it by being careless. **
- **با اینکه فرصت بزرگی برای موفقیت به او داده شده بود، اما با بی دقتی آن را هدر داد. **
- - -
### **Dissipate as "Scatter" ( پراکنده شدن / متفرق کردن ) **
11. **When the police arrived, the protesters quickly dissipated. **
- **وقتی پلیس رسید، معترضان به سرعت متفرق شدند. **
12. **As soon as the teacher entered the classroom, the students' whispers dissipated. **
- **به محض ورود معلم به کلاس، زمزمه های دانش آموزان از بین رفت. **
13. **With a single powerful gust of wind, the leaves on the ground were dissipated in all directions. **
- **با یک وزش باد شدید، برگ های روی زمین به همه جهات پراکنده شدند. **
14. **The magician amazed the audience as he made the smoke dissipate into thin air. **
- **جادوگر تماشاگران را شگفت زده کرد وقتی که دود را در هوا محو کرد. **
15. **Once the excitement dissipated, the reality of the situation became clear. **
- **به محض اینکه هیجان فروکش کرد، واقعیت وضعیت آشکار شد. **
- - -
### **Other Uses of Dissipate**
16. **Since the team lost several games in a row, their confidence gradually dissipated. **
- **از آنجا که تیم چندین بازی را پشت سر هم باخت، اعتماد به نفس شان به تدریج از بین رفت. **
17. **The heat from the fire dissipated through the cold walls of the cabin. **
- **حرارت آتش از طریق دیوارهای سرد کلبه پراکنده شد. **
18. **Even though he tried to stay calm, his patience quickly dissipated. **
- **با اینکه سعی کرد آرام بماند، اما صبرش به سرعت از بین رفت. **
19. **Over time, the resentment between the two brothers dissipated, and they became close again. **
- **با گذشت زمان، کدورت بین دو برادر از بین رفت و دوباره به هم نزدیک شدند. **
20. **If you don’t protect your ideas, they will dissipate like a passing breeze. **
- **اگر از ایده هایت محافظت نکنی، مانند نسیمی گذرا محو خواهند شد. **
chatgpt

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To disappear or fade away gradually ☁️
🔍 مترادف: Disperse
✅ مثال: The morning fog dissipated as the sun rose higher in the sky.
to cause to lose
waste
۱. از بین بردن. بر طرف کردن. رفع کردن. زایل کردن ۲. از بین رفتن. بر طرف شدن. رفع شدن. زایل شدن ۳. پراکنده کردن. پخش کردن. متفرق کردن ۴. پراکنده شدن. پخش شدن. متفرق شدن ۵. تلف کردن. هدر دادن . تلف شدن. هدر رفتن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Mist usually dissipates in the sun's rays.
مه معمولا با روشنایی خورشید بر طرف می شود و از بین می رود.

dissipate = disperse = split up = scatter = separate
dissipate ≠ collect ≠ gather
dissipate = to ( cause to ) gradually disappear or waste
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissipate
✅️ اسم ( noun ) : dissipation
✅️ صفت ( adjective ) : dissipated
✅️ قید ( adverb ) : _
از هم پریشیدن
در مثال زیر :
. EX: lightning rods * dissipate the charge gradually to the ground
معنی:میله های برقگیر بار الکتریکی را به تدریج در زمین تخلیه میکنند.
dissipate* >>تخلیه شدن
****در این مثال خاص "تخلیه شدن" معنی میدهد.
به تدریج محو کردن، ناپدید کردن و از بین بردن
He tried to dissipate the smoke by opening the window
اتلاف کردن چیزهای با ارزش مثل زمان پول انرژی
To dissipate one’s time and efforts
اتلاف شدن

از بین بردن
برطرف کردن
اتلاف کردن
( تردید ) برطرف کردن، پس زدن
مستهلک کردن
متلاشی کردن
پخش کردن ، پراکنده کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس