dissension

/ˌdɪˈsenʃn̩//dɪˈsenʃn̩/

معنی: اختلاف، عدم توافق، نفاق، اختلاف عقیده، شقاق
معانی دیگر: ناهمسازی، مناقشه، تفرقه، ناهم اندیشی

جمله های نمونه

1. political dissension set brother against brother
اختلاف عقیده ی سیاسی برادر را با برادر رو در رو کرد.

2. This move sowed dissension within the party ranks.
[ترجمه گوگل]این حرکت باعث ایجاد اختلاف در صفوف حزب شد
[ترجمه ترگمان]این حرکت در صف افراد ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Father's will caused much dissension among his children.
[ترجمه علی جادری] وصیت نامه پدر , باعث اختلاف زیادی بین فرزندانش شد .
|
[ترجمه گوگل]وصیت پدر باعث اختلافات زیادی در بین فرزندانش شد
[ترجمه ترگمان]رفتار پدر در میان فرزندان او موجب اختلاف فراوان خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are signs of dissension within the ruling political party.
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از اختلاف در حزب سیاسی حاکم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حزب حاکم سیاسی نشانه هایی از اختلاف وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The tax cut issue has caused dissension among administration officials.
[ترجمه گوگل]موضوع کاهش مالیات باعث ایجاد اختلاف بین مقامات دولتی شده است
[ترجمه ترگمان]مساله کاهش مالیات باعث اختلاف در میان مقامات دولت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You won't sow dissension between us.
[ترجمه گوگل]تو بین ما اختلاف نمی اندازی
[ترجمه ترگمان]تو هیچ اختلافی بین ما ایجاد نمی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As might be expected, there was some dissension during a series of random, informal interviews.
[ترجمه گوگل]همانطور که انتظار می رفت، در طی یک سری مصاحبه های تصادفی و غیررسمی اختلاف نظر وجود داشت
[ترجمه ترگمان]همانطور که انتظار می رفت، در طول یک سری از مصاحبه های غیر رسمی، نفاق و نفاق وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The group dissolved in dissension.
[ترجمه گوگل]این گروه در اختلاف منحل شد
[ترجمه ترگمان]این گروه در اختلاف اختلاف منحل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was religious dissension in the holy city of Qom and disaffection in many of the tribal areas.
[ترجمه گوگل]در شهر مقدس قم اختلاف مذهبی و در بسیاری از مناطق عشایری نارضایتی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در شهر مقدس قم و نارضایتی در بسیاری از مناطق قبیله ای اختلاف مذهبی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is considerable dissension in the literature as to what precisely constitutes desertification.
[ترجمه گوگل]درباره اینکه دقیقاً بیابان‌زایی چیست، در ادبیات اختلاف نظر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در ادبیات اختلاف قابل توجهی وجود دارد که به طور دقیق بیابان زایی را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But even before Edward's time, seeds of dissension had been sown.
[ترجمه گوگل]اما حتی قبل از زمان ادوارد، بذر اختلاف کاشته شده بود
[ترجمه ترگمان]اما حتی قبل از زمان ادوارد، بذر نفاق کاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Recent defeats had caused dissension in the army ranks.
[ترجمه گوگل]شکست های اخیر باعث ایجاد اختلاف در صفوف ارتش شده بود
[ترجمه ترگمان]شکست های اخیر باعث اختلاف در صفوف ارتش شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Any dissension over transactions occurring before the treaty date would be decided by the president of the United States.
[ترجمه گوگل]هر گونه اختلاف بر سر معاملاتی که قبل از تاریخ معاهده رخ دهد، توسط رئیس جمهور ایالات متحده تصمیم گیری می شود
[ترجمه ترگمان]هر گونه اختلاف در معاملات پیش از تاریخ معاهده توسط رئیس جمهور ایالات متحده تعیین خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sources with direct knowledge of the dissension in the U. N. ranks said the mission commander, Maj.
[ترجمه گوگل]منابع آگاه مستقیم از اختلافات در رده های ایالات متحده گفتند که فرمانده مأموریت، سرگرد
[ترجمه ترگمان]منابع با دانش مستقیم اختلاف در ایالات متحد ان فرمانده ماموریت گفت که فرمانده این ماموریت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The main dissension in these books centres around two main questions.
[ترجمه گوگل]اختلاف اصلی در این کتاب ها حول دو سؤال اصلی است
[ترجمه ترگمان]اختلاف اصلی در این کتاب ها حول دو سوال اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختلاف (اسم)
friction, quarrel, cross, discord, division, variation, disagreement, difference, schism, schismatism, scissoring, variance, disparity, discrepancy, dissension, versatility, inequality, mean square deviation

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

نفاق (اسم)
faction, discord, split, dissension, factionalism, disunion

اختلاف عقیده (اسم)
dissension

شقاق (اسم)
schism, schismatism, dissension

انگلیسی به انگلیسی

• disagreement, conflict, strife
dissension is disagreement and argument; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissent
✅️ اسم ( noun ) : dissent / dissenter / dissension / dissentient / dissident / dissidence
✅️ صفت ( adjective ) : dissenting / dissentient / dissident
✅️ قید ( adverb ) : _
دودستگی

بپرس